به طور کلی توجه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در یک هفته گذشته به مساله ناپدید شدن و سپس قتل روزنامهنگار سعودی «جمال خاشقجی» متمرکز بوده است. اکنون با پذیرش قتل این روزنامهنگار توسط عربستان، بسیاری این مساله را به نوعی سناریوی آمریکا برای نجات ریاض از این مخمصه قلمداد میکنند؛ سناریویی که آمریکاییها کارگردان آن بودهاند. اما همزمان با پرونده خاشقجی، «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا جبهه جدیدی از بحران با روسیه و حتی چین را نیز کلید زد. وی در آخرین اظهارات خود مسکو را به خروج آمریکا از پیمان منع تولید و آزمایش موشکهای هستهای میانبرد و کوتاهبرد تهدید کرد. هدف واشنگتن از گشودن این جبهه جدید از بحران در سیاست خارجی چیست؟ آیا آمریکا درصدد تنبیه روسیه است؟ یا چین نیز بخشی از این پروژه آمریکا خواهد بود؟ برای بررسی این دو پرونده مرتبط با سیاست خارجی آمریکا، «وطنامروز» با دکتر «سیدعلی بیگدلی» استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آمریکا گفتوگو کرده است.
***
با پذیرش قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار منتقد سعودی توسط دولت عربستان، اکنون بسیاری بر این باورند که کارگردان و معمار این سناریو رئیسجمهور آمریکا و تیم مشاوران وی بودهاند، آیا این دیدگاه با واقعیت منطبق است؟ یا به صورت اغراقآمیزی عربستان را وابسته به آمریکا نشان میدهند؟
این مساله اغراقآمیز نیست. عربستان در دهههای گذشته روابط بسیار نزدیکی با آمریکاییها داشته و از چند سال پیش نیز حجم و میزان وابستگی سعودیها به واشنگتن وارد مرحله جدید و فوقالعاده پیچیدهای شده است. اکنون عربستان در بسیاری از سیاستها و راهبردها به دنبالهرو سیاستهای واشنگتن تبدیل شده و از خود هیچگونه استقلال عملی نشان نمیدهد. در پرونده خاشقجی نیز این موضوع خود را بخوبی نشان داد. سعودیها در ابتدا قتل و حذف وی را انکار کردند اما با گسترش ابعاد این پرونده، دچار یک سردرگمی شدند و ناتوان از مدیریت این پرونده بودند. اما سخنرانی دونالد ترامپ و طرح این موضوع که شاید یک گروه خودسر در دولت عربستان این اقدام را انجام داده باشد به نقطه عطف این پرونده تبدیل شد. سپس اعزام وزیر خارجه دولت ترامپ یعنی «مایک پمپئو» به منطقه، این سناریو را به طور عملی وارد مرحله جدیدی کرد و پس از کمتر از یک هفته عربستان در راستای سخنان ترامپ، ضمن پذیرش قتل خاشقجی در ساختمان کنسولگری سعودی در تلاش است آن را به گروهی خودسر مرتبط کند. اما در این میان پافشاریها و به نوعی لجاجتهای ترکیه که با هر دوی این کشورها مشکلاتی دارد موفقیت این سناریو را با مشکلاتی روبهرو کرده است. ترکیه این مساله را آنقدر وسعت داده که کوتاه آمدن این کشور را بسیار مشکل خواهد کرد اما به نظر میرسد در پایان آمریکا، ترکیه و عربستان این موضوع را به نحوی کنترل و آن را حلوفصل خواهند کرد. ترکیه در تلاش است از این پرونده برای تنبیه عربستان و امتیازگیری از آمریکا استفاده کند اما ریاض و واشنگتن در پایان به نحوی ترکیه را راضی خواهند کرد و اگر به سیاستهای رسانهای ترکیه در اینباره نگاه کنیم میتوان به این نتیجه رسید. ترکیه تاکنون بهطور رسمی در اینباره موضعگیری نکرده است و این را به طور مستقیم اعلام نکرده که چه اتفاقی در ساختمان کنسولگری افتاد اما آنان در حال کشدار کردن این مساله هستند. احتمالا در روزهای آتی شاهد یکسری توافقات میان این سه کشور برای نحوه فیصله دادن این پرونده خواهیم بود. اما آنچه مسلم است این موضوع به یک نقطه انتهایی خواهد رسید و بزودی حلوفصل خواهد شد.
این پرونده چه تأثیری بر روابط آمریکا با عربستان خواهد گذاشت، آیا ریاض و ولیعهد این کشور توسط آمریکا تنبیه خواهند شد یا اینکه همچنان موضوعات حقوقبشری در سایه مسائل اقتصادی قرار خواهند گرفت؟
دونالد ترامپ به طور خاص و جمهوریخواهان به طور کلی و کلان آنچنان اهل مسائل حقوقبشری و آزادی بیان و حقوق روزنامهنگاران نیستند و بارها ترامپ نیز به این مساله اشاره کرده و از این جهت نیز مورد انتقاد کنگره، اتحادیه اروپایی، نهادهای حقوقبشری و رسانهها و محافل داخلی آمریکا بوده است. اما در یک نگاه کلی جمهوریخواهان اهل رعایت حقوقبشر نیستند و بیشتر بر مسائل اقتصادی تمرکز دارند. ترامپ نیز اعلام کرده است ما نمیخواهیم قرارداد 500 میلیارد دلاری خود با عربستان را لغو کنیم، بنابراین بعید به نظر میرسد آمریکاییها بهخاطر قتل یک روزنامهنگار سعودی از رابطه اقتصادی پرسود خود با ریاض چشمپوشی کنند. این مساله برای ترامپ در آستانه انتخابات میاندورهای کنگره یک نقطه ضعف بزرگ محسوب میشود و دموکراتها نیز میخواهند از این مساله علیه ترامپ بهرهبرداری کنند. بعضیها با یک مقدار چاشنی بدبینی بر این باورند که این موضوع در میان دموکراتها و ترکیه به نوعی گره خورده است و به نوعی 2 طرف از این دام برای ضربه زدن به ترامپ استفاده میکنند. باید مسائل سیاسی را با نوعی بدبینی تحلیل کرد. قطعا این مساله میتواند به یک بحران برای تیم ترامپ در انتخابات تبدیل شود و ورود خود رئیسجمهور آمریکا و اعزام وزیر خارجه به عربستان نیز گویای این واقعیت است که تیم حاکم بر کاخ سفید در تلاش است این مساله را فورا حلوفصل و از طولانیتر شدن این پرونده بینالمللی جلوگیری کند، زیرا طولانیتر شدن آن به پاشنه آشیل حزب جمهوریخواه و خود ترامپ تبدیل میشود.
از طرف دیگر دونالد ترامپ در آخرین پیام خود خطاب به دولت روسیه، این کشور را به خروج از پیمان منع تولید و آزمایش موشکهای هستهای میانبرد و کوتاهبرد تهدید کرد، چرا واشنگتن در این مقطع این مسأله حساس و بغرنج را پیش کشیده است؟ چه مسائلی پشتپرده این سیاست قرار دارد؟
پس از سال 1991 و فروپاشی شوروی، روسها به این نتیجه رسیدند که یک سیاست انزواگرایانه در پیش بگیرند و به خودسازی و توانمند کردن خود در حوزههای نظامی و داخلی بپردازند. آنان این کار را در طول سالهای گذشته با موفقیت خارقالعادهای انجام دادهاند و از دل این سیاستهای انزواگرایی، یکباره یک قدرت جدیدی به نام روسیه، تحت رهبری پوتین بیرون آمد. آمریکاییها از سال 1991 و با دکترین نظم جهانی بوش پدر، روسیه را از بازیهای بینالمللی بیرون نگه داشتند، بنابراین جایی برای روسها و سیاستورزی آنان در عرصه بینالمللی باقی نگذاشتند. آمریکاییها بر این باور بودند که روسها آنقدر در داخل دارای مشکل هستند که هیچگاه به دنبال ارتقا و بهبود موشکهای هستهای میانبرد نخواهند رفت. این موشکها در حدود 5500 کیلومتر برد دارند. واشنگتن بر این باور بود که مسکو هیچگاه سیاستهای سابق خود را اعاده نخواهد کرد اما اکنون با سیاستهای جدیدی روبهرو میشود. این دو مساله باعث شد اکنون روسیه قدرتمندتر از سابق به عرصه بینالمللی بازگردد و به صورت یک قدرت جدید در حال ظهور باشد. آمریکاییها اکنون بر این باورند که روسیه از آرامش بیشتری برخوردار شده است و شانه به شانه آمریکا در مسائل بینالمللی حرکت میکند همچنین آنان در حالت بهبود و ارتقای سطح زرادخانه اتمی خود هستند، بنابراین برای تنبیه مسکو تلاش میکنند و این سیاست ترامپ یک نوع جنبه تنبیهی دارد. علاوه بر این، روسیه متهم به دخالت در انتخابات آمریکا شده است، آنان میخواهند با این تهدیدات سطح مداخله مسکو را در انتخابات میاندورهای کنگره کاهش دهند.
اما ترامپ همچنین اعلام کرد ادامه اجرای این پیمان میان روسیه و آمریکا بدل به فرصتی برای چین شده تا توان موشکی خود را با هدف افزایش سلطه نظامی بر شرق آسیا افزایش دهد. آیا چینیها از این پیمان برای توسعه نفوذ نظامی خود در جهان امروز استفاده میکنند؟
به لحاظ تاریخی در قراردادهای کنترل تسلیحات، چینیها هیچ نقش و جایگاهی نداشتهاند و هیچ قراردادی نیز با آمریکا در این زمینه امضا نکردهاند. تاکنون تصور آمریکا بر این بوده است که چین به صورت یک قدرت اقتصادی در حال تعقیب آمریکا است. اکنون چین به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شده است و اگر جلوی این کشور را نگیرند آمریکا را نیز کنار خواهد گذاشت. به طور کلی هنوز معلوم نیست چینیها چنین اقدامی انجام داده باشند اما اگر این کار را نیز کرده باشند احتمالا پکن در تلاش است در کنار قدرت اقتصادی خود به یک قدرت نظامی نیز تبدیل شود، بنابراین شاید بخش عظیمی از قدرت اقتصادی خود را بر این مساله قرار داده باشد. این مساله اکنون به یکی از دلنگرانیها و دغدغههای آمریکا تبدیل شده است، بویژه اینکه آمریکا همواره از شکلگیری مثلث اقتصادی و نظامی آسیا در هراس بوده است.
به مثلث قدرت آسیا و هراس آمریکا از آن اشاره کردید، منظور شما از این مثلث کدام یک از کشورهاست؟
آمریکاییها از دهه 80 به سندروم هراس از مثلث آسیا یعنی کشورهای چین، روسیه و هند دچار بودهاند. اگر این 3 قدرت که بیشترین جمعیت جهان را دارند، به قدرتهای نظامی و اقتصادی بزرگی بدل شوند عملا نهتنها آمریکا، بلکه تمدن غرب را به طور کامل به حاشیه میبرند. از سال 1980 و با روی کار آمدن «رونالد ریگان» آمریکا همواره برای دور کردن هند از این 2 کشور تلاش کرده است، اگرچه در این زمینه پیشرفتهایی داشته اما همچنان آمریکا از شکلگیری و اتحاد این 3 بازیگر نگران است. به باور من در تحلیل سیاست و به نوعی تهدید جدید ترامپ باید گوشه چشمی به این مساله و اهمیت آن نیز داشته باشیم.