printlogo


کد خبر: 202072تاریخ: 1397/9/1 00:00
کلاس ظهور

آخرهای هفته یک کم‌بیاری عجیب داریم
گاهی سه‌شنبه‌ها و یقینا جمعه‌ها
که قلم را برداریم
قطار کنیم واژه‌‌های قلمبه سلمبه را
برای دعوتنامه تیترها داغ و با قافیه... از داغ نیامدنت می‌گویند
و جاده‌ای که  پاهای تنهاترین همراه را به تصویر می‌کشد...
از غروب جمعه که عبور کنیم از همین واژه‌‌های تکراری
شنبه‌‌های بعدش را برای درد نبودنت  مسکن قوی می‌خوریم
که اگر نیامدی هم زنده بمانیم
اگرچه هر بار بگوییم بی‌تو می‌میریم...
خودمان هم فهمیده‌‌‌‌‌ایم پیله کردن به‌ دنیای بی‌تو
پروانگی‌های‌مان را هم علیل می‌کند...
بال پریدن‌مان سوخته خودمان می‌دانیم
به هر که غیر تو پناه ببریم مقصدش وحشت‌آباد است
حق داریم اگر نشناسیم راه رسیدن به تو را
وقتی یک زنگ کلاس‌های‌مان انتظار تدریس نمی‌کنند
وقتی 4 زبان زنده دنیا را  مسلطیم و زبان ظهور را نه...
وقتی نقشه رسیدن به ماه را میسر کرده‌‌‌‌‌ایم  و تو
ماه‌‌‌‌‌ترین عالم در انتظار ۳۱۳ نفر یار
که اتفاقا سربار هم نباشند مانده‌ای...
وقتی ماهواره امید به مریخ می‌فرستیم
و برای تو که میان‌مان هستی و از همین کوچه‌ها عبور می‌کنی
حرفی نداریم... یعنی انتظارهای‌مان بیمارند عزیز دلم...
نه اینکه نخواهیمت
اولویت‌های‌مان را عوض کرده روزگار...
نه اینکه تو منجی نباشی فدای‌تان بشوم...
اما سراب را جای رفع عطش‌‌های انتظارمان جا زده‌‌اند تا یادمان برود تو نهایت آرزوی جهانی...
این روزها دقایق‌مان باران است
تمام جهان را سیل درد و ظلم برده
و آتش خودنمایی ظالمان کاشانه‌‌های امید را سوزانده
باران می‌زند گفته‌‌اند صدای خداست باران
محل اجابت عاشقان است نزولش
و پژواک آمدن تو تنها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، چشم‌مان را هم مسیر باران می‌کنیم و زبان‌مان را
به تکثیر ذکر اللهم عجل لولیک الفرج...
باقی قصه ظهور با خودتان، تنها‌‌‌‌‌ترین سردار مسیر ظهور...


Page Generated in 0/0056 sec