فرانسه بعد از انقلاب 1789، فضای متفاوتی را با پیش از آن تجربه میکند. دورانی که مورخان بیشتر آن را در حوزه تاریخی و با بیان و شرح وقایع توضیح دادهاند. هنرمندان نیز تصاویر و نقاشیهایی را به یادگار گذاشتهاند که بیشتر روایتگر فتوحات و اعدامها و تشکیل پی در پی مجالس است. در واقع اگر «بینوایان» ویکتور هوگو نبود، ما شناخت مناسبی از فضای اجتماعی آغاز قرن 19 (سالهای پس از انقلاب 1789) نداشتیم. این رمان که انساندوستی و عشق به فقرا در آن موج میزند، بهخاطر داستان گیرا، شخصیتهای گوناگون، صحنههای رنگارنگ و ارائه تصاویری واقعی از بیعدالتی و فقر شاید - به قول هوگو ـ تا وقتی فقر در جهان هست، هنوز میلیونها خواننده داشته باشد. اما این رمان اهمیت دیگری نیز دارد: تاریخ، جغرافیا، روابط اجتماعی و سیاسی فرانسه و مردم آن را ضمن داستانی جذاب و با ریزبینی خاصی تصویر میکند، آن هم در دورهای که غیر از رسانههای نوشتاری، رسانه دیگری نبود. هوگو در جای جای رمان، داستان را رها میکند تا اطلاعاتی سیاسی، علمی، اخلاقی، جامعهشناختی و... به خواننده بدهد و به همین دلیل نیز رمان بسیار طولانی است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۶۲ منتشر شده و یکی از بزرگترین رمانهای قرن ۱۹ است. بینوایان اگرچه خیلی سال بعدتر از انقلاب 1789 نوشته میشود و داستان آن نیز متعلق به دوره انقلاب موسوم به انقلاب ژوئیه در آغاز دهه 1830 است اما بیتفاوت از کنار انقلاب کبیر فرانسه نگذشته است و اطلاعاتی که درباره شخصیتهای قصه میدهد به نوعی تاریخ انقلاب را نیز روایت میکند. با شروع شورش ژوئن در ۱۸۱۵ و به اوج رسیدن آن در ۱۸۳۲ در پاریس، این رمان از زندگی چند شخصیت و تمرکز بر مبارزات محکوم سابقهداری به نام «ژان والژان» و به رستگاری رسیدن او شکل گرفت. این رمان با بررسی ماهیت قانون و بخشش، تاریخ فرانسه، معماری و طراحی شهری پاریس، سیاستها، فلسفه اخلاق، ضد اخلاقیات، قضاوتها، مذهب، نوع و ماهیت عشق را شرح میدهد. «آپتن سینکلر» رمان را به عنوان «یکی از 6 رمان برتر جهان» معرفی میکند. ویکتور هوگو در کتاب بینوایان به تشریح بیعدالتیهای اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه میپردازد، همان عوامل و محرکهای اجتماعی که منجر به سقوط ناپلئون سوم شد. انحصار توزیع قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی که از مشکلات جامعه فرانسه کاملاً بیاطلاع بودند، سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعه فقیر فرانسه شد و انقلاب فرانسه ناشی از همین تحولات زیرساختهای اجتماعی جامعه فرانسه بود. ویکتور هوگو در خلال پردازش شخصیتهای داستان و روانشناسی آنها، نحوه درگیری و دخالت آنان را در این نهضت اجتماعی و تودهای نشان میدهد. بخشهایی که در تشریح شرکت «ماریوس» در انقلاب دارد بشدت خواندنی است: عصر، ماریوس به خانه والژان و کوزت در کوچه پلومه بازگشت اما خانه را خالی یافت. او سپس صدایی شنید که دوستانش در سنگرها منتظر او هستند. او از رفتن کوزت شوریده حال شده بود اما به صدا گوش داد و به سنگرها رفت. هنگامی که ماریوس به سنگرها رسید انقلاب تازه آغاز شده بود...