افشار سلیمانی*: از زمان فروپاشی شوروی تا به امروز کمتر کسی درباره خلأهای بهوجود آمده در روابط ایران و جمهوری آذربایجان با دیده منطقی تحلیل ارائه کرده است و این امر تا حد زیادی به دلیل عدم تسلط بر تاریخ روابط تهران- باکو همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. واقعیت این است که اگر امروز گفته میشود رژیم صهیونیستی و آمریکا در همسایگی ما از حیث اقتصادی، سیاسی، نظامی و... بیش از حد فعال هستند، علتهایی دارد که برخی از آنها ریشه در نوع نگاه جمهوری آذربایجان به ایران دارد و دستهای دیگر هم به دیدگاهها در رابطه با کشورهای استقلال یافته از کمونیسم بازمیگردد اما بحث جمهوری آذربایجان دارای لایههایی است که این کشور را از سایر جدا شدههای شوروی متمایز میکند.
آذربایجان پس از عراق (با صرفنظر از ایران) دومین کشوری است که جمعیت زیادی از آن را شیعیان تشکیل میدهند و از منظر قرابت تاریخی، دینی و فرهنگی به ایران بسیار نزدیک است و از این جهت ایران براحتی میتوانست با گفتمان معقول با آذربایجان ارتباط برقرار کند. برخیها در داخل کشورمان بر این عقیده بودند که باید از طریق ارتباط با جامعه دینی آذربایجان نفوذ خودمان را در این کشور افزایش دهیم یا حداقل شروع به تحکیم روابط از این مسیر کنیم. در مقابل عدهای دیگر مباحث تاریخی و سرزمینی را مطرح میکردند که این مواضع در همان ابتدا مورد استقبال قرار نگرفت. به عبارت دیگر 2 نوع دیدگاه (ملیگرایانه و ایدئولوژیک) در داخل کشور وجود داشت که در نهایت باعث شد خلأ حضور ایران در همسایه شمالی روز به روز افزایش پیدا کند که شاید رویکرد جبهه خلق آذربایجان و رهبر آن که در نخستین انتخابات ریاستجمهوری آذربایجان پس از اعلام استقلال از شوروی سابق، تنها بهمدت یک سال رئیسجمهور این کشور بود، به تشدید چنین واکنشهای از طرف برخی محافل سیاسی دامن زد.
در همین راستا ابوالفضل علیاف (ایلچیبیگ) برای آنکه بتواند میان طیف ملیگرای کشورش خود را برجسته کند به دقت مواضع ایران را زیر نظر داشت و در آنجا بود که او به یکباره بحث آذربایجانجنوبی را مطرح کرد. تا جایی که در یکی از اظهارات خود رسماً اعلام کرد که پرچم آذربایجان را در تبریز به اهتزاز در میآورد. این مواضع تا حد زیادی کنش و واکنش میان تهران و باکو را بازگو میکرد اما بخشی از این منازعات و لفاظیها مربوط به معاهده ترکمنچای (۱۸۲۸میلادی) بود.
واقعیت این است که در متن معاهده ترکمنچای هیچ لفظ دقیقی از ایران و آذربایجان به کار برده نشده است و نام «پرشیا» در آنجا مورد استفاده قرار گرفته است که از منظر حقوقی و پس از گذشت ادوار مختلف عملاً هیچ طرفی نمیتوانست آنگونه که در اندیشه خود میپروراند این عهدنامه را به نفع خود رقم بزند. به عبارتی ایلچیبیگ هم در مواضع خود اشتباهات زیادی مرتکب شد و همین موضوع باعث شد روابط در دوران او بسیار مخدوش شود. سخنان او تا حدی تند و تیز بود که در تهران واکنشها سیر صعودی به خود گرفت. به عبارت دیگر در داخل آذربایجان بحث ملیگرایی توسط ایلچیبیگ بسیار برجسته شده بود و در تهران هم نزدیک شدن به شیعیان مطرح شد که در نهایت باعث افزایش چالشها میان 2 طرف شد.
در اواسط سال ۱۳۷۱ طرحی را ارائه دادم که نافی هر دو دیدگاه بود، یعنی نه از دیدگاه ملیگرایانه آذربایجانیها دفاع میکرد و نه دیدگاه ایدئولوژیک را محور قرار میداد، بلکه ستون فقرات این طرح کاملاً اقتصادی بود. نظر من این بود که در شرایط فعلی که برخی نمیخواهند روابط تهران- باکو بازتعریف و گرم شود باید سرمایهگذاریهای اقتصادی را در آذربایجان شروع کنیم تا از این طریق بتوانیم تاثیر رفتاری مثبتی بر جامعه این کشور داشته باشیم. به عبارت دیگر با عملیاتی کردن طرحهای اقتصادی از سوی تهران بسیاری از شهروندان آذربایجانی که بتازگی استقلال خود را بهدست آورده بودند، وارد چرخه مناسبات اقتصادی ایران و آذربایجان میشدند که هم آورده اقتصادی برای ما داشت و هم فضای مسموم سیاسی را تطهیر میکرد و آنها دقیقاً به این مفهوم میرسیدند که تمام نزاعهای سیاسی، غیرواقعی است. هرچند همکاریهای اقتصادی ایران و آذربایجان نیز درطول دوره پساشوروی وجود داشته است اما این همکاریها تحت تاثیر رویکردهای سیاسی- امنیتی از سوی طرفین و تاثیر عناصر و بازیگران ثالث، به سطح مورد انتظار و حقیقی خود نرسیده است. به تعبیر دیگر رویکرد سیاست خارجی 2 کشور ایران و آذربایجان باید مبتنی بر اقتصاد و دوری از چالشهای ملیگرایی و ایدئولوژیک باشد تا به عمق بیشتری نائل شود.
سیاست خارجی آذربایجان که در دوره یک ساله جبهه خلقیها مبتنی بر همگرایی با غرب (همکاری با آمریکا، ناتو، اتحادیه اروپایی و اسرائیل)، ترکگرایی و واگرایی از ایران و روسیه (خروج از اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع و اخراج ارتش شوروی سابق از اراضی آذربایجان که سبب کمک بیشتر روسیه به ارمنستان در تصرف اراضی آذربایجان شد) و جهان اسلام بود، به سرانجامی نرسید و پس از شروع ریاستجمهوری حیدر علیاف، رهبر حزب آذربایجان نوین، با بانیان توازن با غرب (آمریکا، اتحادیه اروپا، ناتو و اسرائیل) و شرق بویژه روسیه و همکاری با جهان اسلام ادامه حیات داد.
همه این مولفهها باعث شد تا جاگیری بازیگران در زمین آذربایجان تغییر پیدا کند. ایران از مقوله اقتصادی آذربایجان تاحدود زیادی دور شد و تحرکهای سیاسی در داخل و خارج از این کشور باعث شد زمینههای سیاسی روابط با چالش مواجه شود. ادامه این تنشها در ادوار مختلف موجب شد ترکیه به عنوان یکی از شرکای اقتصادی و سیاسی آذربایجان به جای ایران نقشآفرینی کند، تا جایی که امروز مبادلات اقتصادی ما و آذربایجان در حدود۳۶۰ میلیون دلار در سال است اما مناسبات تجاری آنکارا و باکو در حدود 3 میلیارد دلار است.
نکته مهم اینجاست که همه مولفههای اساسی آذربایجان (زبان، دین و فرهنگ) با ایران مشترک است و اساساً پیوستگی آنها با ترکیه به لحاظ تاریخی، فرهنگی و فکری بسیار کمتر از ایران است اما همگرایی آذربایجان با ترکیه بر اساس تئوری «دو دولت یک ملت» فراگیرتر و کارآمدتر است. به عنوان مثال پس از آنکه حیدر علیاف (پس از ایلچیبیگ) روی کار آمد، با ارائه تئوری مذکور، مزید بر توسعه همکاریهای اقتصادی، نظامی و امنیتی، روابط فرهنگی گستردهای میان 2 کشور به منصه ظهور رسید و حتی اشعار و موسیقیهای بسیاری برای تقویت روابط کشورش با ترکیه ساخته شد که این وضعیت تا به امروز پابرجاست. البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که به قدرت رسیدن «حیدر علیاف» در عرصه سیاسی آذربایجان به عنوان رئیسجمهور با توجه به همکاریهای ایران با وی در دورهای که در نخجوان رئیس شورای عالی بود تا حد زیادی از تنش میان تهران و باکو کاست و تحرکی به روابط تهران- باکو بخشید. در شرایطی که در دوره کوتاه ایلچیبیگ تنش میان ایران و آذربایجان در سطح مقامات تصمیمگیرنده و حتی روسای جمهور نمود مییافت- هرچند ایران سیاست صبر را ترجیح میداد- اما در زمان حیدر علیاف و با برچیده شدن نگاه حزب جبهه خلق از ساختار سیاسی آذربایجان، این تنش تا حد زیادی فروکش کرد و حداقل تنشها در سطوح پایینتر و غیررسمی و احزاب و نمایندگان مجلس به تناوب نمود پیدا میکرد و اکنون نیز در مواردی دیده میشود.
هرچند روند تنشزدایی و تقویت اعتماد متقابل میان ایران و آذربایجان از زمان شروع ریاستجمهوری «الهام علیاف» رئیسجمهور فعلی آذربایجان نیز ادامه دارد و روابط 2 کشور تا حد زیادی ترمیم شده و بهبود پیدا کرده اما کماکان تحت تاثیر برخی مسائل نظیر روابط ایران و ارمنستان یا روابط آذربایجان و اسرائیل قرار دارد. در میان همین شکافها بود که تلآویو به وکالت از ایالات متحده مناسبات خود را با آذربایجان برقرار کرد و در برههای که اعراب دشمنی خود را با رژیم صهیونیستی علنی کرده بودند، اسرائیل به دنبال آن بود که با کشورهای مسلمان غیرعرب روابط خوبی برقرار کند که آذربایجان یکی از آن کشورها به حساب میآمد. در این روند اگرچه طرح چنین سناریویی کلید خورد اما شکی در آن نیست که عامل ایران نیز مدنظر اسرائیل بوده است. از سوی دیگر جمهوری آذربایجان برای تقویت روابط با آمریکا مجبور است از پل اسرائیل عبور کند و تلاش میکند از لابی اسرائیل در برابر لابی ارمنی بهرهبرداری کند اما در عین حال همچنان سعی دارد توازن در روابط را با همسایگان از جمله ایران و روسیه رعایت کند. در مجموع اگر امروز مشکلاتی در روابط ما و آذربایجان وجود دارد، نشأت گرفته از فرصتسوزیهای هر دو طرف است اما نباید از یاد ببریم که «ایلچی بیگ» آتش تهیه این قصور را مهیا کرد.
*سفیر اسبق ایران در جمهوری آذربایجان