printlogo


کد خبر: 203016تاریخ: 1397/9/20 00:00
نگاهی به 4 فیلم برجسته سینماها در پاییز فیلم‌سوزی سینمای ایران
بمب‌بازی!
گروه فرهنگ و هنر: اگر تا 2 هفته پیش قصد سینما رفتن داشتیم، قطعا با مشکلات بسیاری برای انتخاب فیلم مواجه می‌شدیم؛ گیشه‌های خلوت با فیلم‌های عذاب‌آوری چون «لس‌آنجلس - تهران»، «خانم یایا»، «وااااای آمپول»، «آهوی پیشونی سفید» و... که می‌توانست دلیل کافی برای انتخاب گزینه‌ای غیر از سینما جهت گذراندن اوقات فراغت باشد. اما چرخه معیوب اکران بار دیگر مانند مهرماه انبوهی از فیلم‌ها را وارد چرخه نمایش آثار سینمایی کرد که موجب شد فیلم‌های سینمایی در ترافیک سنگین رقبای‌شان متوقف شوند و خیلی زود از روی پرده بروند به گونه‌ای که در روزهای آتی 3 فیلم دیگر روی پرده خواهند آمد و دوباره مساله فیلمسوزی در چرخه پراشکال اکران مطرح می‌شود. از سوی دیگر رشد بی‌اندازه کمدی‌های کلیشه‌ای سطحی باعث شده تا در هر نوبت اکران، چند فیلم از این دست همزمان روی پرده باشد اما دیگر مخاطب اقبال چندانی به آنها نمی‌کند. پس از «خانم یایا» و «لس‌آنجلس - تهران»، فیلم‌های «کلمبوس» و «میلیونر میامی» نیز با مضمون مشابه روی پرده آمدند که مخاطبان سینما واکنش‌های منفی نسبت به آن داشتند؛ واکنش‌هایی که بیشتر از آن حکایت دارد که این آثار مبتذل پرسلبریتی توهینی است به شعور مخاطبان و اسرافی است در وقت بیننده. به همین خاطر تا هنوز فیلم‌های روی پرده از اکران خارج نشده‌اند، نگاهی خواهیم داشت به برخی از مهم‌ترین آثاری که این روزها در سینماهای کشور در حال نمایش هستند.

بمب؛ نه فقط یک عاشقانه!
وقتی که از حسن فتحی درباره تحریف‌های تاریخی شهرزاد در ماجرای کودتای 28 مرداد انتقاد شد، او همه سوال‌ها را در یک جمله پاسخ داد: شهرزاد عاشقانه است، سیاسی‌اش نکنید. «بمب»؛ که بعدها به «بمب، یک عاشقانه» تغییر نام داد، روایت قصه‌ای اجتماعی - سیاسی در دل سال‌های جنگ است. روایت زوج پیمان معادی و لیلا حاتمی که یادآور چالش‌های نادر و سیمین در فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی است. بمب در ترسیم تهرانِ پشت جنگ موفق بوده است. میزانسن، دکوپاژ و تمام عوامل صحنه باعث شده است تا مخاطب فکر نکند که این فیلم 30 سال پس از جنگ روایت شده است. معادی اما  یک رویداد عاشقانه را بهانه‌ای کرده تا جنگ را دوست‌داشتنی روایت کند. جنگی که جامعه دورانش، شعارزده، پریشان و پرمصیبت بازنمایی شده‌اند و  در خلال داستان‌های‌شان بناست شعارهای سیاسی معادی به صورت مخاطب کوبیده  شود. بمب، روایت دانش‌آموزان - نماینده‌ای از ایران دهه جنگ - است  که از نظر معادی به جز «مرگ بر...» هیچ شعاری بر زبان ندارند، روایت مدرسه – جامعه -‌ ای که در و دیوارش را «مرگ بر»‌ها پر کرده‌اند.  روایت بمب‌هایی که هر چندوقت یک بار بر سر مردم فرود می‌آیند تا قصه از رمق نیفتد و شخصیت‌های فرعی نیمه جذاب در ریتم کند فیلم حضور دارند تا با چاشنی طنز سرگرم شویم و حوصله‌مان از کاراکترهای اصلی
سر نرود.
 

پاستاریونی؛ خوشمزه دوست داشتنی
پاستاریونی به نظر بهترین اسمی بود که می‌شد برای این فیلم گذاشت. نه به خاطر آنکه مخاطب مجبور است برای فهمیدنش کمی فکر کند، بلکه فیلم سهیل موفق دقیقا بناست روایتی از تقابل پاستا و بریونی داشته باشد. اندیشه فست‌فودی، سطحی، فرنگی و تنبل که همیشه به جای ساختن خود در پی تخریب دیگری است و در مقابل بریونی است و کاراکتر کودکی 13 ساله  با باطن حاجی‌بازاری‌های پرسابقه اصفهان؛ اهل ساختن، مراعات، سلامت و دوست داشتن. پاستاریونی از تمام بازیگران چهره فقط سام درخشانی و با اغماض بهاره رهنما را با خودش دارد اما درخشش این فیلم اینجاست که هیچکدام از اینها نمی‌توانند دلیل اصلی توصیه به دیدن این فیلم باشند. این نوجوان‌های پاستاریونی هستند که فارغ از دعواهای بزرگ‌تر‌ها، بیننده را با خودشان تا انتهای فیلم می‌کشانند. توانایی کم‌نظیر محمد شاکری در ایفای نقش هوشان در کنار قصه جذاب، متفاوت و دور از ابتذال باعث شد تا پاستاریونی دوست‌داشتنی‌تر از همه فیلم‌های کودک روی پرده جلوه کند. فیلمی که تقریبا همه جایزه‌های برجسته جشنواره فیلم کودک را درو کرد اما به هیچ وجه نمی‌توان حکم داد که این فیلم مخصوص کودکان است. هر چند داستان این فیلم پیچیده و پرتعلیق نیست اما پاستاریونی را بزرگ‌تر‌ها هم می‌توانند ببینند و از دیدنش لذت ببرند، بدون آنکه دستاویزش شوخی‌های جنسی و مبتذل کمدی بزرگسالان برای خنداندن آنها باشد. پاستاریونی می‌تواند حتی یک دلیل برای دیدنش داشته باشد، آن هم اینکه با حال خوب و راضی از سینما خارج می‌شویم.
 

سرو زیرآب؛ روایت فراموش‌شدگان دفاع‌مقدس
«سرو زیرآب» روایتی از غربت شهدای گمنام است. روایتی که البته با وجود تلاش‌های فراوان محمدعلی باشه‌آهنگر آنگونه که باید و شاید نمی‌تواند مخاطب را با خود درگیر کند. قصه‌ای مهم و البته کمتر پرداخته شده از حضور اقلیت‌های دینی در جبهه‌های جنگ تحمیلی و مشقت‌هایی که خانواده همه شهدا از جمله شهدای اقلیت‌های دینی، متحمل می‌شدند، داستان اصلی «سرو زیرآب» است. اما مشکل این فیلم بیشتر از آنکه مرتبط با سوژه بسیار بکر آن باشد، مربوط به ریتم کند قصه و تمرکز بیش از اندازه فیلمنامه بر قصه‌های فرعی است؛ مساله‌ای که باعث می‌شود فیلم در عین سوژه بشدت درگیرکننده و احساسی خود، نتواند در نقاط عطف قصه از جمله سکانس دیدار خانواده 2 شهیدی که احتمال جابه‌جایی فرزندان‌شان با هم هست، آنگونه که انتظار می‌رود حس مخاطب را با خود همراه کند. وجود همین ضعف‌های فیلمنامه‌ای است که باعث شده کارگردانی محمدعلی باشه‌آهنگر و نماهای خیره‌کننده‌ای که او از طبیعت بکر استان‌های مختلف ایران گرفته، بیشتر از قصه کم‌رمق فیلم به چشم مخاطب بیاید.  با این همه «سرو زیرآب» حداقل به‌واسطه سوژه جذاب و فیلمبرداری چشمگیرش، در دسته فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که ارزش دیدن بر پرده نقره‌ای و بزرگ سینماها را دارد.
 

گرگ‌بازی؛ بازی در بازی!
اگر طرفدار فیلم‌های معمایی و پلیسی هستید، «گرگ‌بازی» یک فرصت خوب برای دیدن نسخه‌ای ایرانی از این ژانر کمیاب سینمای ایران است. فیلمی با بازی نگار جواهریان، علی مصفا و هانیه توسلی که قصد دارد از اسارت این ژانر کلیشه‌ای و نخ‌نما شده امروزه سینمای ایران یعنی فیلم‌های اجتماعی رها شود و یک اثر معمایی- جنایی ایرانی را تحویل مخاطبش دهد. البته گرگ‌بازی با وجود آنکه سعی کرده در اسارت کلیشه‌ها نماند اما در ازای آن خلاقیت نابی هم رو نمی‌کند که بتوان به آن دلخوش بود. قصه این فیلم برگرفته از بازی معروف «مافیا» است؛ بازی‌ای که شاید بسیاری از مخاطبان تجربه یک بار بازی کردن آن را داشته باشند. اما مشکل «گرگ‌بازی» در شیوه روایت و گره‌افکنی‌های قصه آن نیست بلکه عمده مشکل آن است که فیلم در مواردی فقط سوژه‌های ناب را بدون آنکه بتواند آنها را بشکافد وارد داستان می‌کند. این موضوع نشان از ضعف 4 فیلمنامه‌نویس حاضر دارد که صرفا ایده‌های خام را توانستند به تصویر بکشند ولی از پرداخت آنها عاجز مانده‌اند. البته «گرگ‌بازی» در کنار ضعف‌های فیلمنامه‌ای خود توانسته ترکیب خوب و درستی از بازیگران را در کنار هم قرار دهد که نقش‌آفرینی آنها برخی ایرادهای موجود در قصه فیلم را پوشش داده است.


Page Generated in 0/0059 sec