printlogo


کد خبر: 203275تاریخ: 1397/9/25 00:00
نگاهی به نظریه عدالت مایکل سندل
آنچه با پول نمی‌توان خرید
زهرا شعبان شمیرانی: عدالت مفهوم دیرینه‌ای است که هرگز برای انسان کهنه نمی‌شود. شاید چون رویای دوردست بشر بوده و خواهد ماند. آرمانی که هرگز تمام و کمال محقق نخواهد شد اما آدمیزاد زنده به آرزوست... مدرسه نخستین جایی است که مفهوم «عدالت» برای افراد در آن شکل می‌گیرد. اصلی‌ترین رویارویی با «نابرابری» در 20 سال نخست زندگی در مدرسه اتفاق می‌افتد. از طرف دیگر مدرسه در نگاه کلان پلی است به مثلث موفقیت در جهان مدرن. شهرت، قدرت و ثروت از مسیر مدرسه عبور می‌کند و طبیعی است که حساسیت متفکران و منتقدان عدالت روی این نهاد، ویژه‌تر باشد. در همه دنیا، رسم بر آن است که مطالبه عدالت از مظاهر اصلی آن یعنی خوراک، پوشاک، مسکن، سلامت و آموزش آغاز می‌شود و حتی این حوزه‌ها تا آنجا اهمیت می‌یابند که به شاخص‌های عدالت شناخته می‌شوند.

جای خوشحالی نیست که در ایران با همه داعیه و پیشینه و تبار اندیشه ‌ایمان اما مفهوم عدالت همچنان مهجور مانده و مغفول اهل فضل و عالمان دانشگاهی است. در دنیای غرب بویژه از مدرنیته به این‌سو هم تقریبا همه آنچه از عدالت گفته شده، یا در زمین مارکس بوده یا صراحتا عدالت را به نفع آزادی به مسلخ برده است و ابایی هم نداشته از طرح شفاف این مدعا که انسان آزاد است و مختار.
اگر چه جهان پس از مارکس دیگر هرگز نتوانست به عدالت بویژه در مقام نظر کم‌توجهی کند اما به هر روی انسان مدرن خودمدار و خودبنیاد شده است؛ چه‌بسا از عصر یونان پس از سقراط...
نظریه عدالت پس از «جان راولز» و قرائت لیبرال او در روزگار ما با درس‌گفتارهای «مایکل سندل» در غرب سر زبان‌ها افتاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. درس‌گفتارهایی که شهرتش اولا به دلیل نقد دیدگاه لیبرالیستی راولز است و ثانیا به‌خاطر آنلاین بودن این کلاس‌ها در دانشگاه هاروارد.
عدالت چیست؟
سندل، عدالت را در برگیرنده فضیلت و خیر جمعی می‌داند و به این اعتبار هم منظر ارسطویی او قابل تشخیص است و هم جامعه‌گرا بودن، او را در نقطه مقابل فردگرایانی از جمله راولز قرار می‌دهد. در حقیقت توجه او معطوف به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی است؛ آنچه قبل‌تر خیلی محل توجه قرار نداشته و در حقیقت گویی انسان تک‌ساحتی را مفروض می‌داشتند. برای سندل فرد منفک از خانواده و شهر و جامعه تشخص نمی‌یابد.
او معتقد است شخصیت یک فرد عبارت است از آگاهی آن فرد درباره مقطع تاریخی که در آن واقع است. فهم این مقطع تاریخی به معنای درک و فهم از خودمان به عنوان اعضای یک خانواده، اجتماع یا ملت خاص است. درک این موقعیت‌های خاص برای انسان دلبستگی‌هایی ایجاد می‌کند که هویت‌بخش او است. فردی که فاقد چنین دلبستگی‌ها و وفاداری‌هایی است فاقد شخصیت و عمق اخلاقی است. شخصیت داشتن برای سندل یعنی من در مقطعی از تاریخ حرکت می‌کنم که تحت فرمان و دستور من نیست و این انتخاب‌ها و اعمال من حاوی پیامدهایی است.
به نظر می‌رسد او نوعی محافظه‌کاری و حتی نسبی‌گرایی در توضیح خیر دارد. یعنی اگر چه مفهوم را در معرض تحول می‌داند اما سازوکار اصلاح و تغییر آن را نمی‌گوید. در پاسخ به این سوال که چگونه می‌توان وزن اخلاقی اجتماع را در نظر گرفت  و در عین حال عرصه را برای آزادی انسان لحاظ کرد، از آرای او چنین برداشت می‌شود که ما می‌توانیم خودمان را هویت‌های موقعیت‌مند ببینیم و در عین حال آزاد هم باشیم.
در واقع سندل درباره شیوه‌ای که می‌توان میان این دو مفهوم جمع کرد به مکینتایر و کتاب «در جست‌وجوی عدالت» او ارجاع می‌دهد.
مکینتایر آنجا برداشتی روایی از فرد ارائه می‌دهد. یعنی انسان‌ها ماهیتی داستان‌گونه دارند؛ «مانند یک افسانه که ما نمی‌دانیم چه اتفاقی خواهد افتاد اما با این وجود حیات ما شکل مشخصی دارد که خودش را در آینده ما نشان می‌دهد».
سندل که خود موافق رویکرد روایت‌گونه از فرد است، اعتقاد دارد چنین تبیینی از فاعلیت اخلاقی فرد، نشان می‌دهد که تفکر و تعمق اخلاقی در برگیرنده تأمل در درون و درباره داستان زندگی‌های بزرگ‌تری است که زندگی من بخشی از آنهاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. از نظر مکینتایر، تبیین روایت‌گونه از هویت فرد، در مقابل و در تضاد با فردگرایی مدرن است.  یکی از دلایلی که لیبرال‌ها معتقدند بحث درباره عدالت نباید پیوندی با اصول اخلاقی و زندگی سعادتمندانه داشته باشد آن است که معتقدند چنین رویکردی جایی برای آزادی فردی باقی نمی‌گذارد. کانت و جان راولز، اصول اخلاقی را از حیطه عدالت خارج می‌کنند و دیدگاه مکینتایر درباره آزادی و موقعیت‌مندی و ارتباط این دو با هم در برابر نگاه آنها به عنوان پرچمداران نگاه لیبرالیستی به عدالت است.
به نظر سندل، معنای رویکردی که بی‌طرفی اصول عدالت را می‌پذیرد آن است که تشکیلات یا جامعه‌ای که تلاش می‌کند خصلت‌های مطلوب را پرورش دهد و یک تلقی خاص از زندگی سعادتمندانه را مورد تصدیق قرار دهد، با خطر تحمیل برخی ارزش‌ها بر دیگران مواجه است. (آنچه بودریار و برخی متفکران پست مدرن دیگر هم بشدت مورد نقد قرار داده‌اند همین پیشروی و تبلیغ و بازتولید ارزش‌های سرمایه‌داری در قالب لیبرالیسم به ظاهر بی‌طرف است. خطری که جوامع را بشدت تهدید می‌کند و راه گریز ساده‌ای نیز ندارد.) سندل شیوه ارسطویی تامل در باب عدالت را می‌پذیرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، زیرا در این الگو اگر تفکر من درباره خیر من‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شامل تامل درباره خیر موجود در آن اجتماع‌هایی است که هویت من به آنها وابسته است، آنگاه آرمان بی‌طرفی گمراه‌کننده است. همچنان که آزاداندیشی به معنای حقیقی کلمه از همین افسانه بی‌طرفی پا گرفته است.
سندل می‌نویسد: «برای رسیدن به یک جامعه عادل باید درباره زندگی سعادتمندانه با یکدیگر بحث و گفت‌وگو کنیم. همچنین باید یک فرهنگ عمومی مطلوب در زمینه عدم توافق‌هایی که لاجرم به وجود خواهد آمد، ایجاد کنیم... یافتن اصل یا رویه‌ای که بتواند هر نوع توزیع درآمد، قدرت یا فرصت را توجیه کند جذاب است. اگر بتوانیم چنین اصلی را پیدا کنیم ما را قادر می‌کند از جنجال‌ها و رقابت‌هایی که بر سر بحث درباره زندگی سعادتمندانه همواره به وجود آمده است جلوگیری کنیم اما پرهیز از این بحث‌ها غیرممکن است. عدالت الزاما موضوعی مربوط به قضاوت است... مسائل مربوط به عدالت با دیدگاه‌های رقیب درباره احترام و ارزش، افتخار و به رسمیت شناختن مرتبط است. عدالت فقط درباره شیوه صحیح توزیع چیزها نیست بلکه درباره شیوه صحیح ارزش دادن به چیزها هم هست».
این نوع نگرش به موضوع برای جامعه ایران ضروری است و شاهد مثال هم همین ماجراهای اخیر در باب پرسشگری از وضعیت آموزش‌وپرورش و عدالت آموزشی است. آنچه به صورت پیش‌فرض باید مدنظر قرار بگیرد این موارد است:
- عدالت مفهومی است بشدت غیربدیهی و شدیدا تبیینی و لازم‌الگفت‌و‌گو
- بحث از عدالت یک بحث چالش‌برانگیز و به همین اعتبار قضاوت‌برانگیز است.
- در زمینه عدالت فرد نباید ضرورتا قربانی جمع شود اما اکیدا خیر جمعی توام با خیر فردی باید نصب‌العین قرار گیرد.
- چالش اصلی اما خاص این بحث جایی است که تعارض منافع شکل بگیرد. (مثال خاص موضوع هم مسأله مدارس غیردولتی در نظام آموزش دولتی است.)
خلاصه‌ای از دیدگاه سندل در باب موضوع عدالت
1- نمی‌توان اصل یا اصولی عام و جهان‌شمول درباره مبنای توزیع خیرهای اجتماعی در میان شهروندان پیدا کرد که برای همه جوامع قابل تجویز باشد.
2- برای یافتن اصول مربوط به یک جامعه عادل، باید درباره معنای خیر و زندگی سعادتمندانه که اصول عدالت، معطوف و مربوط به آن است، میان شهروندان و متفکران بحث و نقد و نظر شکل بگیرد. این ایده عبارت است از رویکردی که اعتقاد دارد عدالت از طریق درون‌نگری صرف یا تأمل‌های فلسفی متنوع و جدا از اجتماع‌ها به دست نمی‌آید. در واقع تامل اخلاقی برای اینکه ما را به عدالت یا حقیقت رهنمون سازد با تلاش جمعی در نظر گرفته شود نه فردی.
3- از حیث پذیرش تکثر و تنوع اخلاقی، هم‌سو با لیبرالیسم پیش می‌رود و در واقع ناگزیر از تمکین به لیبرالیسم است. توجه به این مسأله اخیر بسیار حائز اهمیت خواهد بود.  فرهنگ برای سندل مهم است و اساسا از همین رو در زمره فیلسوفان سیاسی جامعه‌گرا به شمار می‌آید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. اجتماع‌گرایان فرهنگ را مهم‌ترین مولفه برسازنده هویت می‌دانند. زمینه‌گرا بودن ترجمان دیگری از همین جامعه‌گرایی معطوف به فرهنگ است و ضرورتا مساوق با تاکید بر حق و خیر دیگری و دیگری‌هاست.
4- اگر چه قاطعانه گزاره مطلق‌گرایی در نظریه سندل رد و طرد می‌شود اما نوعی از نسبی‌گرایی در دل این گفتمان است که غیر قابل انکار است. توجه به این موضوع که ضرورتا نسبی‌گرایی برابر با نسبیت مطلق و سر آخر آنارشی نیست.


Page Generated in 0/0073 sec