خانه ای خواهم ساخت
خواهم انداخت به جان
پشت آن ده کوره
که ز سختی در آن
گاوها هم به فغان می آیند
چه رسد آدمها!!!
«بامها جای کبوترهایی است»
منتظر مانده و بد بد به کسی می نگرند
روی هر شانه هر رهگذری
چشمه ای از هنریست!
دست هر مرد عیالواره شهر
سند مسکن مهری است به نام
مرد مسئول به او
آنچنان می نگرد
که به یک هاله، به یک مرد فقیر
خاک هم جاذبه مغز تو را می فهمد
و صدای آه و نفرین کسان باز نمی آید باز
پشت آن ده کوره
که در آن وسعت خورشید اندازه سر سوزنهاست
مردمان وارث آز و مرض و آوارگیاند
پشت ده کوره، مسکن مهری است
خانه ای باید ساخت...!