printlogo


کد خبر: 202938تاریخ: 1397/9/19 00:00
نگاهی به رمان «رستاخیز عاشقی» اثر محمد سرشار
گامی رو به جلو در عدالتخواهی

حسام آبنوس: نوشتن از دردهای مردم و اتفاقاتی که با زندگی آنها گره خورده امری است که در میان نویسندگان تبدیل به امری سطحی شده و بسیاری از نویسندگانی که صاحب تریبون هستند و می‌توانند سروصدا به‌پا کنند با تبدیل کردن این حرکت به امری پیش‌پا افتاده، انگیزه نوشتن را نیز از دیگران سلب می‌کنند و از این مسیر نوشتن از دردها و دغدغه‌های مردم به محاق رفته و کسی انگیزه‌ای برای نوشتن از آنها نمی‌کند. اتفاقی که نویسندگان سیاه‌نویس و آنهایی که می‌خواهند عقده‌های فروخورده شخصیتی خود را روایت کنند، به آن دامن زده و زمینه نوشتن از مردم را سلب کرده و نوشتن از درونیات بی‌فایده و هوای نفس را تبدیل به اصلی‌ترین مسأله ادبیات کشور کرده‌اند. در این بین نیز اگر کسی از عدالت و فساد اجتماعی و... حرف بزند و بخواهد برای اصلاح امور قلم بزند، نه‌تنها خوانده نمی‌شود و با برچسب‌هایی نظیر اینکه این ادبیات عامه‌پسند است یا فاقد «آنِ» نوشتن است، از صحنه خارج می‌شود تا فضا برای روایت نفسانیات بازتر شود. محافلی که خود را محور اتفاقات ادبی می‌دانند و هر کسی را که خارج از این وادی باشد به رسمیت نمی‌شناسند و خود را پدرخوانده ادبیات داستانی پیشرو در کشور می‌خوانند. محمد سرشار یکی از آنهایی است که خلاف جریان غالب در ادبیات داستانی امروز حرکت کرده و موضوعی را برای داستان ‌نوشتن برگزیده که جریان‌ها و محافل خاص ادبیات نه‌تنها به آن وقعی نمی‌نهند، بلکه به روش‌های مختلف سعی در منزوی کردن آن دارند. او برای رمان «رستاخیز عاشقی» سراغ نوشتن از مردم رفته است. قشر و طیفی که کسی آنها را نمی‌بیند و نقشی در مناسبات اجتماعی ندارند اما در عین حال تحولات مهم اجتماعی با دست‌های آنها رقم می‌خورد. سرشار در این کتاب، شهری فرضی ساخته که در آن فسادی بزرگ در شرف وقوع است و دستگاه‌هایی هم که برای مطالبه حقوق مردم وجود دارند یا همدست هستند یا از روی جهل سکوت کرده و حرفی نمی‌زنند. سکوتی که دود آن به چشم مردم و طبقه فرودست جامعه می‌رود. زمین‌خواران به شهر حمله کرده‌اند و همراه با گرگ‌های گرسنه دست به چپاول ملت زده‌اند و کسانی که دست‌شان می‌رسد هم سکوت کرده و دم بر نمی‌آورند. شخصیت طلبه داستان در همین جا وارد داستان می‌شود و کمر همت راست می‌کند تا مانع ضایع شدن حقوق مردم شود. «یحیی» شخصیتی که محور اتفاقات رمان است، سعی دارد به صورت کاملا ساختارمند مطالبات مردم را از دستگاه‌های موجود مطالبه کند اما از جایی به بعد این مسیر پاسخگو نیست و او صدای خود را بلند می‌کند. به نظر می‌رسد یحیی تصویری معوج از طلبه ارائه می‌کند. رفتارهایی که از این شخصیت دیده می‌شود تا حدودی دور از واقع است و با از آن‌ چیزی که از طلاب علوم دینی (بویژه در سنین جوانی) سراغ داریم، فاصله بسیاری دارد. نویسنده در پرداخت شخصیت یحیی گاهی دچار افراط می‌شود و همین سبب می‌شود خواننده احساس کند نمی‌تواند با او ارتباط برقرار کند. برخی رفتارهای او زمینه این تصور را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که یحیی مصداق چیزی است که زود داغ شده، زود هم سرد می‌شود. مثال‌هایی که از زبان شخصیت‌های داستان در رابطه با شرایط کنونی و مقایسه آن با دوران معاویه می‌شنویم، در واقع قیاس غلطی است. بگذریم که مصادیق در این مثال‌ها عینیت ندارند اما شاید بتوان این مسأله را بی‌ارتباط ندانست با اینکه نویسنده کوشش کرده از هر موضوعی برای کمک کردن به رمانش بهره بگیرد اما در بخش‌های به دام این مغالطات افتاده که احتمالا هر خواننده آگاهی در می‌یابد که مقایسه میان امام حسن(ع) و معاویه یا سیدالشهدا(ع) با فرزند معاویه با مفسدان اقتصادی و اجتماعی و مجموعه حاکمیت از اساس غلط است و صلح یا قیام اهل‌بیت(ع) در این‌باره که در رمان به آن اشاره می‌شود صادق نیست. رابطه عاشقانه شخصیت اول با نامزدش نیز همان‌طور که بالاتر درباره شخصیت‌پردازی یحیی اشاره شد، هرچند موتور پیش‌برنده اتفاقات داستان است اما نقش دقیقی ندارد و می‌توان این سوال را پرسید که اگر نبود چه اتفاقی در داستان رخ می‌داد؟ پرداخت شعاری و کلیشه‌ای در برخی اتفاقات سبب می‌شود در بخش‌هایی سطح رمان افت کند و خواننده نیز با این موضوع روبه‌رو شود و به نظر می‌رسد نویسنده در باورپذیر شدن رمانش تمام تلاش خود را به کار بسته و از هر المان و عنصری برای این اتفاق سود برده اما در نهایت موفق نشده و از «نشان دادن» به ورطه «گفتن» فروغلتیده و اثرش افت کرده است. زبان این اثر را می‌توان متفاوت خواند اما باید دید این زبان قرار است چه کمکی به کلیت کار کند که این نیز در «رستاخیز عاشقی» روشن نیست و نویسنده دلیل برگزیدن این زبان را روشن نمی‌کند. استفاده از عبارات متفاوت قرار است چه کمکی به داستان کند، در صورتی که به نظر می‌آید اگر سرشار در «رستاخیز عاشقی» دستاویز محکم‌تری برای قصه‌گویی و فرم داشت، بی‌شک می‌توانست با زبان معمول داستانش را روایت کند. اصرار بر متصل نوشتن نیز که در ابتدای کتاب از آن به عنوان «رسم‌الخط» نویسنده یاد می‌شود، خواننده را یاد نویسنده دیگری می‌اندازد که اصرار بر جدانویسی دارد و خب! این حرکت را نوعی تقابل یا شاید هم حرکتی کنایی می‌تواند قلمداد کرد. در مجموع رمان «رستاخیز عاشقی» دارای سوژه‌ای جسورانه است که در نوع خود یک گام رو به جلو است. هرچند در بخش‌هایی در مقایسه‌ و تحلیل شرایط می‌لنگد اما با این حال در موضوع عدالت‌خواهی و مطالبه حقوق مردم اتفاقی تازه محسوب می‌شود که می‌طلبد افراد بسیاری با نظرگاه‌های مختلف در آن قلم بزنند. این رمان را نشر کتابستان معرفت منتشر کرده است.


Page Generated in 0/0118 sec