صادق فرامرزی : نقل معروفی است که هرقدر در بازارهای قدیمی «توقف بیجا مانع کسب است!» در مراکز تجاری و «مال»ها شما را تشویق به این توقف بیجا میکنند و حتی برایتان رستوران، محل تفریح و استراحت را نیز فراهم میکنند تا شما در این مراکز همچنان توقف بیجا داشته باشید. اما آیا این توقف بیجاست؟ و سوال مهمتر آن است که آیا این توقف مانع کسب است؟ اگر جواب منفی است که علت این اقدام دور از عقل اقتصادی چیست؟ و اگر جواب مثبت است چگونه میتوان از توقف بیجای مشتری کسب سود کرد؟
شاید بتوان پاسخ بیشتر سوالاتی را که در فضای اجتماعی پیرامون تاثیرگذاری «مال»ها مطرح میشود در همین چارچوب پیدا کرد.
«مال»ها همانگونه که در تعریفشان نیز بیان میشود این هنر را دارند تا با درگیر تفریح کردن مشتریان خود به تجارت بپردازند. سود صاحبان مغازه در این مجتمعها بیش از آنکه در «ارزان بفروش و مشتری جمع کن» باشد، در این است که مصرف کردن را تبدیل به مهمترین تفریح مشتریان خود کنند و با هویتبخشی به این مصرف باعث آن شوند که مشتری راغب به تکرار خرید خود شود. اهمیت یافتن «موقعیت» در جریان خرید و نسبت برقرار کردن میان فضای تفریحی و گردشی محل خرید با عمل «خرید» باعث میشود خود فعل خرید تبدیل به مهمترین اقدام فراغتی شهروندان شود. آنچه گفته شد را فارغ از آنکه پدیدهای ممدوح یا مذموم بدانیم تا حد زیادی میتوان نقشه راهی از چگونگی کارکرد «مال»ها در فضای شهری دانست. «مصرف» و اولویت دادن به آن در چارچوب نظام عرضه مراکز تجاری مهمترین دستاوردی است که میتوان برای «مال»ها در نظر گرفت و مراجعهکنندگان به آنها را نیز بر آن اساس مورد ارزیابی قرار داد. با این اوصاف این قضاوت به دور از واقعیت نیست که اگر «مال»ها و مراکز تجاری بزرگی را که روز به روز به تعداد آنها افزوده میشود از جهات مختلفی مهمترین ابزار هویتبخشی شهروندانی بدانیم که در سایه تضعیف بافتهای سنتی شهری و کاهش میزان نفوذ خانواده (به معنای سنتی کلمه) در جستوجوی مکانی جدید برای خلق خاطره و کسب تجربه جدید میگردند. در این میان تجربه حاصل شده وقتی که از فضای مبتنی بر ارزشهای معنوی و جمعی به فضای مبتنی بر ارزشهای مادی و فردی گذار میکند، طبیعی است که بروندادی متفاوت با آنچه در فضای سنتی شکل میگرفته است به همراه خود داشته باشد.
تجربه زیست شهری جدید و خلق «نوستالژی» کاذب (آنچنان که غالب رستورانها و کافههای فعال در «مال»ها برایش تلاش میکنند) بر مبنای فضایی شکل میگیرد که در آن ارزشهای بازاری مساوی با ملزومات یک زندگی استاندارد میشود و استاندارد شهری زمانی که «فراغت» را در نسبت با «تجارت» تعریف کند خواه ناخواه باعث آن میشود که روحیه جمعی به عنوان مهمترین عامل تعیینکننده در خلق خاطرات تبدیل به هویت تمایزبخش فردی شود که تنها با مصرف کالاها میتواند برای خود کسب تجربه کند. مراکز تجاری - تفریحی بزرگ با مختصاتی مشابه آنچه در تهران مشهود است، عمر طویلی نداشتهاند و میتوان آنها را در قالب پدیدههای نوظهور مورد بررسی قرار داد اما آنچه نمیتوان از آن چشمپوشی کرد آن است که این پدیده تا حد زیادی بازتابدهنده سبک زندگی مبتنی بر مصرفی شده است که در درازمدت قابلیت تعمیم و اثرگذاری بر سایر طبقات و اقشار اجتماعی را داراست؛ بهعنوان مثال نسبت برقرار شده میان «محیط» تجاری و «تجربه» تفریحی هر چند که اثرات غیرقابل کتمانی را در جذب مشتری ایجاد کرده است اما تجربه نسلی را به موازات خرید کردن تعریف کرده است. فراغتی که ماحصل مصرف به عنوان ویژگی تمایزبخش فردی باشد نمیتواند مقوم انسجام اجتماعی و تقویت روحیه ایثارگری باشد. مجموعا میتوان تفاوت اثرگذاری میان تجربه زیست شهری در بازار سنتی و مراکز تفریحی- تجاری و اصطلاحا «مال»ها را در تفاوت سنخی فراغتهای پیشین و فعلی جستوجو کرد. اگر در حالت اول فراغت به معنای دوری از فضای کسب و کار و مادیات تعریف میشد، در حالت دوم اتفاقا فراغت چیزی است که نیاز ذاتی به معادلات مادی و بازاری دارد. اگر فراغت در نظام سنتی، فضایی بود که در آن رهایی را به ارمغان میآورد، فراغت در یک نظام تجاری، وابستگی غیرقابل کتمانی به تجربه مصرف دارد. شاید حالا بتوان تفاوت میان «توقف بیجا مانع کسب است!» را که هشداری نسبت به برخورد تفریحی با بازار داشت با فضای تفریحی حول محور تجارت پیدا کرد و فهمید چرا «مال»ها برای توقف بیجای ما هم برنامه تشویقی دارند.