printlogo


کد خبر: 199333تاریخ: 1397/7/8 00:00
یادداشتی بر «مجنون در تهران» حسین دهلوی
سهمی از سوز، ترکیبی از زبان

علی ساکت: ترکیب عجیب اسم حسین دهلوی و عنوان «مجنون در تهران» و مینیاتور افتاده روی دیوارهای کر و کثیف پر از تبلیغات که بیشتر به ضد تبلیغات می‌مانند و نیز عنوان کلی چسبیده در گوشه راست بالای کتاب که «شعر امروز 33» را یدک می‌کشد، همه و همه ترکیب نامانوس و متضاد و تصویر شَلَم‌شوربایی است که معلوم نیست هدفش چیست! همه‌چیز گیج‌کننده است: حسین دهلوی که نام یکی از شاعران معروف هندی است که چند قرن پیش به سبک هندی، فارسی شعر می‌گفت! نه، نه ایشان حسن دهلوی بود. پس این آقای معروف در موسیقی سنتی نامش اینجا چه می‌کند؟! بعد با خودم فکر کردم این حسن آقای دهلوی حتماً با آبا و اجدادش از هندوستان از راه افغانستان به مشهد آمده تا اینکه پس از روزگاری، امروز کتابش را به ناشر ناشناخته‌ای به نام انتشارات سپیده‌باوران داده... بعد که به صفحه آخر کتاب که صفحه تبلیغات انتشارات است می‌نگرم، می‌بینم، عجبا! عجب انتشارات پرکار و پرباری؛ یک انتشاراتی دور از تهران (هرچند مشهد...) و ظاهراً با سابقه کم و این همه چاپ کتاب شعر از چهره‌های شناخته‌شده شعر امروز؟ شاعرانی همچون عبدالرضا رضایی‌نیا، جلیل صفربیگی، میلاد عرفان‌پور، امید مهدی‌نژاد، محمدکاظم کاظمی، علیرضا سپاهی‌لایین و خیلی‌های دیگر... بگذریم که هرچه در جزئیات پیش می‌رویم، جز به کلیات نمی‌رسیم. دفتر شعر «مجنون در تهران» در 62 صفحه دارای حدود 40 غزل و 40 رباعی کم‌وبیش خواندنی و ماندنی است. غزل‌های حسین‌خان دهلوی اهل ایران، دارای زبانی بینابین است؛ زبانی بین شعر قدیم و شعر امروز. این بینابینی اغلب نه‌تنها درهم است، بلکه گاه در یک غزل، این ابیات کهنه  و نو- یکی نو در حد و اندازه‌های شعر شهریار (به سبب نو بودن) و دیگری نو در حد و اندازه‌های شعر و زبان امروز- چنان کنار هم قرار می‌گیرند که گاه سحرت کرده، تفاوت و تضاد زبانی ابیات را درنمی‌یابی و گاه آنچنان است که این تفاوت و تضادها را به آسانی درمی‌یابی، چون براحتی خود را لو می‌دهند! همین نخستین غزل را مثال می‌آوریم:
زبان قدیم:
«باختم خود را به پایت، از غرور سرکشم
پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته»
زبان شهریاری (بیشتر به لحاظ نوتر بودن نسبت به شعر و زبان قدیم):
«شهر بعد از جنگم و آرامشم توفانی است
مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته»
زبان شعر امروز:
«شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است
کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته»
یا:
«سهمم از زیبایی‌ات تنها تماشاکردن است
کشوری هستم که گیرافتاده در تحریم‌ها»
حتی برای یک درجه بعد و نوتر از زبان شهریار، می‌توان تا حدی زبان شعر شاعران میانه و نئوکلاسیک (نوکلاسیک) را که به زبان دهلوی راه یافته، دریافت، البته این مثال آخری، چندان فرقی با زبان شهریار ندارد و زبانش را به نوعی می‌توان به زبان فریدون مشیری نزدیک دانست، البته وقتی که غزل می‌گوید:
«مثل سرداری اسیرم، «اعتباری سوخته»
تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته»
البته حسین دهلوی- به لحاظی که شرحش گفته آمد ـ غزل‌های متفاوتی دارد؛ غزل‌هایی که بارم نو بودن ابیات‌شان بیشتر است؛ مثل غزل «ایستگاه سلام» و... تا آنجا که شاید درجه بعضی از این دسته از غزل‌ها که تعدادشان کم است، به لحاظ داشتن ابیات نو به 80 درصد هم برسد و برعکس این هم صادق است. شاید بپرسید چگونه می‌شود این همه زبان در یک شاعر جمع آید و مثلاً چه و چه و چه... عجیب نیست، چون اتفاقاً اغلب کسانی که امروز غزل می‌گویند، دچار این امرند که البته بخشی از آن طبیعی است و بخش دیگر غیرطبیعی. در واقع تفاوت‌ها و فاصله بین زبان‌های دیروز و امروز و بین این دو (مثلاً زبان دوره مشروطه و قبل و بعد از آن تا زمان نیما) به یک لحاظ‌هایی به هم نزدیک و به لحاظ‌هایی دیگر از هم دورند. با این همه کم نیستند غزل‌سرایانی که به یک تعبیر و در واقع، به نسبت و به‌ طور نسبی، به زبان امروز شعر می‌گویند یا اینکه از زبان دیروز و امروز خود تلفیقی دوست‌داشتنی و خواستنی ساخته‌اند که خود به یک زبان دیگر یا مستقل می‌ماند.
حسین دهلوی، شاعر هم‌روزگار خودمان، از طرفی، مثل اغلب شاعران دیروز و بعضی کلاسیک‌سرایان امروز، شاعری معناگراست و شاعر معناگرا طبعاً بیش از آنکه اهل اشارات و اشراق و عرفان باشد، حرفش تقریباً منطقی و نزدیک به معقولات است و نیز اهل نتیجه‌گیری است و این با آنکه تصویرها و استعارت و تشبیهات و در کل تخیل ایجاد یک بافت منطقی شاعرانه کند، خیلی فرق دارد:   
«گاه دلسوز است، گاهی سخت می‌سوزاندم
عشق، گاهی مادر است و گاه هم نامادری است
بر سرت جنگ است و من با دست خالی آمدم
امتیازی هم اگر دارم، همین بی‌لشکری است»
البته کار دهلوی، یعنی ابیات و اشعارش خالی از نکته نیست و او نکته‌گویی بس قهار و پرکار است؛ یعنی اغلب ابیاتش این ویژگی را دارد و این امر برای یک شاعر امتیاز کمی نیست؛ هرچند نکته‌گویی امری مشترک بین شعر و دیگر هنرهاست و نسبت به دیگر هنرها کلاً مختص شعر نیست. بیت ذیل و امثال آن در این دفتر، معناگرایی، منطق، نتیجه‌گیری، نکته‌گویی و حتی دیگر ویژگی‌های شعر دهلوی را کم‌وبیش در خود دارد:   
«رنج بیابان دیدن و با کوه جنگیدن
عاشق‌شدن زیباترین نوع خودآزاری است»
در کل دهلوی شاعر خوب و در عین حال جالبی است!    
ویژگی دیگر شعر دهلوی که این یکی دیگر بیشتر شاعرانه است، سوزی است که در اشعار او یافت می‌شود؛ سوزی که نمی‌دانم  چرا در شعر غزل‌سرایان امروزی بویژه نوگرا کمتر یافت می‌شود. در شعر نو که تقریباً موضوع روشن است، چون مضامین از نوع دیگر است و امروزی و به همراه آن زبان و خیلی چیزهای دیگر هم. از طرفی، رمانتیک غلیظ، هرچند اصیل را هم به خود نمی‌گیرد؛ از این رو، نوع احساس و سوزش به گونه‌ای دیگر است؛ مثلاً شبیه شعر سپهری و فروغ یا بیژن جلالی و... شاملو و اخوان را مثال نزدم، چون شعر این دو به لحاظ‌هایی به شعر سنتی ما نزدیکی‌های بسیار دارد. آری! سوز؛ سوزی از جنس شعر شهریار و عماد و... که امروز در اشعار غزل‌سرایان ما نیز کمتر شده؛ شاید هم یکی از خاصیت‌های اصیل غزل باید همین سوز و احساس بالا باشد؛ حتی وقتی که غزل در زبان نو می‌شود. خوب است که این سوز و احساس در شعر حسین دهلوی کم نیست و گاه خوشبختانه بسیار است:
«کندی ساعات تنهایی برایم کافی است
دیگر از جانم چه می‌خواهند این تقویم‌ها؟»
جالب است که دیگر ویژگی‌های برشمرده برای شعر دهلوی، باز در بیت بالا مشهود است و نیز سوز بسیار در ابیاتی اینچنین «زلفی بده بر باد و ‌بگیر از همه جان را/ آشفته خود ساز زمین را و زمان را» از کلیات و جزئیاتی که درباره ویژگی‌های شعر دهلوی گفتیم، این برمی‌آید که مطلع و مقطع غزلیاتش بیش از دیگر ابیاتش باید شنیدنی باشد و این خود طبیعی است. اگرچه به زعم من، بهتر است همه ابیات یک غزل یا شعر تقریباً یکدست باشد و مقطع‌شان از بهترین و باحلاوت‌ترین ابیات.
رباعیات حسین دهلوی معاصر و اهل روزگار خودمان، از جمله رباعیات زنده و تقریباً تازه و نکته‌گوی زمانه ما است. نمی‌گویم کاملاً تازه، چرا که چند تن از رباعی‌سرایان امروز ما که اغلب جوان‌های زیر 40 و 50 ساله هم هستند، رباعیات‌شان گاه واقعاً رشک‌برانگیز است و نوگرایی‌های‌شان در این زمینه، هیچ کمتر از نوگرایی‌هایی که در حوزه غزل نو شده، کمتر نیست اما دهلوی در رباعیات نو، اغلب زبانش ضعیف است و فصاحت و بلاغتش را از دست می‌دهد. بهتر است او در هر حال پیرو زبان غزلیاتش باشد؛ از جمله در رباعی‌سرایی و نه اینگونه ضعیف در هنگام سرودن:
«سهراب‌کشی کرده فقط داروهات
تو دار زدی دل مرا با موهات   
آری! منم اینکه روی خاک افتاده
داش‌آکل زخم‌خورده از ابروهات»
و این هم دو رباعی خوب از حسین دهلوی:
«هر وقت به آن خاطره‌ها سر زده‌ام
چون ماهی روی خاک پرپر زده‌ام
از دست من این سه‌تار دیوانه شده
بی‌تو همه شب به سیم آخر زده‌ام»
«کوچه پر عطر سیب و گندم می‌شد
دریای دلم پر از تلاطم می‌شد   
موی تو میان باد، آرام آرام...     
آرام دلم میان شب گم می‌شد»
دیگر اینکه یک یادداشت پرملاط از طنز و ویژگی‌های دهلوی‌گونه حسین دهلوی لازم است که نوشته شود؛ نوع طنزهایی که با زبان خاص خود، آب و رنگی دیگر به شعرهای حسین‌خان می‌دهد:   
هرچند که هم‌طراز مجنون نشدم
من شاعرم، آشفته‌شدن را بلدم
در شهر بیابان که نداریم، ببخش
با یاد شما به کوچه‌پس‌کوچه زدم».
 


Page Generated in 0/0052 sec