مسعود آذرباد: یکی از تکراریترین موضوعاتی که در زنگ انشای هر سال باید برای آن مطلبی مینوشتیم چگونگی گذراندن تابستان بود. بعد از تمام شدن امتحانات چه کردهایم، به کجا سفر رفتهایم، چه برنامههایی برای اوقات فراغت خود داشتهایم و دهها مورد دیگر؛ موضوعی که بسیاری اوقات کلیشهای، خستهکننده و تکراری بود. در نهایت هم ترکیبی میشد از آرزوها و برنامههای عملنکرده و کارهای تکراری که حداقل جلوی دوستانمان کم نیاوریم. یکی دیگر از موضوعات تابستانی که معمولاً سعی میکردیم دربارهاش حرف نزنیم مگر آنکه چیز خیلی خوبی نصیبمان میشد، اتفاقات پس از امتحانات خردادماه بود. اگر تجدیدی داشتیم که تابستانمان زهر میشد. همکلاسیها که جای خود، حتی نمیخواستیم جز والدینمان، دیگر اعضای خانواده نیز از آن باخبر شوند. اما کافی بود آن سال معدلمان خوب بشود و پشتبندش یک جایزه خوب نصیبمان شود. تمام طول سال را بهانه و فرصتش را جور میکردیم تا دربارهاش حرف بزنیم. توپ فوتبالی که 9 ماه آرزویش به دلمان مانده بود، کامپیوتری که دوست داشتیم در خانه باشد تا تماموقت با آن بازی کنیم و فیلم ببینیم، سفری که مدتها چشمانتظارش بودیم و دهها چیز دیگر. اما بین این دو، یک حالت دیگر هم بود که نه به آن تلخی تجدیدی آوردن بود و نه به آن شیرینی جایزههای نمرات خوب گرفتن. معدلمان خوب میشد اما نه آنقدر که برایش جایزه بگیرند. آنقدری هم بد نمیشد که بخواهیم بُق کنیم و از دیگران پنهانش کنیم. جنس رمان «جایزه تابستانی» از همین نوع است. سعید، قهرمان داستان در درسی که همیشه 20 میگرفته، در امتحان ثلث سوم 18 گرفته است. پدرش قول داده بود اگر معدلش 20 شود برایش یک هدیه خوب بخرد. تمام آن مدت، او در رؤیاهایش چیزهای مختلفی را میبیند؛ توپ فوتبال میکاسا تا دیگر با توپ قرمز پلاستیکیاش بازی نکند، دوچرخهای که با آن تمام خیابانهای شهر را بگردد، لباس ورزشی قشنگی که با آن جلوی دوستانش پز بدهد اما روزی که کارنامه را گرفت تمام رؤیاهایش بر باد رفت. حالا پدر برای او چه هدیهای میخواهد بخرد؟ سؤالی که تا شب همان روز برایش پاسخی نداشت اما وقتی پاسخ آن را یافت نهتنها خودش که حتی مادر و خواهر کوچکش، نرگس هم شوکه شدند. جایزهای عجیب، غریب و بسیار گرمونرم! رضا وحید در اولین اثر داستانیاش به سراغ نوستالژیهای دوران کودکیمان رفته است. دورانی که به جای 2 ترم تحصیلی، 3 ثلث داشتیم. روزهایی که کلاسهای مدرسه بسیار شلوغ بود. نگاه او به آن دوران که تا همین اواخر دهه 70 طول کشید از سر تلخکامیهای گذشته و سرکوفت زدن به آن دوران نیست. او تلخ و شیرین آن دوران را بدون هیچ بزرگنمایی پیش چشم ما گذاشته است. همین نگاه بیطرفانه او به موضوع داستان باعث شده است داستانش ساده و صمیمی باشد و مخاطب نوجوان با آن همزادپنداری کند. حتی اگر بسیاری از المانهای آن دوران را در زیست خود تجربه نکرده باشد. سعید و خانوادهاش جزو طبقه کارگر هستند. دستشان براحتی به دهانشان نمیرسد اما پدر با تمام وجود کار میکند. مادر خانواده نیز از جنس همان مادران سنتی ایرانی است؛ مادرانی که بیش از هر چیز تمرکزشان را بر مدیریت فضای داخل خانه گذاشتهاند. آنها نماد اوشین ژاپنی نیستند که دائم بلایای مختلف سرشان بیاید اما در برابر تلخکامیهای روزگار سر خم نمیکنند. خوشیهای اطرافشان هم حتی اگر کم باشد آنها را از ته دل خوشحال میکند، بدون اینکه مغرور بشوند و گذشتهشان را فراموش کنند. زیست شخصیتهای رمان «جایزه تابستانی» دینمدارانه است؛ دینداری که کاملاً متشرعانه نیست اما نشان میدهد آنها تمام تلاششان را میکنند تا با تمام آنچه دارند به خدا نزدیکتر بشوند. لحظاتی که پدر سعید با تمام سختیها و کمبودها تمام کوششش را میکند که لقمهای حلال سر سفرهاش ببرد و مادری که همیشه نگاهش به آن بالاست و میداند اگر آنها درست حرکت کنند خدا هم برکتش را از آنها دریغ نمیکند. رضا وحید در مقام نویسنده تلاش بایستهای کرده است تا زبانش ساده و نوجوانانه باشد. تلاشی که قابل تقدیر است اما نویسنده همچنان در بعضی موارد فرمان از دستش در رفته و کمی ثقیل و سنگین نوشته است. با این همه، طنز شیرینی که او در «جایزه تابستانی» استفاده کرده است باعث میشود آن سنگینی چندان به چشم نیاید. طنزی که هم در توصیفات و همچنین در دیالوگها بخوبی کار شده است. از منظر قصهگویی نیز نویسنده تلاش کرده است با خلق یک موقعیت خاص و مهم، آن را وارد فضای ماجراجویانه کند. این مسأله فرصت کندوکاو بیشتر پیرامون شخصیتهای داستان را بهوجود آورده است تا آنها را عمیقتر ببینیم. همین نکته مهم به دقت کار افزوده است و آن را از شکل رمانی صرفاً سرگرمکننده خارج کرده است. بیان غیرمستقیم و هنری نکات تربیتی در کتاب فراوان است و خواننده نوجوان زیرک امروزی، آنها را شعاری نمیبیند. آدمها دستهبندی نشدهاند که سیاه یا سفید مطلق باشند. کاظم به عنوان شخصیت منفی در داستان نشان داده شده است ولی در انتهای داستان رفتار او نشان میدهد که قضاوت زود و عجولانه، چقدر میتواند برای دیگران خطرناک باشد. در واقع هرکسی ممکن است دچار اشتباهاتی شود اما مهمتر آن است که دریابیم آدمها با اختیارشان انتخاب میکنند و روابط علی و معلولی بر همه چیز حکمفرماست. رخ دادن اتفاقات خوب تصادفی نیست و هر چیزی در جای خودش قرار دارد. در این میان آنچه ماجرای داستان را جلو میبرد تصمیمها و انتخابهای شخصیت داستان است که او را در دسته شکستخوردهها یا پیروزها قرار میدهد. طرح جلد کتاب نیز نمودی از آن طنازی و صمیمیت داستان است.
غزاله باروتیان، تصویرگر مطرح حوزه کودک و نوجوان، تصویرگری آن را به عهده گرفته است. طرح جلدی که او تصویر کرده شیطنتهای آن دوران را منعکس کرده است. این طرح جلد، معمایی جذاب و شیرین را در خود روایت میکند که پس از خواندن کتاب جوابش برای مخاطب معلوم میشود. جایزه تابستانی در 151 صفحه و با قیمت 8500 تومان در تیراژ 3 هزار نسخه از سوی نشر جمکران چاپ و منتشرشده است.