محسن شهمیرزادی: ابوالفضل زرویینصرآباد خیلی پیشتر از میان ما رفته بود، همان موقعی که در میانه دهه 80 از مدیریت دفتر طنز حوزه هنری استعفا کرده و به قول خودش از تهران «قهر» میکند. هرچند وقتی از گلآقا بپرسند در آینده طنز به که امید داری، بگوید همین زرویی 23 ساله آینده طنز است. اما آن جوان 23 ساله کجا و این ابوالفضل زرویینصرآبادی که در تنهایی 49سالگی خود پشت میز کارش درمیگذرد و زمان زیادی میطلبد تا اطرافیان او بفهمند جسمش از این دنیا وداع گفته است، کجا. خالق «ماه به روایت آه» نیمه اردیبهشت 1348 به دنیا آمد و پس از تجربه کردن کارگری در باغ، کار در کارخانه مواد غذایی، کار در کارگاه صندلیسازی و معلمی آموزشوپرورش با مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، نویسندگی را راه کسب معیشت خود قرار میدهد. در این دوران بود که زرویینصرآباد با اسامیای چون چغندر میرزا، ننه قمر، کلثومننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی و عبدل در گلآقا، کیهان ورزشی، همشهری، جامجم و... مینوشت. او در این دوران سردبیری گلآقا را برعهده گرفت و سرویس طنز همشهری را راهاندازی کرد. راهاندازی و مدیریت دفتر طنز حوزه هنری نیز از دیگر سابقههای مدیریتی زرویی بود که دیگر از میانه دهه 80 متوقف شد و پس از آن تنها به نوشتن در خلوت خودگزیدهاش بسنده کرد. کتابهای «خاطرات حسنعلیخان مستوفی»، «ماه به روایت آه»، «افسانههای امروزی»، «تذکرهالمقامات»، «اصل مطلب»، «کتاب گویای با معرفتهای عالم»، «حدیث قند»، «غلاغه به خونش نرسید!» و «رفوزهها» نیز ماحصل همین تنهایی و نوشتن است که عمدتا به همت سیدمهدی شجاعی و انتشارات نیستان به چاپ رسید. او اگرچه طنز و شعر را در اولویت قلمسراییهایش قرار داده بود، اما ارادتش به پیشوای همنامش حضرت ابوالفضل(ع)، «ماه به روایت آه» و شعرهای ماندگاری از جمله «دست» را به یادگار گذاشت تا زرویی را هم طناز و هم آیینی بشناسیم. اهالی قلم و دوستدارانش امروز ساعت 9:30 پیکر او را از مقابل حوزه هنری تشییع میکنند، اما از یاد نمیبریم که رفتنش از تهران به احمدآباد را اینگونه تعبیر کرد: «با رفتنم از تهران به نوعی از فضای فرهنگی قهر کردم؛ قهری که کماکان نیز ادامه دارد. چون احساس کردم که معتبرترین آدمها در اطراف ما حتی وقتی میمیرند، سختترین کاری که از دوستان ما در رسانهها برمیآید پاک کردن اسم آنها از لیست شماره تلفنشان است».