دبیران میگوید بعد از ورود، مسؤول توجیه کردن مردم بوده است؛ اینکه در مقابل در بماند و به پرسشهای مردم پاسخگو باشد تا آنها را با هواداران گروههای چپ اشتباه نگیرند: کار اصلی ما معرفی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به مردم و توجیه آنها بود. سیدحسن امامیرضوی تایید میکند که قرار بوده عدهای بیرون بمانند. او ماجرای داخل شدن به سفارت و رسیدن به ساختمان اسناد را اینطور تعریف میکند: عدهای هم قرار شد بیرون سفارت باشند که تدارکات و اطلاعات را رد و بدل کنند. ساختمانها از قبل شناسایی شده بود، بچهها تقسیم شدند. ما جزو گروهی بودیم که در ساختمان اصلی دور زدیم که بعدا به «ساختمان اسناد» معروف شد. بیشترین مقاومت را آن ساختمان انجام داد، چون اسناد جاسوسی در آنجا بود و درهای فلزی بسیار محکم داشت. جاسوسان درها را بسته بودند و داخل بودند. در داخل ساختمان گاز اشکآور و اسلحه داشتند. نیروهای گارد سفارت که آنجا را به طور کامل محافظت میکردند، فکر کردند این حرکت هم مثل حرکت چریکهای فدایی است. منتظر بودند پلیس بیاید جریان را جمع کند ولی پلیس نیامد. نمیدانم دلیلش چه بود، هماهنگ شده بود یا نه. ما دور ساختمان حلقه زدیم. گروههایی که مامور ساختمانهای دیگر بودند رفتند و آن ساختمانها را اشغال کردند؛ مثلا خوابگاه، ساختمان ویزا، منزل سفیر و... ما هم دور ساختمان ایستاده بودیم و میخواستیم وارد ساختمان شویم اما روزنهای برای ورود وجود نداشت. کمی هم باران میآمد. در همین حین دیدم آقای موسویخوئینیها به لانه آمد و در محوطه با بچهها صحبتی کرد و رفت. او در آن موقعیت نماند. بچهها دنبال روزنهای میگشتند که داخل شوند تا اینکه یکی از مسؤولان گارد حفاظت سفارت از زیرزمینی که در نردهای داشت از ساختمان بیرون آمد. شروع کرد با بچهها مذاکراتی انجام داد که چه میخواهید و اینجا چه میکنید؟ بچهها پاسخ دادند: میخواهیم داخل ساختمان بیاییم و تحصن کنیم. او گفت: نمیشود. و به ساختمان برگشت. بچهها هم متوجه همان روزنه برای داخل شدن به ساختمان شدند. بچهها نردهها را با تکان کندند و داخل شدند. آمریکاییها در راهروها گاز اشکآور زده بودند ولی بچهها وارد شدند و درها را باز کردند آن ساختمان هم اشغال شد. تعدادی از نیروهایشان میخواستند مقاومت کنند ولی ظاهرا به آنها دستور داده بودند مقاومت نکنند. سفیر هم نبود؛ فرار کرده بود.