printlogo


کد خبر: 202936تاریخ: 1397/9/19 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «تا همین‌ غزل» سروده غلامعلی‌ مهدی‌خانی
ترانگی‌های نهان در تازگی‌های آشکار

وارش گیلانی: مجموعه ‌شعر «تا همین غزل» غلامعلی مهدی‌خانی که اغلب اشعارش غزل بوده، در 108 صفحه در اسفند 96 توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. پیش از هر چیز، کمتر از نیمی از کتاب را تورق کردم. بعد به شناسنامه کتاب نگریستم و تاریخ 1315 را دیدم که سال تولد شاعر است. تعجب کردم! نه از 83 ساله‌بودن شاعر که ان‌شاءالله 150 ساله شود؛ تعجبم از این بود که شاعری از این نسل، آن‌وقت غزل‌هایش با بسیاری از شاعران غزل‌سرای دهه‌های 90 و 80 و 70 مو نمی‌زند! اگر او شاعر شعرهای نیمایی و سپید بود، می‌گفتم با نسل اول و دوم پس از نیما بزرگ شده و در آن دسته قرار می‌گیرد و... اما این شباهت از نوع غزل‌های یکی دو سه دهه اخیر است! برای چندمین‌بار به شناسنامه کتاب نگریستم، تا اینکه دو احتمال دادم؛ یکی اینکه تاریخ شناسنامه شاعر اشتباه درج شده و دوم اینکه شاعر خود را به زبان شاعران جوان رسانده است؛ مثل علیرضا طبایی و... که در مراجعه دوباره‌‌شان به غزل، پوست‌اندازی کردند. هرچند غزل‌های طبایی بعد از پوست‌اندازی هم اندکی شباهت به گذشته غزل او دارد که به‌نوعی از زبان روزگار خود بهره می‌برده و هم اینکه چندان به زبان غزل شاعران جوان چند دهه پیش نزدیک نشده است اما زبان غلامعلی مهدی‌خانی را ببینید:
«من هم شنید‌م آنچه خیابان به کوچه گفت
آهسته زیر شرشر باران به کوچه گفت
شیرین‌ترین ترانه او داشت بوی غم
از طعم تلخ سفره بی‌نان به کوچه گفت...»
یا
«غروب جمعه در آن پارک‌شهر جنجالی
دو صندلی‌ست برای حضورمان خالی
شبیه حالت رنگین‌کمان مرطوب است
به‌ جاست خاطره‌هایی که از جوان‌سالی
به شانه‌ام سر زلف تو بود شالیزار
که می‌رسید از آن بوی نازک شالی...»
زبان شیرین امروزی کاملاً شاعرانه اما نه مدرن غلامعلی مهدی‌خانی، بیشتر به آن دسته از غزل‌هایی می‌ماند که تَری و ترانگی را از درون غزل می‌تراود اما ظاهرشان چندان به ترانه نزدیک نیست.  روانی و سادگی غزل‌ها لابه‌لای بیان‌های عاطفی شاعر پیچیده شده است و زبان لطیف و کلام نغز شاعر به عاطفی‌تر شدن شعر می‌افزاید:
«گم می‌کنم با دیدن تو دست ‌و پایم را
می‌گیری از من فرصت چون‌ و چرایم را
در سینه می‌گردم به دنبال نفس‌هایم
شاید به گوشت آشنا سازم صدایم را...»
   یعنی حدود 90 درصد غزل‌ها چنین وضعیتی دارد و تنها چند درصد است که بار تخیل‌شان طبق معمول است و تصویرسازی‌های شاعرانه‌شان، آنها را از اکثر غزل‌ها جدا می‌کند. اگرچه گاه نیز ابیاتی پیدا می‌شود که در یک غزل، بیتی تابع عنصر عاطفه و بیتی تابع عنصر تخیل در کنار هم قرار می‌گیرد؛ مانندی دو بیت ذیل:
«چشم تو دیدنی‌ست تماشا گناه نیست
یک‌بار دل‌زدن که به دریا گناه نیست
دل می‌بری به تیله چشمت ز من ببر
این کودکانه بازی با ما گناه نیست...»
   البته غزل‌هایی که تقریباً یکسره تابع عنصر تصویر و تخیل‌ است، تقریباً نزدیک به 20 درصد از اشعار این دفتر را در برمی‌گیرد:
«زمستان را چشیدم طعم گندم داشت بارانش
که سقفی پرترک دادم شبی هم جای تاوانش
زمستان آخرین ‌مهمان و سرما ناجوانمرد است
حیا دارد خودش اما نه چشم مست بورانش
ز پا افتاده دیگر دختر مهتاب زیر برف
چه آسان می‌مکد اَفعی شب از شیره جانش...»
   انصافاً در هر دو گروه از غزل‌های عاطفی و تخیلی، غلامعلی مهدی‌خانی شعرهایی خوب و درخشان دارد! این سه‌بیت گونه‌ای دیگر از تخیل و تصویرسازی‌های او را نشان می‌دهد:
«هرچه گیلاس باغ چشمش داشت همه را تا خروس‌خوان چیدم
پشت پرچین سبز مژگانش دو سه خمیازه مست خوابیدم
باغ گیلاس چشمکم می‌زد سبد دل هنوز خالی بود
نوبَری آن‌چنان تماشایی اولین‌بار بود می‌چیدم
بوی ناب بهارنارنج کوچه‌باغ قوام را می‌داد
آنچه در کرت و بند گیسویش گیج مثل نسیم پیچیدم...»
    و این هم دیگر بار دو سه بیت نمونه از غزلی که بر پایه عاطفه و احساس است  و حال و هوایش ملموس، با اندک‌چاشنی تخیل:
«من شاعری پیرم مرا بگذار و بگذر
من دست‌ و پاگیرم مرا بگذار و بگذر
آیینه دیگر نیستم در من مشو غرق
خط خورده تصویرم مرا بگذار و بگذر...»
البته در این دفتر، نوع دیگری از غزل را می‌توان یافت که نسبتاً متفاوت از 2 نمونه قبلی، امروزی‌تر است؛ حدود 10 درصدی می‌شود. شاعر در این غزل‌ها به‌واسطه استفاده از واژه‌های امروزی که فقط کاربرد امروزی دارد، توانسته مضمون و حال و هوا و حتی تا حدی نوع زبان آنها را نسبت به دو شکل و نمونه قبلی متفاوت نشان دهد؛ نمونه‌ای که روی لبه تیغ راه می‌رود و نیازمند شاعری پخته است یعنی شاعر اگر اندکی در نوع کارش افراط کند، شعر جدی و عاشقانه امروزی خود را به دامان شعر طنز  یا حتی فکاهه خواهد انداخت:
«درس عشقت چون برای عاشقان تحمیل نیست
جمعه هم دانشسرای چشم تو تعطیل نیست
این من و دل هر دو دانشجوی ممتاز توایم
نازنین با ما مگر دانشسرا تکمیل نیست
بین ما افتد اگر یک‌سال نوری فاصله
چشم امیدم به عید و لحظه تحویل نیست».
یا:
«محبت بس به خون شاهدان شهر شیراز است
دبیرستان چشمت روزهای جمعه هم باز است
نسیم صبحگاهی می‌وزد وقتی به گیسویت
به خاطر آیَدَم درهای باغ دلگشا باز است».
مجموعه ‌شعر «تا همین غزل» غلامعلی مهدی‌خانی علاوه بر آنچه آمد، خالی از اشعار دفاع‌مقدسی و‌ آیینی نیست، چرا که من (نه در ابتدای نوشتن یادداشت) اینک با دیدن یکی از اشعار دفاع‌مقدسی وی، متوجه شدم که او از شاعران پیشسکسوت در این حوزه‌ و حتی حوزه شعر‌ آیینی است. اینک غزلی متفاوت از او؛ غزلی با ضرب‌آهنگی محکم و طنین‌انداز که پس از شهادت شهید فهمیده سروده شده است:
«نقش خون، طرح گل بود بر سنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟
با تبار گل لاله هم‌رنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟
آن‌طرف جبهه بود و شط خون بوی باروت و دود و شط خون
این‌طرف مادران با دلی تنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟
آن‌طرف گرد نادیده‌ای بود سیزده‌ساله فهمیده‌ای بود
یار پیران صورت‌پرآژنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟
صوت تکبیر بود و شب رزم غرش شیر بود و شب رزم
کاروان در مسیر شباهنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟
نغمه‌اش نام زهرا در آن بود رمز انّا فتحنا در آن بود
شروه می‌خواند مردی خوش‌آهنگ، بچه‌ها یادتان مانده یا نه؟»
با توجه به تنوع غزل‌ها و اشعار غلامعلی مهدی‌خانی که تنوعی نسبی است یعنی غزلیات و اشعارش، به لحاظ‌های گوناگون، چندان از هم فاصله ندارد اما با این ‌همه، از جمله شاعرانی است که زیبایی‌های کلامش را با توجه به موضوع و مضمونش به‌صورت طبیعی تغییر می‌دهد.  شاعر در این دفتر شعرهایی برای حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسین(ع) دارد و یک شعر بلند برای حضرت امام رضا(ع). اینک ابیاتی از بند اول ترجیع‌بند حضرت امام رضا(ع):
«این بارگاه کیست که کیهان در آن گم است
میزان در آن معطل و کیوان در آن گم است
شاید چنین که غلغله آدم و پَری
انگشتر و نگین سلیمان در آن گم است
این‌سان که گونه تر شود از شور اشک خلق
شور و نشور شرشر باران در آن گم است
بوی گلاب قمصر کاشان غریبه است
در این مکان که روضه رضوان در آن گم است
گر گویمش که کعبه دیگر غریب نیست
بیت‌المقدسی که خراسان در آن گم است».
حسن ختام نیز 2 بیت اول از شعری است که غلامعلی مهدی‌خانی برای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سروده است:
«ای پیکر فتاده به هامون سرت کجاست
ای بر فراز نیزه بگو پیکرت کجاست
سر از غزل جدا چو شود قطعه می‌شود
زیباتر از تمام غزل‌ها سرت کجاست...».
 


Page Generated in 0/0064 sec