صادق فرامرزی: 1- یک کوچه بنبست با تعدادی آپارتمان 3 الی 5 طبقه را فرض کنید. عمر خانهها از 5 تا 30 سال ساخت است و در این میان یک آپارتمان نوساز دستنخورده هم به چشم میآید. متراژ خانهها از یک واحد 65 متری در ساختمان 30 سال ساخت آغاز میشود و تا تک واحد طبقه پنجم خانه نوساز که 140متر است. جز 2 خانوار ساکن در کوچه که فاقد اتومبیل هستند، باقی خودرویی تا سقف 150 میلیون تومان را مالک هستند. با هیچ محاسبهای نمیتوان سطح دارایی ساکنان این بنبست را یکسان دانست و از تفاوت ارزش یک خانه 65 متری 30 سال ساخت با یک واحد طبقه پنجم 140 متری نوساز و فاصله موجود میان یک خانواده فاقد اتومبیل با خانوادهای که خودرویی 150 میلیون تومانی دارد گذشت اما نکته مهم در این کوچه آن است که تفاوت سبک مصرفی ساکنان هرچند سطح رفاهی متفاوتی را ایجاد کرده است اما باعث ضربه خوردن به ارزش دارایی هیچکدام نشده است.
حالا فرض خود را بر این بگذارید که به یکباره شخصی تصمیم بگیرد در کنار این کوچه بنبست برجی 20 طبقه با واحدهای لوکس بنا کند. واحدهای این برج لوکس برای ساکنانش رفاهی مضاعف را خلق میکند اما این همه داستان نیست و بنا شدن چنین برجی در جوار آن کوچه بنبست باعث سقوط آزاد ارزش دارایی تمام ساکنان میشود. این سقوط آزاد محدود به ارزش املاک نمیشود و پس از مدتی ساکنان آن منازل نیز رضایت خود از محل سکونتشان را در نتیجه قیاس با برجی که در جوارشان ساخته شده است از دست میدهند. اینجاست که میتوان به تاثیر مخرب مازاد رفاهی یک اقلیت بر سطح رضایت اکثریت جامعهای پی برد.
2- مثال بالا را میتوان بهعنوان جلوه مورد غفلت واقع شده از تاثیر الگو و حد مصرف گروهی، بر روند زندگی و حتی ارزش مادی سرمایه دیگران دانست؛ چنانکه غالب نگاهها بر امر مصرف اینگونه بوده است که مصرف یک فرد یا گروه منحصرا بر سطح رفاه آن فرد یا گروه تاثیر میگذارد و باقی جامعه در بدترین حالت ممکن از بهرهمندی از آن رفاه و مزیت محروم ماندهاند. داشتن نگاهی خنثی به الگوی مصرف بهعنوان متغیری تعیینکننده در جریان زندگی سایرین از مهمترین اشتباهات محاسباتی در بررسی تاثیرات ثانویه مصرف بوده است. با این مقدمه میتوان عبور یک اتومبیل میلیاردی در وسط یک اتوبان را نه صرفا بهعنوان عاملی از برخورداری یک فرد و نابرخورداری دیگران که بهعنوان جلوهای از برخورداری یک فرد از رضایت نسبی و تولید نارضایتی برای دیگران تلقی و تفسیر کرد. احداث تنها یک هتل 5 ستاره در یک شهر بزرگ صرفا میهمانان هتل را به رضایت نمیرساند، بلکه فراتر از کاهش مادی ارزش باقی هتلها و مسافرخانهها، ساکنان آنها را در مقام مقایسه به سطح نارضایتی از وضعیت فعلیشان میرساند.
3- فهم آنکه مصرف بهعنوان عینیترین مصداق رفتار اقتصادی مورد مقایسه قرار میگیرد و از دل آن ارزش مادی (قیمت) و ارزش معنوی (رضایت) داشتههای یک فرد تعیین میشود، مهمترین راهنما برای آن محسوب میشود تا در مقیاس اجتماعی برای الگوی مصرف جامعه ماهیت سلبی و ایجابی قائل باشیم. به عبارت سادهتر اگر الگوی مصرفی را بهعنوان یک پدیده تکبعدی که صرفا برای مصرفکنندهاش رضایت خلق میکند در نظر بگیریم، سبک مصرفی هیچ گروهی اثری بر دیگران نمیگذارد اما اگر با قائل بودن ماهیتی دوبعدی برای مصرف آن را تاثیرگذار بر رضایت دیگرانی که در معرض مقایسه کردن هستند قرار بدهیم، نتیجهای متفاوت خواهیم گرفت. از منظر گروه اول مصرف بیحدوحصر یک قشر معدود حتی میتواند بهعنوان مانوری از رفاه و تجمل باعث تغییر نگاهها به یک جامعه شود اما از منظر گروه دوم این مصرف انبوه اقلیت موجب از اعتبار افتادن سطح مادی دارایی اکثریت و رضایت عمومی آنها از موقعیت فعلیشان میشود. عبور نابرابری از سطح معقولی که موجب تحرک و رقابت اجتماعی میشود به سمتی که خود انگیزه رقابت عمومی را بگیرد و میدان رقابت را به انحصار معدودی از یک اقلیت درآورد، در الگوی مصرف یک جامعه عینیت پیدا میکند. جریان یافتن مصرفگرایی بهعنوان فرهنگی مشروع در فضای عمومی و ارزشی یک جامعه بیش از آنکه مجالی برای یک گروه در رفاه بیشتر محسوب شود، همچون آتشی بر خرمن دیگران مینشیند و موجب افول سرمایه مادی و معنوی اکثریت یک جامعه میشود.
4- مصرف نمایشی در جامعه ایران پدیدهای جدید محسوب نمیشود، تاریخ اجتماعی ایران مملو از تلاشهای مصرفگرایانه طبقات اشراف و ممتاز در برهههای مختلف و حتی در میانه جنگ و قحطی بوده است. جامعه روستایی ایران قرنها و بلکه هزارهها شاهد مصرف نمایشی خانها و پادشاهانی بوده است که قصد داشتهاند با نمایشی متمایز خود را از رعیتهایشان جدا کنند. گذشت زمان و تبدیل جامعه روستایی ایران به جامعهای با اکثریت شهرنشین و فروپاشی ساختار سنتی حاکم بر مناسبات اجتماعی موجب شد پدیده «مصرف نمایشی» نیز وارد فاز جدیدی از رفتار مردم شود.
تقاضای اجتماعی از یکسو مردم را برای در پیش گرفتن الگویی از مصرف که بیشترین تمایز اجتماعی را بازنمایی کند، باعث قوت گرفتن این جریان میشد و از سوی دیگر تحریک سیستم اقتصادی بر مدگرایی، برندبازی و خلق ایدهها و مناسبتهای جدید مصرفی باعث شد طبقه متوسط و حتی طبقات محروم اجتماعی نیز برای تمایزبخشی به جایگاه خود، در جامعهای که دیگر دوگانههای سنتی همچون اشراف و رعیت در آن بیاعتبار شده بود، به دنبال هویتی جدید بگردند.
شاید بتوان نخستین موج مصرفگرایی طبقه متوسط شهری را در اواخر دهه 40 و همزمان با افزایش ناگهانی قیمت جهانی نفت دانست. پر شدن خزانه دولت و لبریز شدن ثروت بادآورده ملی به یکباره موجب تقویت طبقه متوسط شهری بهعنوان حقوقبگیران دولت شد. تلاش حکومت وقت برای تبدیل کردن جامعه ایران از جامعهای تولیدمحور به جامعهای مصرفمحور و حاکم شدن الگوی مصرفی اروپایی باعث شد ظرف چند سال ایران تبدیل به بازارچهای جذاب برای فروش کالاهای مصرفی وارداتی شود. حجم انبوه مصرف البته خالی از فایده نیز نبود و کالاهای تمایزبخشی همچون دستگاه تلویزیون حداقل در فضای کلانشهرها تبدیل به کالایی همگانی شد اما این موج مصرفگرایی تنها به دستگاههای الکترونیکی محدود نماند و طبقه متوسط شهری را درگیر حوزه مد و مدگرایی الگوهایی مانند پوشش کرد.
پیگیری امواج ابترمانده مصرفگرایی در دهه70 باعث شکل یافتن فضایی جدید در مناسبات اجتماعی جامعه پساانقلابی ایران شد. حمایت حلقههای مرکزی قدرت از قبیل دولت و صداوسیما باعث شد موج تمایلات مبتنی بر «مصرف نمایشی» بار دیگر شهرهای مرکزی ایران و پس از مدتی تمام شهرها و روستاهای کشورمان را در برگیرد. تمایزبخشی مبتنی بر رفتار مصرفی دیگر قدرتمندتر از هر زمان دیگر تبدیل به متغیری تعیینکننده در فضای اجتماعی ایران شد.
شکلگیری موج «مصرف نمایشی» بهعنوان مهمترین شاخصه تمایزبخشی برای طبقه متوسط شهری با گذر زمان و گسترش بستر و حوزه نمایشی آن، روندی افزایشی را تجربه کرد. شبکههای اجتماعی از آنجا که ذاتا ماهیتی نمایشگر برای به اشتراک گذاشتن روزمره اجتماعی مردم بهطور اعم و مصرف آنها بهطور اخص دارند، این پدیده را با وارد فاز جدید و بزرگی کردند. اگر سابقا تمایز با مصرف انبوه و نمایش رفاهی قابل تحقق بود، فضای جدید با تبدیل کردن مصرف متفاوت به الگوی تمایزبخش باعث شکل یافتن الگویی جدید از «مصرف نمایشی» شد. در این میان با هر موجی از بحران اقتصادی جلوهبخشی مصرف تمایزبخش بیش از پیش تبدیل به یک ارزش اجتماعی جدید میشود. وجود انبوه موارد جنجالی از قبیل خودکشی بابت ناتوانی در بازنمایی الگوی هویتبخش مصرفی در فضای مجازی بخوبی موید آن بود که «مصرف نمایشی» در جامعهای مصرفگرا میتواند بیش از مصرف معطوف به رفع نیاز، جایگاه تعیینکننده پیدا کند.
5- الگوی مصرف بهعنوان متغیری تعیینکننده در سطح رضایت عمومی جامعه از مهمترین عوامل بهبود اوضاع اقتصادی در هر جامعهای محسوب میشود. به عبارت سادهتر اگر سطح درآمدی افراد یک جامعه نیز با گذر زمان افزایش چشمگیری پیدا کند اما الگوی مصرفی آنان مولد ارزشهای مصرفگرایانه باشد، رفاه اقتصادی رضایت اجتماعی را به ارمغان نمیآورد. «مصرف نمایشی» یا «مصرف برای دیده شده» از مهمترین موانع رضایت اقتصادی در طبقات اجتماعی بهطور اعم و طبقه متوسط بهطور اخص میشود. درگیر شدن جامعه به مسابقه مصرفی که انتها نداشته باشد، صرفا سطح نیاز عمومی را بیتوجه به میزان بالقوه کسب درآمد بالا میبرد.
موجودیت یافتن یک قشر متنفذ اجتماعی در فضای عمومی جامعه ایران که کارویژه اصلی خود را تحریک ذائقه و تغییر الگوی مصرفی مردم تعریف کرده است، میتواند مهمترین کاتالیزور برای بسط نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی باشد. انداختن نگاهی کوتاه بر فضای عمده برنامههای پخش شده از رسانه ملی و رسمی کشور گویای آن است که حتی این نهاد نیز کسب درآمد خود را وابسته به تغییر الگوی مصرفی جامعهای کرده که ساعتها برنامه برای تعادلبخشی فضای روانیاش تولید میکند. یقینا تصور جامعهای که در آن حد مصرف صرفا مبتنی بر «نیازمندی» افراد باشد تا حد زیادی بعید و دور از نظر است اما کنترل اجتماعی بر سازوکارهای موثر بر الگوی مصرف بهعنوان یکی از مهمترین المانهای سبک زندگی میتواند نقشی قوامبخش در شکلگیری رضایت عمومی داشته باشد.