محسن تاجیک: احتمالا اینکه برای مخاطبان فارسیزبان رادیو BBC «اکنون ساعت 12 نیمه شب» باشد یا «اکنون ساعت دقیقا 12 نیمه شب»، خیلی تفاوتی نکند اما برای دولتی که BBC وابسته به آن است و میخواهد به کمک ابرقدرت بلوک غرب، علیه یکی از لیبرالترین دولتهای ایران کودتا کند، میشود رمز عملیات. مصدقی که میخواست با دست دوستی به آمریکا، دست انگلیس را از نفت کوتاه کند، با دستان مشترک انگلیس و آمریکا، خودش فیتیلهپیچ شد. حالا اینکه تا سالها رسمیترین قرائت پهلوی از کودتای 28 مرداد، قیام ملی و خودجوش مردمی بوده و تا چه میزان مردم ایران چنین تحلیلی را باور کردهاند به کنار. اتفاقا «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه اسبق آمریکا اخیرا در مقدمه کتاب خاطراتش نوشته: «تیترهای خبری روز و قضاوت تاریخی به ندرت یکیاند». شاید او هم فرق تیترهای خبری روزهای پس از 28 مرداد و نطق «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه دولت کلینتون، 50 سال بعد از کودتا را شنیده باشد که گفت: «در سال 1953 میلادی آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخستوزیر محبوب ایران محمد مصدق داشت. دولت [آمریکا] معتقد بود اقداماتش به دلایل استراتژیکی موجهند».
به هر صورت نسخه مصدق در 28 مرداد 32 با پیشنهاد ملکه، دلارهای سیا و اوباش داخلی پیچیده شد. چند روز بعد هم شاه با سلام و صلوات به ایران بازگشت اما باید هم سلطه انگلیس به شیرهای نفت ایران برمیگشت و هم آمریکا ثمره کودتایش را آنالیز میکرد. برقراری دوباره رابطه ایران و انگلستان و سفر نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران را که هر دو آذرماه همان سال انجام شد، میتوان در همین راستا تحلیل کرد اما واکنش منفی جریان دانشجویی به این دو اتفاق که منجر به واقعه 16 آذر دانشگاه تهران شد، تلنگری به جامعه ایرانی در دوران خفقان پس از کودتا بود تا بتواند راه و مسیر خود را دوباره پیدا کند.
ریخته شدن خون دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران را میتوان از 2 بعد تحلیل کرد؛ اول بیرحمی استبداد پهلوی در مقابل اعتراضات مدنی دانشجویان که داعیه استقلال کشورشان را دارند و دخالت اجنبی، احساساتشان را جریحهدار میکند. شاه لشکری از نیروهای زرهی را به کف دانشگاه میفرستد، دانشجویان را به خاک و خون میکشد، کشته شدهها را به مسگرآباد میبرد و زندانیها را به خارک تبعید میکند. شهید چمران که آن روزها در کسوت دانشجویی دانشگاه تهران بود، مینویسد: «یکی از دربانان دانشگاه یک روز قبل از حادثه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه شود و جنبندهای نجنبد».
اما بعد دوم که معمولا از آن غفلت میشود، مبارزه با استکبار و استعمار است. استکبار و استعمار عواملی است که استبداد داخلی را تقویت میکند و به آن جرات میدهد تا اعتراضات مدنی را با گلوله تفنگ و تیزی سرنیزه جواب دهد. دانشجویان دانشگاه تهران فردای واقعه در بیانیهای مینویسند: «از همان فردای اعلام تجدید رابطه ننگین با استعمارگران انگلیسی فریاد اعتراض دانشجویان علیه این اقدام ضدملی بلند شد و همه دانشگاهیان شرافتمند دانشگاه یکصدا اعلام کردند این اقدام خیانتکارانه را هرگز به رسمیت نخواهند شناخت... حکومت خائن شاه- زاهدی میخواست فریادهای استقلالطلبانه را با گلوله خاموش کند ولی حساب نوکران این بار غلط از آب درآمد. شلیک جانگداز مسلسلها که بیدریغ دانشجویان دلیر را مشبک میساخت صدای خشم و اعتراض جوانان بیدار را خاموش نساخت». (اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران، مرکز اسناد ریاستجمهوری، جلد چهارم، صفحه 266)
آنچه از اسناد و حوادث بر میآید این است که دانشجویان و معترضان آن روز بخوبی میدانستند استبداد حاکم تنها نمودی از استکبار کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس است و از خود ارادهای ندارد و شاه حاضر است در این خوشخدمتی به بیگانه برای بقای حکومت خود، خون جوانان سرزمینش را بر زمین بریزد. آنها میدانستند قدرتطلبی و منفعتطلبی در ذات استکبار و استعمار است و ترهای برای حاکمیت ملی کشورها خرد نمیکنند. این را در خاطرات مهدی بازرگان نیز بخوبی میتوان دید هر چند خود بعدها این تجربه را استفاده نکرد: «به جریان انداختن نفت ملی شده ایران به بازار غرب، یکی از هدفهای اصلی استعماگران آمریکایی- انگلیسی و متحدان غربی بود. اجرای این منظور مستلزم برقراری روابط مجدد ایران با انگلستان که از پاییز سال 1331 به ابتکار دولت محمد مصدق قطع شده بود و بازگشت دوباره انگلیسیها به ایران بود... نشریات نهضت مقاومت از چند روز قبل خبر ورود قریبالوقوع «دنیس رایت» کاردار سفارت بریتانیا به تهران و نیز انزجار و اعتراض خود را از تجدید روابط با دولت انگلستان اعلام کرده بودند. تظاهرات دانشجویان نیز در اعتراض به تجدید روابط دولت با انگلیس و نیز اعتراض به ورود «ریچارد نیکسون» معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران بود و از روز شنبه 14 آذر با سخنرانی در کلاسها شروع شد». (غلامرضا نجاتی، 60 سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهدی بازرگان، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314)
به هر حال 16 آذر 32 را میتوان نقطه عطفی برای جریان دانشجویی دانست، چرا که آنها برخلاف بسیاری از سیاسیون و روشنفکران چپ و راست آن زمان که یا خود در شکلگیری کودتا نقش داشتند یا در نهایت با دولت کودتا کنار آمده بودند، برای آرمانهایی مانند استقلالطلبی، استبدادستیزی، استکبارستیزی و استعمارستیزی به میدان آمدند تا آنجا که خونشان، سنگفرشهای دانشکده فنی دانشگاه تهران را رنگین کرد.
روزی که نیکسون با دکترای افتخاری حقوق از همان محلی که خون دانشجویان در آن جاری شده بود، ایران را ترک میکرد، در مخیلهاش هم نمیگنجید که یادبود این روز، نماد رسوایی غرب در دخالت در امور کشورها خواهد شد. هر چند بعدها حکومت پهلوی داغ و درفش بیشتری بر دانشجویان گذاشت و مقصر حادثه را دیگرانی معرفی و خود را تبرئه کرد اما هیچ کدام اینها باعث محبوبیت دولت کودتا نشد و موجب نشد که هر ساله دانشجویان ایرانی به ذات تجاوزگر استکبار که آن روز از آستین یک دولت برآمده از کودتا بیرون آمده بود، نیندیشند. 65 سال از 16 آذر 32 میگذرد و هنوز استکبار مسؤولیت این «به خاک و خون کشیدن» تاریخی را نپذیرفته است.