فرشاد گلزاری: سیاست خارجی روسیه در سالهای گذشته دارای تغییرات ساختاری و تاکتیکی فراوان بوده که لزوم آن پس از فروپاشی شوروی در 3 سطح سیاسی، امنیتی- نظامی و اقتصادی احساس میشد. به این معنی که روسها پس از برچیده شدن ساختار کمونیستی در کشورشان که بخشی از آن به دلیل هزینههای گزاف تقابل با بلوک غرب طی جنگ سرد (حدود 45 سال) بوده، به این فکر افتادند که باید توسعه همهجانبه را در دستور کار قرار دهند. در این راستا دکترینهای گوناگونی برای تحقق این آرمان مورد توجه و بررسی قرار گرفت و بنا بر این شد بازسازیهای اقتصادی، نظامی و سیاسی هر کدام طی یک دهه انجام شود. اعداد و ارقام گوناگونی برای این موضوع از سوی کرملین و تحلیلگران ساکن خاک روسیه منعکس شده است که بخشی از آنها عمداً اشتباه بود تا سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده و همپیمانانش بهعلاوه اندیشکدههای راهبردی آنها نتوانند به صورت دقیق از فعل و انفعالات روسها با خبر شوند. به عبارت گویاتر روسها از همان اوایل (پس از فروپاشی) به دنبال آن بودند که خود را در قالب یک «شگفتانگیز در لحظه آخر» نمایان کنند. در این بین 2 بازوی اصلی روسیه (سرویس اطلاعاتی و ارتش) هم در فهرست بهینهسازی و طرح توسعه ملی روسها قرار گرفت. به گونهای که «کاگب» که چندی پس از مرگ استالین بنا شده بود و در طول جنگ سرد پروندهها و تاکتیکهای اطلاعاتی بینظیری را به دنیا معرفی کرد، تغییر نام داد و در 1991 بود که «افاسبی» (FSB) جایگزین آن شد که علاوه بر امنیت داخلی، مبارزه با تروریسم و جرائم سازمانیافته، مسؤولیت نظارت بر امنیت مرزهای روسیه هم به آن محول شد. این موضوع البته فقط یک تغییر نام بود و تمام رویهها و مدلهای فعالیت اطلاعاتی همانند گذشته به قوت خود باقی ماند و تنها الگوهای مواجهه با تهدیدها و مدارهای ترسیمی فعالیتهای اطلاعاتی، دستخوش تغییرات سطحی شد. به موازات این تغییرات، ارتش هم دستخوش دگرگونی شد تا جایی که علاوه بر تسلیحات، ماموریتها و راهبردهای کلان آن هم تغییر کرد. عمده دلیل این تغییرات به حضور و تقویت ناتو (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) در خارج نزدیک فدراسیون روسیه مربوط میشود. درست است که ناتو در اثنای جنگ سرد شکل گرفت و از همان زمان برای روسیه یکی از تهدیدهای اصلی به حساب میآمد اما واقعیت این است که در دهههای اخیر که نظم نوین جهانی دچار دگرگونی شده و قدرتهای کوچک توانستهاند تا حد زیادی در ادبیات دیپلماتیک خیزش کنند و قدرتهای نوظهور مانند برزیل توانستهاند خود را در عرصه اقتصادی بیش از پیش مطرح کنند، 2 قطب اصلی (آمریکا و روسیه) هم به دنبال آن هستند بتوانند بر اساس سند امنیت ملی و سیاست خارجی خود از نفوذ یکدیگر به خاک همپیمانان و حوزه نفوذ سنتی خود جلوگیری کنند.
اوکراین و گرجستان؛ سناریوی مشترک، اقدام مشابه
برای اثبات درگیری میان مسکو و واشنگتن (همانند سالهای جنگ سرد) پروندههای گوناگونی وجود دارد که برخی از آنها را باید در حوزه قفقاز و تا حدودی اروپا دنبال کرد و قسمت دیگری را میتوان در جغرافیای غرب آسیا مورد بررسی قرار داد. یکی از 2 پروندهای که باید با محوریت ناتو و نفوذ غرب در حوزه نفوذ سنتی روسیه مورد بررسی قرار گیرد مساله گرجستان و سپس اوکراین است. همگان به خاطر دارند که در سال 2008 منازعه میان مسکو و تفلیس موجب شد در نهایت اوستیای جنوبی به تصرف نیروهای روسیه در بیاید که کمی بعد دومای روسیه استقلال این منطقه و آبخازیا را به صورت رسمی اعلام کرد. فارغ از اینکه چرا و چگونه روسیه این مناطق را مستقل از گرجستان نامید، دو نکته اصلی در اینباره وجود دارد:
1- همسو کردن این دو منطقه با مسکو برای جلوگیری از پیشروی ناتو
2- ایجاد مانع در راستای عدم پیوستن به اتحادیه اروپایی
3- اخطار به واشنگتن در جهت عدم هرگونه مداخله
در محور اول همانگونه که پیشتر گفته شد، ناتو مسالهای است که روسیه به هیچ وجه نمیتواند از آن چشمپوشی کند، چرا که هر کدام از جمهوریهای جدا شده از روسیه فعلی، در معرض نفوذ ناتو قرار گرفته و زمانی که نام این سازمان به میان میآید، روسها فوراً واکنش نشان میدهند. بهعنوان مثال در خردادماه 1394 خبری مبنی بر افتتاح پایگاه نظامی ناتو در «بیشکک» قرقیزستان در رسانهها منتشر شد که موجبات نگرانی مسکو را فراهم آورد، این در حالی بود که دفتر اصلی ناتو در جغرافیای آسیای میانه در پایتخت ازبکستان یعنی شهر «تاشکند» مستقر است و این موضوع باعث شد روسیه احساس خطر جدی از آن ناحیه کند و به سرعت واکنش نشان داد. بدون تردید ناتو را باید آمریکای دیگری دانست که در پوشش سازمان پیمان آتلانتیک شمالی وارد سناریوهایی میشود که ایالات متحده به صورت مستقیم نمیتواند به آن ورود کند و از این جهت است که ما میبینیم پس از تعطیل شدن پایگاه نظامی ماناس (پایگاه نظامی آمریکا در قرقیزستان) به یکباره دفتر ناتو در بیشکک افتتاح میشود تا بتواند نگاه انتقادی را از روی خود کم کرده و روسیه را از طریق ناتو تهدید کند.
این روند ابتدا در گرجستان و سپس در اوکراین هم اتفاق افتاد؛ به صورتی که یکی از دلایل تصرف آبخازیا و اوستیای جنوبی توسط روسیه، اشراف بر دریای سیاه و چینش رادارها، اسکلهها، حضور ناوشکنها و زیردریاییهای شناسایی در این آبراه استراتژیک بود که در قلب آن ناتو وجود داشت. درباره اوکراین هم چنین اتفاقی افتاد. تسخیر جزیره کریمه و به اهتزاز درآمدن پرچم فدراسیون روسیه بر فراز ساختمانهای دولتی این منطقه استراتژیک نهتنها شاهلوله صادرات گاز به اروپا را در کنترل پوتین قرار داد، بلکه باعث شد «بندر سواستوپول» که در جنوب غربی جزیره کریمه واقع شده است به عنوان یکی از مکانهای استقرار ناوگان دریایی روسیه برجستهتر شده و مسکو اشراف خود بر دریای سیاه را دوچندان کند که باز هم تهدید ناتو به میان میآید. موضوع دیگری که در پرونده اوکراین و گرجستان مشترک خواهد بود، طرح روسیه برای عقب راندن مرزهای تثبیت حضور اتحادیه اروپایی است. باید توجه داشت منازعه پنهان میان آمریکا و روسیه در اوکراین تنها به بحث انقلاب رنگی یا نشاندن نامزد غربگرا در «کییف» مربوط نمیشود، بلکه روسیه نمیخواست اوکراین به کانال تجارت آزاد با اروپا بپیوندد و عضو اتحادیه اروپایی شود، چراکه از منظر مسکو، عضویت در اتحادیه مساوی است با عضویت در ناتو. درباره گرجستان هم چنین گزارهای صادق است. گرجستان هماکنون عضو ناظر اتحادیه اروپایی و ناتو است و هنوز به عنوان یک عضو رسمی به رسمیت شناخته نشده است و این موضوعی است که دقیقاً نشان میدهد دیوارههای نبرد خاموش روی زمین و ادامه پرتلاطم آن در پشتپرده میان واشنگتن و مسکو همچنان ادامه دارد و رگههای آن تا سوریه پیش رفته است.
رابطه دیپلماتیک با دمشق قطع شد!
اخباری که چند وقت پیش درباره قطع روابط دیپلماتیک با سوریه از سوی گرجستان منتشر شد از منظر بسیاری از مخاطبان و تحلیلگران بیارزش یا کمارزش قلمداد شد. این دسته مدعی هستند که اساساً حجم روابط و تاثیر گرجستان در معادلات دمشق چقدر بوده که بخواهیم آن را مهم ارزیابی کنیم؟ پاسخ در سوریه نیست، بلکه جواب این سوال را باید در گرجستانی جستوجو کرد که اسرائیل و ایالات متحده در آن رسماً علیه ایران و روسیه، سخت مشغول به کار هستند. جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان کشورهایی هستند که آنها را باید حاضر در قفقاز جنوبی دانست و در این سه کشور سازمان سیا به صورت قوی در حال رصد تحرکات روسیه است و در کنار آن موساد تلاش میکند از طریق آن بر ایران اشراف پیدا کند. باید به یاد داشت که در زمان جنگ گرجستان، حجم بالایی از موشکها توسط اسرائیل به تفلیس داده شد تا علیه روسها به کار گرفته شود و این موضوع تا به امروز مسکو را بسیار ناراحت کرده است. از این منظر اینکه دیده میشود در هفته اول خردادماه سال جاری یک مقام وزارت خارجه سوریه اعلام میکند سوریه و کشورهای آبخازیا و اوستیای جنوبی به طور متقابل یکدیگر را به رسمیت شناخته و در زمینه ایجاد روابط دیپلماتیک در سطح گشایش سفارتخانه با یکدیگر به توافق رسیدند، نشان از آن دارد که جنگ سرد دیگری در حوزه قفقاز و جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق در راه است. به صورت واضح مشخص است کرملین به دنبال آن است تا علاوه بر خطاب قرار دادن تفلیس به دولتمردان گرجستان بفهماند نهتنها در دل کشورشان حضور فعال دارد، بلکه حامی آن را (آمریکا) فعلاً به چالش غیرنظامی فرا میخواند.
به گونهای که 3 ماه پس از انتشار خبر قطع روابط گرجستان با سوریه، «ریاض حداد» سفیر سوریه در روسیه طی کنفرانس خبری اعلام کرد بزودی سفارت سوریه در اوستیای جنوبی افتتاح خواهد شد! اینجاست که منازعه میان 2 قطب شرق و غرب در فاز سیاسی آن هم در گرجستان به حدی سرعت میگیرد که کمی پس از این خبر، «آناتولی بیبیلف» رئیس اوستیای جنوبی اعلام میکند سفر بشار اسد به این جغرافیا بزودی انجام خواهد شد. حتی او پا را فراتر از نشست خبری گذاشت و علاوه بر اینکه به دمشق سفر کرد، عالیترین نشان اوستیایجنوبی را به اسد تقدیم و توافقنامه دوستی با سوریه امضا کرد که باید آن را شلیک تیر اخطار برای کاخسفید قلمداد کرد. در مقابل آمریکا دقیقاً به دنبال آن است تا کشورهای اروپایی را برای پیوست گرجستان به اتحادیه اروپایی راضی کند که بتواند راهبرد رخنه در دل حریف را حداقل از این ناحیه مستحکمتر کند. البته این منازعه تنها در ابعاد سیاسی و دیپلماتیک ادامه ندارد، بلکه محورهای امنیتی آن هم باید در نظر گرفته شود. بهعنوان مثال اخیراً (19 شهریورماه سال جاری) سرویس امنیت فدرال روسیه خبر از دستگیری شخصی به نام «مدژید گابیبواتویچ ماگومدف» مخابره کرد که در تحقیقات به عمل آمده از وی مشخص شده است او از اعضای گروه تروریستی داعش بوده و تابعیت داغستان دارد. در بخشی از اظهارات او آمده است وابسته به سرویس امنیتی اوکراین و گروه افراطی با نام «بخش راست» است که ماموریت داشته سناریویی برای ترور یکی از رهبران جمهوری دونتسک طراحی کند که توسط سرویس امنیت فدرال روسیه دستگیر شده است. این پرونده از آن جهت اهمیت پیدا میکند که چندی پیش خبری درباره ترور «الکساندر زاخراچنکو» رهبر جداییطلبان دونتسک در شرق اوکراین منتشر شد و نشان میدهد سیا و سرشبکههای آن در قفقاز به دنبال آن هستند که به نوعی بتوانند دامنه منازعه در قفقاز را به سمت انجام عملیاتهای رخنه و خرابکاری پیش ببرند تا روسیه را در این جغرافیا با تهدید روبهرو کنند، لذا آنچه بدون تردید دیر یا زود رخ خواهد داد، مساله جابهجایی مهرهها در این شطرنج سرد است، چرا که هر حرکت مهره واشنگتن و مسکو به واکنش طرف مقابل بستگی دارد.