پویا مشهدی: «هر چه میبیند تو را ای ماه تابان بیشتر/ میشود این برکه از عشقت پریشان بیشتر/ با تو ای دریای آرامش نمیدانم چرا/ بیقرارم میکند امواج توفان بیشتر/ دوستت دارم هیاهو، دوستت دارم بهار/ دوستت دارم خدا میداند از جان بیشتر/ زود داری از ده ما میروی آه ای نیسم/ کاش میماندی کنارم چند باران بیشتر/ کاش میشد باشم ای گل ساعتی هم دوش تو/ چند خانه... چند کوچه... یک خیابان بیشتر/ فصل گل رفته است اما همچنان دلگرم باش/ گاه میتابند دلها در زمستان بیشتر/ گاه فروردین ندارد آبرویی در بساط/ گاه میبارد بهار از چشم آبان بیشتر/ تا مگر خوشبو بماند جان من در این کویر/ بایدم باشد تب گل از غم نان بیشتر». غزل فوق اثر زیبای امیر سیاهپوش، شاعر و محقق 42 ساله متولد شهرستان الشتر استان لرستان است. مجموعه شعر «چند باران بیشتر» تنها اثر ادبی منتشر شده امیر سیاهپوش است که حدود 30 غزل را در خود جای داده است. سیاهپوش پس از اخذ دیپلم تجربی، به تحصیل در رشته جامعهشناسی پرداخت و مدرک کارشناسی این رشته را به دست آورد؛ سپس کارشناسی ارشد خود را نیز در رشته جامعهشناسی سیاسی کسب کرد. او دارای تألیفاتی چند در حیطه جامعهشناسی است اما دفتر «چند باران بیشتر» تنها مجموعه شعر او است که در آن با هنرمندی و توانمندی، توانسته است احساسات، عواطف، باورها و آرمانهایش را به نمایش بگذارد و تصویر روح بلندش را بر تابلوی شعر منقش کند. موضوعات عمده اشعار او به بیان آرمانها، دردمندیها و اعتقاداتش محدود میشود و تنها در عده قلیلی از غزلهایش به بیان احساسات شخصی خود پرداخته است. گاه از انتظار برای ظهور مهدی موعود(عج) سخن به میان میآورد و همراه دیگر منتظران، گوش تیز میکند به ندای فراگیر «انا المهدی» بر فراز بیتاللهالحرام و گاه گلایه از ما انسانهایی دارد که در دنیای امروز و با مشغلههای فراوان زندگی مدرن، دیگر سر آشنایی و دوستی با حضرت دوست نداریم: «فرصت پر پر شدن برای خدا نیست/ مشغله داریم، آی مشغله داریم». برخی غزلها رنگ و بوی اعتراض و انتقاد به خود میگیرد و شاعر با مخاطب خود «انگار نه انگار»هایی را مرور میکند که هر روزه در مواجهه با مسائل مختلف از خود به نمایش میگذارد: «حق میشود انکار و من انگار نه انگار/ منصور سر دار و من انگار نه انگار/ کشتند و دریدند شکمهای زنان را/ سگهای میانمار و من انگار نه انگار». گاهی نیز به متمولان و توانمندان جامع میتازد و آنها را بیتوشه در آخرت میخواند: «ای شمایان که کمی سیم و کمی زر دارید/ میشود آیا دست از سر ما بردارید؟/ ولی افسوس شما را که در این روز حساب/ دفتری پر ز غلطهای مکرر دارید». یکی از ویژگیهای شاخص اشعار سیاهپوس، ابهام در آغاز شعر است بدین صورت که در بدایت برخی اشعار، هدف و منظور شاعر مشخص نیست اما یکباره با وارد کردن ضربتی به مخاطب، مقصود خود را عیان میکند و خواننده را به اعجاب میکشاند. شعری در مدح و ثنای حضرت زینب کبری(س) و بیان دردمندی ایشان به همین سیاق بیان شده است: «باید هنرم را به تماشا بگذارم/ فردا ثمرم را به تماشا بگذارم/ در دشت مزین شده با نقش تو من هم/ باید اثرم را به تماشا بگذارم/ در اول این قصه پس از غصه مادر/ فرق پدرم را به تماشا بگذارم/ در ساعت تنهایی خود مثل برادر/ خون جگرم را به تماشا بگذارم/ شطی بکشم خشک در این سو و در آن سو/ گلهای حرم را به تماشا بگذارم/ میخواهم از این خیمه به بیرون بکشم سر/ شمس و قمرم را به تماشا بگذارم/ بالای سر ماه محافظ بنشینم/ چشمان ترم را به تماشا بگذارم/ بیلشکرم و یار، مرا چاره جز این نیست/ رزم پسرم را به تماشا بگذارم/ سبحانک یا عشق! تو این سفره نچیدی/ من سیم و زرم را به تماشا بگذارم/ این قصه تمام است در این پرده آخر/ بگذار سرم را به تماشا بگذارم». اگر از ویژگیهای موضوعی اشعار او بگذریم و به ظواهر شعر بپردازیم، به نکات برجسته بسیاری برمیخوریم. سیاهپوش در غزلیات خود توجه زیادی به قافیه و بویژه ردیف دارد. تمام اشعار او جز اندکی دارای ردیف است و انتخاب ردیفها نیز با هنرمندی و مهارت خاصی انجام شده است. برگزیدن کلمات و ترکیبات: «چه میتوانم کرد»، «سلام کن»، «را به تماشا بگذارم»، «و من انگار نه انگار»، «بر دوش»، «به فریادمان برس»، «به خیر» و «مدرسه را دوست داشتم» برای استفاده به عنوان ردیف، نشانگر قدرت واژهگزینی شاعر و تسلط او بر معانی متفاوت کلمات است. اوزان مورد استفاده او نیز غالبا جزو اوزان پرکاربرد و خوشآهنگ شعر فارسی به حساب میآید و این مسأله به حلاوت اشعار مجموعه شعر «چند باران بیشتر» افزوده است. زبان اشعار سیاهپوش مطابق با زبان سنت ادبی است و در آن کلمات و اصطلاحات و ساختار، ادبی است اما در برخی موارد شاهد حضور ترکیبات عامیانه در لابهلای اشعار او هستیم: «بگو به ترکه تهمت مرا نیازارید/ امان دهید ببینم چه میتوانم کرد» و همچنین «این درست است که ما هیچ نداریم جز آه/ و شما کبکبه و دستک و دفتر دارید؟» برقراری تضاد، در کنار خلق تشبیهات و استعارات زیبا از برجستهترین آرایههای مورد استفاده سیاهپوش است. او در شعر «معجون» مجموعه عظیمی از متضادها را گرد هم میآورد و به وسیله آن ذات انسان را که ملغمهای از تضادهاست به نمایش میگذارد: «من کیام؟ خنده گریهای در هم/ طرفه معجونی از وجود و عدم/ بوستانی پر از شکوفه و خار/ لالهای نرم و صخرهای محکم».