لیلا حسیننیا: در دنیای رنگارنگ ادبیات فارسی که هر بیت و شعری از جهانی سخن میگویند، بسیارند اشعاری که سیاهپوش عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هستند؛ ابیاتی که از صدق و دل صفای باطن گویندگان برخاستند و پیشکش آستان باعظمت سید و سالار شهیدان شدهاند. از دیرباز تاکنون شاعران شعر پارسی دفتر اشعارشان را با نام مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) متبرک ساختهاند؛ از کسایی مروزی و ناصرخسرو قبادیانی تا همین امروز و شاعران جوان همروزگار ما. شعر مرثیه در گذشته پرشکوه و جلال خود در قالبهای طولانی سروده میشد؛ از ترجیعبند محتشم کاشانی تا مثنویهای «گنجینهالاسرار» عمان سامانی و «آتشکده» اثر میرزا محمدتقی حجتالاسلام متخلص به نیر تبریزی. شاعرانی که در روزگار ما مرثیهسرایی میکنند اغلب در قالبهایی چون غزل، شعر خود را ارائه میکنند تا امکان ارتباط شعر با مخاطب آسانتر باشد، چراکه روزگار ما روزگار اشعار طولانی نیست و مخاطب دوست دارد در کوتاهترین و سادهترین شکل ممکن به لذت و استفاده از شعری که میخواند یا میشنود، برسد. اکنون اما مهدی زارعی قصد کرده در کتاب خود قدم در راه بزرگان مرثیه فارسی بگذارد و شعر عاشورایی را در عصر اشعار کوتاه، در قالب بلند چهارپاره ارائه کند. ویژگی مهم و برجسته این کتاب، تلاش شاعر در جهت داستانپردازی است. او داستان خوابی را که بانوی کربلا زینب کبری (سلاماللهعلیها) در کودکی دیده است، دستمایه شعر خود قرار داده و بدینسان سنتی دیگر از گذشته ادبیات پارسی را ارج نهاده و منظومهسرایی را در پیش گرفته است. شاعر این مجموعه هرچند در قالب و مضمون به سنتها پایبند بوده اما زبان و بیان و نوع نگاهش در این چارچوب باقی نمانده است. شاعر تلاش کرده تا زبانی آسان و همهفهم را در پیش بگیرد. در همین جهت، سعی میکند در جای جای چهارپاره بلندبالایش، عبارتهایی را به شعر اضافه کند که به گوش مردم آشنا باشد؛ عبارتهایی از روایات آشنا که اغلب مردم آن را شنیدهاند. مثلا در این بند برای توصیف حضرت علیاکبر(ع) از روایتی که حضرت را از لحاظ صورت و سیرت به پیامبر(ص) تشبیه میکند استفاده کرده است:
«بانو کنار خیمه خود دید یک سوار
نه غیر ممکن است... خدایا پدربزرگ؟
آیینه بود «خَلقا و خُلقا» تمام قد
فرقی نداشت خلقت او با پدربزرگ»
زارعی در منظومه خود علاوه بر تقویت بعد روایی داستان به زیباییهای شعری پرداخته است. او بیشتر از هر آرایهای از استعاره مصرحه که بلیغترین نوع استعاره است سود برده است:
«آیینهای که رفت به میدان و خرد شد
تکه به تکه پیکر او ریخت روی خاک»
شاید دلیل استفاده زیاد او از استعاره مصرحه، تلاشی است در جهت دور ماندن از ذکر بیپرده مصیبت آلالله (علیهمالسلام)، مثلا در این بیت توصیف جسم حضرت عباس(ع) را در عین زیبایی و در عین پردهپوشی بر مصیبت، به ماهی که تکهتکه شده و هر تکهاش ستارهای است، تشبیه کرده:
تابید ذره ذره به سمت حرم ولی
ماهی که صد ستاره شده، روی دست بود
روال کلی منظومهسرایی زارعی در این کتاب بر روایت داستان است و کمتر روی موضوعی مانور میدهد و میایستد اما در جایی که احساس نیاز کند از توصیف و توضیح بیشتر فضا دریغ نمیکند و فضا را با توصیفهای زیبا میسازد و میپرورد:
«آب التماس کرد که من تشنه توام
قدری بنوش تا که به دریا شوم بدل
آب التماس کرد که میمیرم از عطش
آب التماس کرد که یک جرعه لااقل»
شاعر مجموعه «کابوس شاخههای شکسته» از تفسیر اتفاقات باکی ندارد؛ به این صورت نیست که تنها راوی اتفاق باشد و داستان را پیش ببرد، گاهی خودش به تعبیر وقایع میپردازد و اتفاقات را موشکافانه تفسیر میکند:
«تیر سه شعبه ریشه در اعماق کینه داشت
نفرین ناروا و جدل شعبههای آن
تیر سه شعبه ریشه در اعماق فتنه داشت
صفین و نهروان و جمل شعبههای آن»
در مجموع میتوان گفت کتاب «کابوس شاخههای شکسته» به سبب خلق روایتی جدید و استفاده از قالبی بدیع و متفاوت در منظومهسرایی، اثری شایان توجه است. این کتاب را که در روزگار کوتاهنویسی و کوتاهسرایی نشانی از شوکت داستانگویی ادبیات فارسی دارد، نباید از دست داد.