ضیاءالدین خالقی: «تماشای جمال» اثر آقای علیاکبر رشاد چنانکه از نامش پیداست، مجموعه شعری است بشدت شیفته سنتهای عرفانی شعر کهن. هم کلمه «تماشا» عقبهای معرفتی در عرفان دارد و هم «جمال». در توصیف مکتب عرفانی مرحوم دولابی میگویند که کلیت این مکتب در یک جمله خلاصه میشود: تماشای جمال هستی در آرامش!
صدالبته با شناختی که از آقای رشاد به عنوان یک محقق و دانشمند اسلامی داریم، پیداست این مجموعه میتواند رازناکی شاعرانه شاعران اهل معرفت را داشته باشد. کمابیش چنین نیز هست. انگار با سلوکنامه عرفانی روبهرو هستیم:
چیست عرفان عارف سالک
برگزیدن ز صد هزاران یک
ما تو را برگزیدهایم اما
ما عرفناک حق معرفتک
معمولا شعر علما در ادبیات امروز کمتر مورد توجه قرار میگیرد. عالم بودن بویژه در سده اخیر، شعر را هر چقدر قدر باشد، به حاشیه میراند. یک نمونه واضح شعرهای علامه طباطبایی است که از بهترین نمونههای ادبیات عرفانی در چندصد سال اخیر است اما در نهایت زیر سایه فیلسوف و عارف بودن وی، کمتر دیده شده است و در نهایت تحسینی به همراه داشته است به عنوان صفت تزیینی بر شخصیت والای او.
شعر آقای رشاد برای من نکات جذاب خاصی داشت که گفتن آن خالی از لطف نیست. شعر او در بعضی جاها از دایره عرفان حوزوی و شعر منبری، خارج و به دنیاهای دیگری وارد میشود که بر شعریت آن میافزاید. آقای رشاد هر قدر خودش هم شعر خود را جدی نگیرد (چنانکه در مقدمه نوشته است که دوستان این اشعار را به چاپ رساندهاند و او خود آنها را لایق عرضه نمیدانست) اما بیش از اندازهای که فکرش را بکنیم شاعری جدی است. او حتی برخلاف بسیاری از شاعران حوزوی که شعرشان صرفا در دایره شرع و در نهایت عرفان میچرخد، گاهی نیمایی میشود و به گسترههای مدرنیته و ادبیات انقلابی دهههای 50 و 60 نیز سرک میکشد:
خون میتراود از حلقوم این قلم
خون دلم
وندر عروق ممتد کاغذ
تزریق میکنم آن را
گلواژهام گلوله سربی است
خودکار من مسلسل خودکار
منظومهام
قطار فشنگ است
ملاحظه میکنید که بوی ادبیات چپ هم حتی از تصویرسازیهای شعر به مشام میرسد. اگرچه در پایان شعر تمسخری هم بر ادبیات چپ روا میدارد:
من میزنم قلم ز غم اما
هرگز نه قیم خلقم
در کنج کافه
در کلاس گیلاس
پیشرو بودن شاعری روحانی در ادبیات برای من جالب است. ما شاید فکر کنیم که انقلابیگری آوانگارد محصول شاعران حوزه هنری پس از انقلاب نظیر سلمان و سیدحسن حسینی و قیصر باشد. خواندن این شعر که در سال 1356 سروده شده است، ما را به نکات جالبی هدایت میکند:
این نسل تازه خیز
این نسل نوشکفته بیگانگی ستیز
گلهای کاغذین تو را ای فرنگ مست
دیگر نمیخرد
به جرأت میتوانم بگویم که شعرهای نیمایی آقای رشاد در مرتبهای بالاتر از شعرهای کلاسیک او هستند. آقای رشاد شاعری بزرگ میتوانست باشد، اگر خلاف آنچه در مقدمه اعتراف کرده، شاعری خود را جدی میگرفت. اینکه شاعر حوزوی چنین پیشروانه شعر نیمایی بگوید آن هم در دهه 50، ظاهرا جالب است؛ اگر بدانیم در آن دههها حتی قالب شعر هم بین مذهبیها و لائیکها محل اختلاف بوده است. از معدود شاعران مذهبی که به قالبهای جدید رو آورده بودند میتوان کسانی چون شهریار و موسویگرمارودی را نام برد. بنده امروز فهمیدم آقای رشاد هم دستی بر این آتش داشته است.
علیای حال معتقدم منتقدان نباید در نگاه به شعر، در بند حوزوی بودن یا شخصی بودن شاعر بمانند. این نگاه حتی به صورت موافق باعث لطمه دیدن شاعرانی شده است که در حوزهاند. دیدهام بسیاری از شاعران طلبه جوان را که در جلسات ادبی، با لباس شخصی حضور پیدا میکنند. این ناراحتکننده است. حتی کسانی که به عنوان موافق، از طلبه شاعری تجلیل میکنند نا خواسته در این فضا به وجهه ادبی او جفا میکنند. به هر حال باید در نقد ادبی ما این مسأله حل و ساده شود.