رضا خندان: 1- نثر ادبی نه یکی از 7 هنر است و نه اعتبارش در حد و اندازه پژوهش یا تحقیق ادبی یا نقد ادبی است. در واقع ارزش و اعتبار هر چیزی بهواسطه آثاری است که در آن زمینه تولید شده است؛ تولیدی که طبعاً پشتوانه ایجاد میکند و همین پشتوانه خود سبب اعتبار آن رشته تخصصی میشود. مثلاً خط یا خوشنویسی چرا در ایران در حد هنر اعتبار و ارزش پیدا کرده است؟ بهواسطه اینکه پشتوانه دارد و کمیت و کیفیتش قابل تبیین، تشخیص و نیز قابل تدریس است. البته نثر ادبی را به یک اعتبار در نوشتههای عرفانی، دینی، تاریخی و ادبی قدیم که بهعنوان «متون ادبی» مشهورند، میتوان پیدا کرد یا در نوشتههای ادبی و نامههایی که از بزرگان و نویسندگان عهد صفوی و قاجار، خاصه در دوره بازگشت ادبی و مشروطه ثبت شده است، ردیابی کرد اما اینها بهتنهایی نام نثر ادبی بهخود نگرفته و نمیگیرند؛ حتی اگر نثرهایی باشند که بهصورت ادبی نوشته شده باشند. در واقع نثر ادبی را بهنوعی یکی از نویسندگان رمانتیک معاصر به نام محمد حجازی بنا نهاد؛ اگرچه ممکن است پیش از او کسی یا کسانی نوشتههایی شبیه به او داشته و آنها را ثبت کرده باشند. محمد حجازی، داستاننویس بود و در نوشتن نثرهای عاشقانه و رمانتیک تبحر داشت اما آثار او، با همه شهرت و اعتباری که در زمان خودش کسب کرده بود، نزد نویسندگان حرفهای ما بیاعتبار است یا از اعتبار و ارزش ادبی چندانی برخوردار نیست. بعد از حجازی نیز نثرهای ادبی در کتابهایی که بیشتر نامههای عاشقانه بود، از طرف افراد مختلف در قالب کتابهای متعدد و متنوع، با طرحهایی که اینک نوستالژیک شده، منتشر شد. در این میان، احمدرضا احمدی شاعر هم «نثرهای روزانه» نوشت و نادر ابراهیمی داستاننویس هم کتابی درآورد با نام «چهل نامه عاشقانه برای همسرم» و... تا اینکه بعد از انقلاب اسلامی، این شیوه نوشتن بار دیگر رونق پیدا کرد؛ رونقی چشمگیرتر و فراگیرتر، شامل نثرهای ادبی، فلسفی، اجتماعی، دینی، آینی و نیز همچنان عاشقانه و گاه به شیوه نامههای عاشقانه. و دیگر اتفاق در این عرصه، تصمیم به چاپ 100 گزینه نثر ادبی از 100 نویسنده بود (به موازات چاپ 100 گزینه اشعار از 100 شاعر از انتشارات تکا) که رخ نداد (به سبب رفتن وزیر و نبود بودجه!) و به جایش با چاپ 30 کتاب از آن 100کتاب موافقت شد؛ تا اینکه سال 1386 آن 30 گزینه نثر ادبی از 30 نویسنده، به انتخاب عبدالرحیم سعیدیراد منتشر شد؛ نثرهای ادبی از افرادی که اغلبشان شاعر بودند! مانند: محمود حکیمی، جلال رفیع، یوسفعلی میرشکاک، احمد عزیزی، سیدمهدی شجاعی، ضیاءالدین خالقی، سیدضیاءالدین شفیعی، محمدرضا مهدیزاده، مریم سقلاطونی، عبدالرحیم سعیدیراد و... .
بعدها نیز بعضی از این افراد، کار نوشتن و چاپ نثر ادبی را پی گرفتند و بسیاری دیگر نیز به این جمع پیوستند و کار نثر ادبی رونق و بالا گرفت.
محمدرضا مهدیزاده، احمد عزیزی و سیدمهدی شجاعی تقریباً 3 تن از پیشکسوتان در حوزه نثر ادبی بودند که بهطور مشخص و پیگیر و حرفهای، از بعد از انقلاب، در کار نوشتن و چاپ اینگونه آثار بودند.
2- نثرهای ادبی محمدرضا مهدیزاده فراز و نشیب دارد، آنقدر که گاه در حد یک نثر ضعیف ادبی نزول میکند و گاه نیز در حد یک شعر سپید خوب رو به بالا دارد؛ شعرهای سپیدی که لابهلای نثرهایش بوده و باید آنها را با حوصله استخراج کرد. دستهای دیگر از نثرهایش نیز از پراکندگی رنج میبرند، یعنی گاه نثری است از مجموعه توصیفها و ترکیبهای شاعرانه و غیرشاعرانهای که بیهیچ نخ تسبیحی کنار هم ردیف شدهاند. بر این اساس، بسیاری از نثرهای او مطولند و حشو و زاید بسیار دارند و البته در مقابل آن، هستند نثرهایی که سرشار از ایجازند.
موضوعاتی که محمدرضا مهدیزاده دوست دارد در نثرهایش از آنها بگوید، بیشتر عاشقانهاند؛ عاشقانههایی برای معشوق، برای همسر، برای پدر و مادر و فرزند و دوستان و نیز نثرهایی که میتوان آنها را جزو نثرهای دفاعمقدسی قرار داد، زیرا برای شهدا، رزمندگان، جانبازان و آزادگان بهطور عام نوشته و گاهی نیز بهطور خاص برای رزمنده و آزاده و شهیدی خاص که از او نام میبرد. نثرهای آیینی نیز بخش دیگری از نثرهای محمدرضا مهدیزاده را تشکیل میدهد؛ نثرهایی برای شهادت و تولد 14 معصوم(ع) و بزرگان دین، خاصه شهدای کربلا بویژه امام حسین(ع) و امام علی(ع) و امام رضا(ع) و حضرت فاطمه(س) و حضرت مهدی(عج). البته اینهمه در کل نثرهایش پراکندهاست. محمدرضا مهدیزاده 6 مجموعه شعر دارد، 4 ترجمه داستان و 7 مجموعه نثر ادبی با نامهای: «نامهای به تو»، «لحظههای درنگ»، «روی بالهای دریا»، «آرامتر از خواب درختان»، «تو را دوست دارم»، «عطر تو را تلاوت میکنم»، «چقدر برای عاشق شدن وقت کم است» و یک گزینه نثرهای ادبی با نام «سنگها برایت آواز میخوانند» که انتشارات تکا آن را چاپ کرده است.
3- مجموعه نثر ادبی «چقدر برای عاشق شدن وقت کم است» محمدرضا مهدیزاده، نثرهای از سال 1390 تا 1393 را دربرمیگیرد؛ نثرهایی که در سال 1395 در 150 صفحه و توسط انتشارات بالسو منتشر شده است.
نثرهای این مجموعه شامل 71 نثر ادبی است که نام چند نثر اول آن چنین است: پرچینهای فاصله، به استقبال باران، خوش بهحال بهار، ترانه عاشقی، کلمههای عاشق، بهانه میاور، تقصیر تو نبود، موجهای بیقرار، آواز ناتمام و... نامهایی که کموبیش خواننده این مطلب را با نوع مضامین نویسنده آشنا میکند. در نخستین نثر ما با مضمون «فاصله» روبهرو هستیم و نویسنده بی آن که انسجامی به نوشته خود بدهد، از هر جایی حرف میزند و از هرچیزی سخن میگوید که بهصورت مجرد و بهتنهایی فاصله را تداعی میکند؛ فاصلهای که نویسنده نمیتواند در آن حس باورپذیری را در مخاطب بیدار کند و او را تحتتاثیر قرار دهد. در واقع پراکندگی در ابتدا همه چیز نثر را ویران کرده، چه رسد به حس باورپذیری!
«چه کلمههایی که میتوانستیم در کنار هم بنشانیم و برای هم غزلی تازه بگوییم اما نگفتیم («اما نگفتیم»، حشو و زاید است، چون بدون آن هم معنی تغییری نمیکرد)، چه گلهایی که میتوانستیم دستهدسته بچینیم و بهدست هم بدهیم اما ندادیم! (باز همان آش و...)، چه روزهایی که میتوانستیم کنار پنجره بایستیم و عبور یگدیگر را از کوچههای آفتاب عشق به تماشا بنشینیم اما ننشستیم. میتوانستیم بیمضایقه بگوییم دوستت دارم، میتوانستیم آغوشمان را به روی شمشادهای قدبلند گیلان باز کنیم، میتوانستیم آسمان را با همه ماه و ستارگانش به پای هم بریزیم اما نخواستیم، این غرور لعنتی، این آینههای دو رو به ما راست نگفتند...».
آخر کار هم میرسد به غرور لعنتی و به همین سادگی نثر را دنبال میکند که در واقع آب بستن مطلق به نثر است!
4- در ابتدا گفتیم که نثرهای مهدیزاده فراز و نشیب بسیار دارد؛ آن از نشیبش و این هم از فرازش که نثری شاعرانه است و تضاد درونی انسان را به شکل و زبان خود بیان کرده است:
«بعضی شبها آنقدر شفاف و زلالم که درونم پیداست و میتوانی دریایی را که در قلبم جریان دارد، ببینی و سلولهایی که تو را فریاد میکنند، دانه دانه بشماری. میتوانی روی همه استخوانهایم گل سرخ بکاری. میتوانی خلاصه کهکشان را به تماشا بنشینی و گاهی هم آنقدر مبهم و گلآلودم که هیچکس با من عکسی به یادگار نمیگیرد و ماه و ستارگان بیاعتنا از کنارم رد میشوند».
نثری که در ادامه میتوانست روی همین تضاد، طرح و شکل و ساختار کار خود را پیاده کند و در کنار این تضادها، شاعرانگی خود را خلاقانه بیافریند اما نویسنده ما به راه دیگر رفته است! با اینهمه این سطرهای زیبا را در خود دارد:
«بعضی شبها آنقدر شفاف و زلالم که درونم پیداست».
«میتوانی روی همه استخوانهایم گل سرخ بکاری».
«گاهی آنقدر مبهم و گلآلودم که هیچ کس با من عکسی به یادگار نمیگیرد».
و چند سطر و جمله زیبا و شاعرانه دیگر از دیگر نثرهای کتاب «چقدر برای عاشق شدن وقت کم است» محمدرضا مهدیزاده:
«من از دشتهای سبز ازل آمدهام و بوی فرشته میدهم».
«با درختان جوانه میزنم و سبز میشوم، با رودها از میان رویاهایم میگذرم تا به خانه دریا برسم، با جادهها راه میروم و میدوم، با خورشید به آرزوهای ساده تو میتابم و همه اینها شکل دیگر زندگی است».
و این هم نثری با تخیلی قدرتمند:
«از اول تا آخر این جاده را هزار بار پیمودم، اما فقط یکبار به ابرهای خاکستری و بار دیگر به جنگلی که درختانش خشک شده بودند و بار سوم به ستارهای که قلبش را شکسته بود، رسیدم. هیچکدام نشانی تو را نمیدانستند».