printlogo


کد خبر: 201028تاریخ: 1397/8/10 00:00
نگاهی به مجموعه شعر «بعد از بنفشه‌ای که نیامد» سروده عباس باقری
باید حوصله عمیق داشت

رضا شیبانی: نمی‌دانم ایراد است یا حسن اما خواندن مجموعه شعر «بعد از بنفشه‌ای که نیامد»  از عباس باقری، یک حوصله عمیق می‌خواهد. البته پاداش این حوصله عمیق درک زیبایی نهفته در شعر است؛ به شرطی که اهل شعر باشید. این کتاب هم خود بلند بالاست و هم تک تک شعرهایش. تازه شعرهایش هم بی‌وزن هستند. همین شعرهای بی‌وزن هم  سرشار هستند از احساسات پیچیده شده در لابه‌لای تلمیح‌ها و کلمات اساطیری. همه اینها دست به دست هم می‌دهد تا مخاطب امروزی را بگریزاند اما خواندن عمیق همین شعرها با حوصله و در جهت رهیافت به عمق اثر، نشان می‌دهد چیزی لذتبخش در ورای آنها وجود دارد. باز تاکید می‌کنم قضاوت نمی‌کنم که این خصلت، نیکو است یا نه؛ قضاوت با خوانندگان. شعرهای عباس باقری را می‌شود با ترجمه آثار مهم شعر خارجی  بویژه شعر عرب مقایسه کرد. حتی همین امکان قیاس هم می‌تواند به عنوان ضعف و قوت تلقی شود. ضعف از این جهت که تالیف شعری مستقیم در آفرینش آنها وجود نداشته است. مثل اینکه کسی سراغ آثار محمود درویش رفته باشد و این شعر‌ها را از عربی به فارسی برگرداند. هر آنچه مترجم در بازتولید اثر ترجمه‌ای پویه شاعرانه کند اما باز اثر تولیدی ترجمه است و نه شعر و در نتیجه تالیف شاعرانه مستقیم در ساخت و پرداخت آن وجود ندارد. از سوی دیگر این خصلت نقطه قوت است، چرا که به هر حال یک خیال و طبع قدرتمند در ورای اثر وجود دارد که می‌تواند با ترجمه شاهکارهای جهانی مقایسه شود. این خصلت قوت - ضعف البته در تمام شعرهای سپید وجود دارد، چون شعر منثور از اساس حاصل اندیشه ترجمه‌گراست؛ ترجمه‌ای متعلق به اسباب سخن گفتن و سطربندی. هر چه اندیشه شاعر خودی باشد باز اسباب  هندسه سخن خارجی است. انگار شعر به زبان دیگری اتفاق افتاده و عباس باقری در ذهن خود آن را به فارسی ترجمه کرده است:
هستم
تا بدان هنگام که کولیان
از پوست چروکیده‌ام نی انبان بسازند
و لبان ترک خورده رامشگری مطرود
در سیاه چادر اجدادی‌اش
مرا به بوسه بگیرد...(صفحه 28)
بعضی دیگر از شعر‌های این مجموعه در تصویرسازی، بشدت وامدار شعر تصویرگرا و فرمالیستی اوایل قرن بیستم  روسیه‌اند. جایی که معمولا شعر‌ها با تصویرپردازی‌های طبیعت‌گرایانه آغاز می‌شود و مضمون در نهایت با پیوند با تصاویر، اراده فرمگرای شاعر را تکمیل می‌کند:
جنگاوران آریوبرزن‌اند/ بلوط‌ها / ریشه به سنگ فرو برده/ قد برکشیده/ بر سینه ستبر صخره‌ها/ و دنای دیده‌بان/ تن را به برف پوش وانهاده/ از سرزمین پارسیان چشم بر نمی‌دارد... (صفحه 20)
هندسه کلام  باقری در این مجموعه اگرچه منثور اما دارای بوطیقای شاعرانه است. فی‌المثل ما در کلام روزمره می‌گوییم:  «اگر باران نبارد»... اگر در شعر هم همین گونه سخن بگوییم ولو به نظم، شعر اتفاق نمی‌افتد اما اگر هندسه تالیف الفاظ برای ادای چنین جمله‌ای، از سطح عادی فاصله گرفته و نظام متفاوت بیابد در این صورت ولو بر اینکه سخن منثور اما شاعرانه خواهد بود:
اگر باران نتواند/ ایمان بیاورد به ذائقه کویر/ و کهولت باد‌ها را/ به روایت شن رود‌ها بهانه کند/ پس در این حوالی چه می‌کند شعر؟ (صفحه 16)
یکی از شعرهای خوب این مجموعه شعر پرچم است. شعری بلند اما متشکل از بندهای مستقل که با رشته‌هایی به هم مربوط شده است. نقطه قوت اصلی شعر در این است که اگرچه شعر از بخش‌های مختلف و به ظاهر مستقل تشکیل یافته است اما همان بخش‌های مختلف، روایتگر یکسری حادثه‌ها و مضامین مرتبط به یکدیگر است. این در نهایت یک فرم نهایی به اثر داده که روحنواز و چشمگیر است:
 1- در اهتزاز
بادهای بی‌ریشه را ذله می‌کند
پرچم
 2- این را
از ملتش آموخته است
در زیر آتش دشمن
شاعر در ادامه با محوریت پرچم، هم تصویر‌سازی می‌کند و هم روایت. از صلح می‌گوید و غیرت و میهن‌پرستی و جنگ:
 3- کوه‌ها
در خود فروشده فرسوده می‌شوند/ رودها/ آواز خوان و شاد می‌گذرند/ پرنده‌ها / هر جا که می‌روند/ نغمه‌های‌شان را همراه می‌برند/ پرچم‌ها/ اما/ به دیدبانی بر جای می‌مانند...
 پرچم در واقع  می‌توانست حتی بدون فصل‌بندی روایت شود. فصل، بهتر است که ناخودآگاه در ذهن مخاطب قوام یابد و نه اینکه متکی باشد به گفتن و نوشتن شاعر. البته که سطر‌بندی و علامت‌گذاری شعر سپید، ضروری است اما شعر سپید چنان باید طراحی  شود که اگر تمام سطور را هم پشت سر هم بنویسیم، مخاطب حرفه‌ای شعر بتواند سطر‌ها را از هم جدا و شعر را در ذهن بازنویسی کند. یکی از عمده تفاوت‌های شعر منثور با نثر شاعرانه همین نکته درونی است.
 


Page Generated in 0/0059 sec