سیدعلی صدرینیا: پرده اول: خانم سلبریتی احساس دکتر بودن میکند و دارویی را تجویز میکند که بعدا با بیانیه وزارت بهداشت معلوم میشود غیرقانونی و خطرناک بوده و اصلا نباید خودسرانه و بدون تجویز پزشک مصرف شود. سرکار خانم، بعد از بیانیه وزارت بهداشت شاکی هم میشود و ویدئو میدهد که من واردکننده دارو نیستم که سودی ببرم...
پرده دوم: آقای سلبریتی میگوید: «رعیت همینجوری هستند؛ همیشه دنبال یک گونی سیبزمینی بیشترند؛ ولی مهم این است که ما الان دیگر راحت به فستیوالهای خارجیمان میرویم. اینها را نمیبینیم، فقط میگوییم من بیکارم، جوانها بیکارند...» و با همین حرفها نتیجه میگیرد باید به روحانی رای دهیم. آقای سلبریتی چند ماه بعد از انتخابات رسما ژست منتقد به خود میگیرد، انگار نه انگار مردم با طناب خودش و امثال او به این چاه افتادند.
پرده سوم: خانم سلبریتی در پایان سریال ۶۰ قسمتی، بهخاطر اینکه از تهیهکننده چک 2 ماهه نگیرد و پولش را نقد دریافت کند، از بازی در قسمت پایانی خودداری میکند و به همین خاطر پایان قصه سریال سرهمبندی میشود؛ بدون احترام به مردمی که 2 ماه آن سریال را دنبال کردهاند.
پرده چهارم: آقای سلبریتی میگوید اینکه بچهام را در کانادا به دنیا آوردم، هدیهای بود که به او دادم تا وقتی بزرگ شد مشکلی برای زندگی در کانادا نداشته باشد. بیخیال اینکه این حرف چه معنایی درباره وطنش و چه تاثیری بر مردم کشورش دارد.
پرده پنجم: آقای سلبریتی بدون تحقیق، خبر اشتباهی را در صفحهاش منتشر میکند و از دزدیدن 2 بچه و فروش کلیه و قلب آنها خبر میدهد، و بعد هم به امنیت کشورش میتازد که امنیت زیر صفر است! بعدا معلوم میشود اصلا ماجرا شایعه بوده! آقای سلبریتی فقط پست را از صفحهاش حذف میکند، انگار نه انگار با انتشار این خبر سیاه چه تاثیری بر روح و روان جامعه گذاشته! مسؤولیت اجتماعی زیر صفر.
پرده ششم: خانم سلبریتی برخلاف عرف و شرع تصویر بغل کردن شوهر خواهرش را منتشر میکند؛ وقتی از او درباره این رفتار میپرسند، فتوا میدهد و میگوید: «وقتی خواهرت که پاره تنت هست را میسپاری در دستان قدرتمند یک مرد و میگی مواظب خواهرم باش، حسش شبیه حس پدر هست... مردم گفتند شماها محرم نیستید. خواستم بگویم من با رضا چون شبیه پدرم هست، احساس محرمیت میکنم».
پرده هفتم: جمعی از حضرات سلبریتی در حرکتی تبلیغاتی در یک مراسم جمع شدهاند تا برای یک شرکت خارجی که خانههای جدیدش را در گرجستان میخواهد به مردم ایران بفروشد، تبلیغ کنند. کلیپ تبلیغاتی با این آهنگ شروع میشود: «ایران، فدای اشک و خنده تو...» اما روی آهنگ تصاویر خانههای گرجستانی پخش میشود تا سرمایههای مردم را از کشور بیرون کند. و همه میدانند این موضوع چه تاثیر سوئی بر اقتصاد کشور خواهد داشت. «ایران فدای اشک و خنده تو... ولی ما بنده پولیم، بنده پولی که برای تبلیغات توی جیبمان ریختهاند؛ فدای اشک و خنده تو، اما ما بهخاطر پول حاضریم به تو، به اقتصادت، و به مردمت پشت پا بزنیم...».
حالا نصف همینها را پول بدهی، حاضرند بیایند در برنامه تلویزیونی در باب اهمیت حفظ سرمایه در کشور شعار بدهند، در نقش جامعهشناس بنشینند و ساعتها از این صحبت کنند که زمانه بدی شده و ما مردم باید بهتر رفتار کنیم و یعنی چه که پولهایمان را میبریم در خارج از مرزها خانه میخریم.
پرده هشتم: خانم سلبریتی فیلمش را به جشنواره خارجی برده تا بتواند از آنها جایزه بگیرد؛ شب قبلش دراویش با اتوبوس از روی چند نفر از بچههای نیروی انتظامی رد شدهاند و چند نفری را کشتهاند. نیروی انتظامی برای آرامش بخشیدن به فضا حتی بدون سلاح گرم در صحنه درگیری حاضر شده است. خانم سلبریتی اما فردایش در جشنواره، با انگلیسی نیمبند و اشتباه گفتن بعضی کلمات، به نیروی انتظامی حمله میکند و از آشوبگرانی که چند جوان مردم را کشتهاند حمایت میکند! البته آخرش هم به فیلمش جایزه نمیدهند.
پرده نهم: آقای سلبریتی که در انتخابات به ادامه وضع موجود رای داده، حالا میگوید زن و بچهاش را به آمریکا فرستاده و خودش اینجا در مملکت کار میکند و میلیونی پول میگیرد و ریالی مالیات نمیدهد و ماهانه هم 10 هزار دلار به آن طرف مرزها برای زن و بچهاش میفرستد و آخر هم فحشش را به کشورش میدهد که چرا دلار گران شده است. موقع خرید 10 هزار دلار تازه فهمیده وضع دولت تدبیر و امید را. باز هم به جای عذرخواهی از گمراه کردن مردم، فحشش را به 40 سال انقلاب میدهد...
پرده آخر: منفعتگرا؛ بدون مسؤولیت اجتماعی؛ متخصص در همه حوزهها...
ظاهرا سلبریتیها دنیای واقعی را با بازی در فیلمهایشان اشتباه گرفتهاند؛ فکر میکنند میتوانند یک روز نقش دکتر را بازی کنند، یک روز نقش سیاستمدار، روزی نقش روحانی و مرجع تقلید، و روزی نقش اقتصاددان و نظریهپرداز فرهنگی و خبرنگار شبکه خبر و ... را. فکر میکنند میتوانند امروز این نقش را بازی کنند و فردا نقشی دیگر را. فکر میکنند دنیای واقعی هم مثل فیلم است، اگر اشتباه کردند کات میدهند و آن صحنه را مجدد بازی میکنند... ظاهرا آن چیزی که برایشان اهمیتی ندارد،
# مسؤولیت_ اجتماعی رفتار و سخنانشان است؛ به تاثیر رفتارهایشان بر جامعه فکر نمیکنند؛ آیا فردی با دارویی که او تجویز کرده میمیرد یا نه؟! آیا بخشی از جامعه با خبر سیاه او ناامید میشوند؟ آیا و هزار آیای دیگر...
انگار # مردم را بهمثابه فالوئرهایی مجازی میبینند که صرفا تا آنجایی مهم هستند که بتوانند لایک و تایید کنند یا بتوانند بلیت فیلمهایشان را بخرند؛ اگرنه مسؤولیت اجتماعی داشتن در برابر آنها برایشان مهم نیست. داروی اشتباه تجویز کنم آنها ممکن است بمیرند؟ خب! اشکالی ندارد بعدش یک ویدئو ضبط میکنم و عذرخواهی میکنم. خبری که منتشر میکنم ممکن است دروغ باشد؟ اشکالی ندارد اگر شایعه بود بعدا حذفش میکنم. کاندیدایی که تبلیغش را میکنم ممکن است وضع معیشت مردم را بدتر کند؟ اشکالی ندارد چند ماه بعد من هم ژست اپوزیسیون میگیرم، نه خانی آمده، نه خانی رفته... پولی که گرفتم و تبلیغاتی که کردم به ضرر اقتصاد کشور و مردم تمام میشود؟ ایرادی ندارد، از طیف مقابل پول میگیرم و بعدا به عنوان جامعهشناس همین رفتار را نقد میکنم.
سلبریتیها همه چیز دنیای واقعی را با
# بازی در فیلمهایشان اشتباه گرفتهاند؛ حتی مردم را!