وقوع مدرنیسم در غرب، تغییر و تحولات اولیه و رفاه مادی را در ظواهر زندگی بشر به ارمغان آورد. تا پیش از قرن بیستم، اندیشه ترقی و پیشرفت انعکاسی بشدت گسترده و امیدوارکننده در جامعه داشت و آنانی که دستاوردهای آغازین تمدن جدید را لمس کرده بودند، آیندهای سرشار از خوشبختی را برای بشر پیشبینی میکردند اما با ورود به قرن بیستم، بروز برخی نتایج و پیامدهای تمدن جدید از جمله خلأ معنی در زندگی بشر، تردید در علوم جدید، تخطئه تکنولوژی، تباهی محیطزیست، بحران سلامتی، فروپاشی اخلاقی و اجتماعی، نظامیگری مدرن و رخداد 2 جنگ جهانی، اندیشه ترقی را با بحران جدی مواجه کرده است. در این میان آرمانهایی که نوعی تلقی نسبت به وضعیت زنان پیش از دوران مدرن بود از یک سو و نیز آیندهای که برای زنان ترسیم میشد بسیار جالب توجه است. اهمیت این موضوع آنگاه بیشتر میشود که میبینیم هنوز هم در کشورهای بسیاری از جمله ایران چنین تلقی و آرمانهایی نسبت به وضعیت زنان در شرایط توسعهیافتگی، تلقی رایج و حاکم است.
لذا با فراگیر شدن و نفوذ ارزشها و هنجارهای زندگی مدرن و نفوذ منویات فمینیستی در میان زنان، سبک زندگی آنان به کلی متحول شده و زیستن به سبک سنتی جای خود را به شیوه زیست مدرن و منطبق با ادبیات توسعه داد. زنان در عمل توانستند آنچه را در آرمان توسعهیافتگی برای خود در نظر میگرفتند، محقق شده ببینند؛ حق مالکیت، امکان اشتغال و دریافت حقوق و حضور در جامعه در کنار مردان، رفع محدودیتهای ایجاد شده توسط مرد خانه تحت عنوان غیرت، خارج شدن از مدیریت مرد در زندگی خانوادگی، امکان تحصیل در شرایط کاملا برابر با مردان، رها شدن از الزامات و اجبارها در روابط زناشویی، رهایی از مشقتهای متعدد و مختلف کار خانه بویژه رهایی از بارداری مکرر و بچهداری مداوم و تبدیل شدن فرزندآوری به یک اقدام تحت مدیریت زن در زمان، موقعیت و کمیت آن و...
با تحقق بسیاری از آرمانها برای زنان، طبیعتا زن در جامعه توسعهیافته باید تا حد زیادی به سعادت دست یافته باشد اما با بررسی وضعیت کنونی زنان میتوان به تحلیل دیگری در این زمینه دست یافت. در ادامه به بررسی یکی از شاخصههای زندگی امروز زنان که اشتغال و فعالیت اقتصادی است میپردازیم.
اشتغال زنان و نقض غرض
یکی از پدیدههایی که در گفتمان توسعه برای جامعه زنان به وجود آمده و میتوان آن را مصداقی برای افزایش مشقت زنان و خانوادهها در نظر گرفت، پدیده اشتغال زنان به شکل جدید است. توسعه از ابتدا قرار بود به بهبود وضعیت زندگی و رفاه بشر بینجامد و شاخص رفاه نیز در این گفتمان، قدرت خرید بالا و مصرف بیشتر بود که کسب لذت از زندگی را به دنبال داشت. این شاخص و اهتمام خانوادهها برای انطباق خود با آن باعث شکلگیری پدیده اشتغال زنان در جامعه شد. به عبارت دیگر خانواده برای رسیدن به رفاه با این شاخص، نیازمند درآمد زنان و دخیل کردن آنان در چرخه اقتصاد خانواده بود و به همین دلیل زنان را از درون خانه روانه بازار کار و اشتغال کرد. این اتفاق که با هدف افزایش لذت از زندگی برای زنان رقم خورده بود، اگر چه در ظاهر مقداری بر میزان درآمد خانواده افزوده بود اما عملا اتفاقی برخلاف غرض اولیه خود را رقم زد و آن هم افزایش هزینههای مادی و معنوی بیشتر بر دوش خانواده بود. هزینههایی که اشتغال زنان بر دوش خانواده گذاشته است عبارتند از:
الف- هزینههای تربیت فرزند: با خروج زنان از خانه و ورود آنان به بازار کار، خانواده باید برای تربیت فرزند خود چارهای تدبیر کند و جای خالی مادر را برای ساعات تنهایی او پر کند. این چاره را دنیای مدرن خود برای خانوادهها تجویز کرده و آن نیز پدیدهای به نام «مهدکودک» است. مهدهای کودک در جامعه مدرن نقش ضمانت اجرایی برای اشتغال زنان را ایفا میکنند، لذا خانواده در جامعه مدرن اگر چه درآمدی جدید حاصل از اشتغال زنان را به درآمد خود افزوده است اما ناگزیر از هزینه کردن بخشی از این درآمد برای پرکردن خلأ مادر در خانه است.
ب- هزینههای مدیریت خانه: دومین خلأ به وجود آمده در خانواده مدرن به دلیل اشتغال زنان، بلاتکلیف ماندن امور جاری منزل است که در سبک زندگی پیشامدرن و تقسیم کار سنتی خانواده، این امور با محوریت زنان انجام میشد. زن سنتی برخلاف زن امروز فعالیت تولیدی داشته و اتفاقا دخالت مستقیم و فعال در اقتصاد خانواده و پویایی آن داشت. حقیقتی که از نگاه تحلیلگران و صاحبنظران جنبش فمینیسم مغفول مانده است. تصویر زن سنتی در خوانش فمینیستی، مصرفکننده و غیرمولد است. زن سنتی به دلیل نداشتن افق و آرمان، موجودی سربار خانواده و مصرفکننده صرف است که با کودکان و خردسالان خانواده هیچ تفاوتی ندارد. غافل از اینکه خانواده سنتی به دلیل حضور فعال زن در کانون آن، نوعی از خودکفایی در مصرف و اقتصاد خانواده را برای خود رقم زده بود و این باعث صرفهجویی حجم عظیمی از سرمایههای مادی خانواده میشد اما در شرایط جدید، به دلیل عدم حضور زنان در ساعاتی از روز در خانه و خستگی ناشی از اشتغال بیرون از خانه در مابقی ساعات، طبیعتا انجام این امور توسط زن خانه امکانپذیر نبوده و خانواده ناگزیر است این امور را به شرکتهای خدماتی و رستورانها واگذار کند که خود صرف هزینه قابل توجهی را میطلبد. البته باید توجه کرد باز هم بسیاری از این امور توسط زنان اما این بار برای دیگران و به عنوان شغل انجام میشود. یعنی خیلی از زنانی که حاضر به انجام این امور برای منزل خود نیستند، تحت عنوان اشتغال بیرون از خانه، همین کارها را برای شرکتها یا خانههای دیگران انجام میدهند!
ج- هزینههای معنوی: اشتغال زنان و به تبع آن عدم حضور آنان در خانه علاوه بر تحمیل هزینههای مادی بر دوش خانواده، هزینههای معنوی نیز برای خانواده به همراه دارد. وقتی زن دوش به دوش مرد در جامعه کار کرده در حالی که توانایی او به اندازه یک مرد نیست، نتیجهای که باید منتظر آن بود، استهلاک روحی و جسمی زن و از بین رفتن طراوت و شادابی او به عنوان قوامبخش زندگی خانوادگی است. زنی که دغدغه اصلی او انسجام بخشیدن به خانه و خانواده است و مهمتر از این مقوله برای خود رسالت دیگری قائل نیست، در مقایسه با زنی که اهتمام خود را برای رسیدن به رفاه مادی مصروف کار بیرون از خانه کرده است، تفاوتهای معتنابهی در بازدهی و طراوت بخشیدن به زندگی خانوادگی دارند.
نتیجهگیری
امروز اگر چه در ظاهر ما شاهد حضور مستقیم زنان در فرآیند تولید و فعالیتهای اقتصادی بیشتر از گذشته هستیم اما این حضور به معنای مولد بودن و سهم حقیقی داشتن زنان در تولید و بهرهوری جامعه و نیز کمک به اقتصاد خانواده نیست، بلکه تنها واکنشی احساسی از سوی زنان نسبت به تحولات ارزشی جامعه مدرن محسوب میشود. این در حالی است که زنان در گذشته جایگاه موثرتر و فعالتری در فرآیند پویایی اقتصادی خانواده و جامعه داشتند که تنها به دلیل عدم حضور نمایان اجتماعی آنها، ارزش کارشان نیز نادیده گرفته میشد.