کتاب روایت 7 راوی از حرکت حضرت حسین (ع) است که سیدعلی شجاعی در «فصل شیدایی لیلاها» روایت یاران را آورده است. البته در این روایتها کسانی هستند که در مقابل امام ایستادهاند و داغ حسرت جا ماندن از یک ظهر تا غروب تا آخر دنیا بر جانشان چنگ میزند و آزارشان میدهد. در این روایتها از زهیر بن قین، ضحاک بن عبدالله مشرفی، حر بن یزید ریاحی، عبیدالله بن حر جعفی، عمرو بن قرظه انصاری، شبث بن ربعی و «من» میشنویم. «من»ی که در همه روایتها حضور دارد و 2 نمود دارد؛ در جایی میخواهد از ماجرای پیوستن خودش به امام(ع) در کنار دیگر پیوستنها و شیداییها بگوید و در جای دیگر توجیههایی است برای وا ماندن و باختن تمام دنیا. این روایت، یادآور بخش دوم «فتح خون» شهید آوینی است... ای دل تو را نیز عاشورایی است و کربلایی. میمانی یا میروی؟! آنها که «معصومیت از دست رفته» داوود میرباقری را دیده باشند و قصه چگونه پیوستن شوذب به امام را دانسته باشند؛ بیشتر طالب چنین روایتی خواهند بود. در اینجا یکی مانند زهیر است که در ابتدا بر مذهب عثمان است اما نوه پیامبر را چون جان دوست دارد و بین ندای پیامبر و ندای عقلش مردد است اما با یک ندای امام و لبیک او پس از چند منزل به او میپیوندند. دیگری حر است که آمده راه بر امام ببندد و برای یزید بیعت بستاند اما در نگاه و جذبه امام (ع) ذوب میشود، کمی تردید میکند اما سرانجام میپیوندد. در این روایتها کسی هم چون ضحاک است که مجنون میماند. او روی میخراشد و پیراهن چاک میکند و حسرت میخورد که با امام بوده است به قاعده همه سفر و در همه منزلگاهها؛ از ابتدا تا انتها. قبل از آنکه خیلیها به قافله عشق بپیوندند، او بوده است اما او یک نیم روز از امام عقب میافتد و عقلش زنجیر دلش میشود و تا قیامت باید بار حسرت را بر دوش بکشد.