محمدرضا کردلو: به این شوق زنده ماندهام که «یادآور» مرگ امیر باشم (علی حاتمی، سلطان صاحبقران). امیرکبیر را باید به مکر کشت. مانند همه کسانی که روزگار توان تن به تن شدن با ایشان را نداشت. باید حربهای ساخت و به نیرنگ امیر را از میان برداشت. میرزا آقاخان نوری که از قِبَل تحتالحمایگی سفارت انگلیس، از تبعید آزاد شده و همه دوران امیرکبیر را به توطئه علیه او مشغول بوده و از قضا در دولت امیر هم صاحب منصب میشود، مدام در گوش مهدعلیا، مادر شاه جوان میخواند که پسرش را راضی به برکنار کردن «امیرکبیر» کند: «لازم نیست تظاهر کنید که راست میگویید، کلام راست بیتأثیر است! اگر شنونده را بیفکنید در بند شک، رهاییاش ناممکن است! قبله عالم را در باب امیر نظام دو دل نگه دارید. در پرده سخن بگویید! بگویید امیرکبیر دوستدار سلطان نیست، خواهان سلطنت است! گریه را هم فراموش نکنید که فایده عمومی دارد. هر قطرهای که فرو بریزید، زهری است به کام امیر نظام!»(1) توطئه بینتیجه نمیماند. امیر کبیر در چنین روزهایی از آبان 1230، با این دستخط ناصرالدین شاه از صدارت عزل میشود: «چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم؛ باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.» و این دست خط، البته مقدمهای است برای از میان برداشتن امیر. ناصرالدین شاه 2 ماه بعد فرمان قتل امیر را در حمام باغستان فین کاشان صادر میکند.
***
محمد شاه در شب شنبه چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ میلادی فوت میکند. این خبر البته توسط پیک کاردار سفارت انگلیس به ناصرالدین میرزا در تبریز میرسد. پیشکار ناصرالدین حتی به قدر مبلغی که ولیعهد را به تهران برساند، ندارد. کار کار میرزا تقیخان است. فریدون آدمیت در کتاب خود، «امیرکبیر و ایران» ماجرا را اینگونه شرح میدهد: «میرزا تقیخان در نهایت پردلی و قوت قلب که خاصه اهل هنر است از روی اطمینان نه از راه لاف و گزاف دستاندرکار شد و چون وجه لازم موجود نبود به شاه عرض کرد دستخطی مرقوم فرمایید که سند تقی سند من است، آنگاه با این دستخط هر قدر تنخواه لازم باشد فراهم خواهم کرد. امیر که محور تمام افکارش خدمت به شاه و نشاندن او بر سریر سلطنت بود با تحصیل دستخط مزبور از شاه بدون اینکه خبر فوت محمد شاه را منتشر کند، محرمانه با میرزا جواد تحویلدار به مشاوره پرداخت، مبلغی وجه از بازرگانان تبریز قرض نمود و با سرعت و جدیتی هر چه تمامتر وجهی ممهد و آماده ساخت؛ در انجام این کار آنقدر فداکاری و ابراز لیاقت نمود که محبوب و منظور ناصرالدین شاه شد». رساندن ناصرالدین میرزا به تهران و نشاندنش بر تخت شاهی، میرزا تقیخان را ملقب به اتابک اعظم میکند. میرزا تقیخان به مدت کوتاهی «امیرکبیر» ایران میشود. شب شنبه ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ ناصرالدین شاه بر تخت مینشیند و امیرنظام را به صدارت اعظمی تعیین میکند: «ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسؤول هر خوب و بدی که اتفاق افتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و اطمینان داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم». پیش از آمدن شاه به تهران، مهد علیا مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن فراریهایی چون میرزا آقا خان نوری است. او تحتالحمایه انگلیس از تبعید شاه پیشین رهایی یافته و مدعای صدارت است. کسی که در دوران صدارتش افغانستان را از ایران گرفتهاند. از طرف دیگر میرزا نصرالله صدرالممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست، در منزل حاجی میرزا آقاسی منزل کرده و مشغول دسیسهچینی علیه میرزا تقیخان است اما دستور شاه برای امیرکبیر اگرچه یکی از پرفایدهترین تصمیمات در همه عمر قاجار است اما برای امیرکبیر جز هزینه ندارد. 39 ماه صدارت امیرکبیر و اقدامات اصلاحی او که عمده ایرانیان تنها «دارالفنون»اش را شنیدهاند، با هزینههای فراوان برای او همراه میشود. در نهایت همنوا شدن استعمار روس و انگلیس و استبداد شاهی، رگهای امیر را در فین کاشان میزند و خون امیر فرش حمام میشود. اما چرا شاه که همه آنچه از سلطنت کسب کرده محتاج امیرکبیر است، به عزل او دستور میدهد و به ترور او راضی میشود؟ چه کسی امیر را کشت؟ اقدامات اصلاحی امیرکبیر در دورانی که میرفت قاجار به انحطاط زودرس برسد، چه بود؟ در این شماره از یادآور به بهانه سالگرد عزل امیرکبیر از صدارت که میشود از آن به «عزل کارآمدی» تعبیر کرد، به پاسخ این سوالات پرداختهایم.
پینوشت
1- بخشی از گفتوگوی میرزا آقاخان با مهدعلیا- مادر ناصرالدین شاه در سلطان صاحبقران-
علی حاتمی)