عدالت به مثابه تولید حداکثر سود یا رفاه: بیشترین خشنودی برای بیشترین کسان (سودگرایی). این رویکرد دو نقص جدی دارد؛ یکی اینکه عدالت و حق را اصولی نمیبیند و محاسبه میکند؛ دیگر اینکه چون سعی میکند هر خیر و خوبی را با یک معیار ارزش ثابت بسنجد، همه را همتراز میکند و تفاوتهای کیفی بین آنها را در نظر نمیگیرد.
عدالت به مثابه احترام به آزادی انتخاب: انتخابهای واقعی که مردم در بازار آزاد انجام میدهند (اختیارگرایی) یا انتخابهای فرضی که مردم در یک موقعیت اولیه برابر انجام میدهند (برابریخواهی لیبرالی). نظریههای آزادیمحور مشکل اول سودگرایی را مرتفع میکند ولی دومی به قوت خود باقی میماند. آنها حق را جدی میگیرند و عدالت را در محاسبه محض خلاصه نمیکنند. اگرچه بین خودشان در این باره که کدام حقوق را باید به ملاحظات سودگرایانه ترجیح داد اختلاف دارند، در این مورد همداستانند که بعضی حقها اساسیاند و باید احترامشان را نگه داشت. اما بعد از اینکه بعضی حقوق را قابل احترام دانستند، سلایق مردم را هرچه بود میپذیرند. آنها از ما نمیخواهند که ترجیحات و تمایلاتی را که با خودمان به زندگی اجتماعی میآوریم مورد تردید قرار بدهیم و به چالش بکشیم. این نظریهها ارزش اخلاقی هدفهای ما و معنی و اهمیت زندگیهای فردی ما و کیفیت و خصوصیت زندگی مشترک جمعی ما را در بیرون از حوزه عدالت میبینند.
اشتباه اصلی همین است. جامعه عادل را تنها با تولید حداکثر سود یا تامین آزادی نمیتوان ساخت. برای رسیدن به جامعه عادل، ما باید با هم درباره معنی زندگی خوب استدلال کنیم و فرهنگی پذیرای اختلافنظرهایی که لاجرم بروز میکند، به وجود بیاوریم. عدالت به قول «سندل» بدون قضاوت به دست نمیآید. عدالت در راه توزیع چیزها خلاصه نمیشود؛ به راه درست ارزشگذاری چیزها هم مربوط است.
عدالت به مثابه پرورش فضیلت و تعقل درباره خیر جمعی: اگر جامعه عادل مستلزم تعقل جمعی ما درباره مفهوم زندگی سعادتمندانه باشد، این سوال باقی میماند که چه نوع گفتمانی میتواند ما را در آن جهت پیش ببرد. پیشنهاد «مایکل سندل» این است که جنبههایی از این سیاست نوین خیر جمعی قابل حدس است.
1- شهروندی، ایثارگری، خدمتگزاری
اگر جامعه عادل به روحیه جمعی نیرومندی نیاز دارد، باید راهی برای پرورش احساس همدردی با همگان و تعهد به خیر جمعی در شهروندان پیدا کند، به گرایشها و نگرشها و عادات قلبی که شهروندان با خودشان به عرصه عمومی میآورند توجه کند، راهی برای غلبه بر برداشتهای کاملا فردی از زندگی خوب بیابد و فضیلتهای مدنی را ترویج کند.
سندل به عنوان مصادیق بارز از مدارس عمومی نام میبرد. مدارس عمومی همیشه مکانهایی برای آموزش مدنی بودهاند. آموزش عملی و خود به خودی که وقتی جوانان از قشرهای مختلف اقتصادی و قومی و در موسسات مشترکی جمع میشوند اتفاق میافتد. او مثال مدارس عمومی آمریکا و تشویق به خدمت کردن به کشور را آورده و ما میتوانیم همین مثال را در کشور خودمان به ذهن بسپاریم!
2- مرزهای اخلاقی بازار
یکی از چشمگیرترین گرایشهای زمان ما نفوذ بازار و تفکر بازاری در حوزههایی از زندگی ما بوده که قبلا هنجارهای غیربازاری داشتهاند. ما باید از خودمان بپرسیم کدام هنجارهای غیر بازاری را میخواهیم از دستبرد بازار در امان نگه داریم. مثلا مدرسه و آموزشوپرورش از این جملهاند یا خیر؟ این سوالی است که نیاز به بحث عمومی درباره تصورات مختلف از راه درست ارزشگذاری چیزها دارد. بازار البته وسیله مفیدی برای ساماندهی فعالیتهای تولیدی است اما اگر نمیخواهیم اجازه بدهیم هنجارهای حاکم بر نهادهای اجتماعی ما را بازار تغییر بدهد، نیاز به بحث همگانی درباره مرزهای اخلاقی بازار داریم.
3- نابرابری، همبستگی، فضیلت مدنی
مهمترین معضلی که نابرابری پیش میآورد آن است که ضد همبستگی و وحدت لازم جامعه است. وقتی نابرابری زیاد میشود، فقیر و غنی کاملا از هم جدا میشوند. حتی اغنیا فرزندانشان را به مدارس غیردولتی میفرستند و مدارس دولتی میماند برای بچههای خانوادههایی که گزینه دیگری ندارند. همین اتفاق درباره بیمارستانها و مکانهای عمومی هم میافتد. محلهها و مناطق سکونت شهری هم از این قاعده مستثنا نیستند و این فاصله بیشتر و بیشتر خواهد شد و حتی نسل به نسل هم قابل انتقال است. در چنین شرایطی نهتنها همبستگی ایجاد نخواهد شد که شاهد حد اعلای واگرایی و خشم هم خواهیم بود. نابرابری، اینگونه به ویژهخواری مشروع و در نهایت گسست جامعه خواهد انجامید. طبیعی است این اتفاق اولا به تنزل کیفیت و حتی کمیت امکانات عمومی و دولتی منجر میشود چون کسانی که دیگر از آنها استفاده نمیکنند، احساس مالکیت و مشارکت هم ندارند و میل کمتری به پرداخت مالیات قانونی پیدا خواهند کرد. ثانیا فضاها و اماکن عمومی دیگر عمومی و متعلق به همه اقشار نخواهند بود. مراکزی که زمانی محل تجمع اقشار مختلف و آحاد مردم بود و حکم آموزشگاه مدنی و ملی را داشت؛ خاصیت سابق خود را از دست میدهد. اما اگر فرسایش حوزه عمومی مساله است؛ راهکار چیست؟ یکی از اهداف اولیه سیاست خیر جمعی از نظر «سندل»، بازسازی زیربنای زندگی مدنی است. این سیاست به جای آنکه بازتوزیع ثروت برای افزایش مصرف خصوصی را وجهه همتش قرار دهد، به ثروتمندان مالیات میبندد برای اینکه موسسات و خدمات عمومی را بازسازی کند تا فقیر و غنی به یک اندازه بتوانند از مزایای آنها بهرهمند شوند. تمرکز بر پیامدهای مدنی نابرابری و راههای رفع آنها ممکن است کشش سیاسی بیشتری از بحث توزیع درآمدها داشته باشد و از طرفی هم کمک میکند رابطههای عدالت توزیعی با خیر جمعی روشنتر شود.
4- سیاست درگیری اخلاقی
درگیری همگانی فعالانهتر در اختلافات اخلاقی میتواند شالوده احترام متقابل را نه ضعیف بلکه قویتر کند. به جای چشم بستن بر اعتقاداتی که هموطنانمان به عرصه عمومی وارد میکنند، باید مستقیم به آنها نگاه کنیم؛ حتی انتقادی و گاهی آنها را به چالش بکشیم یا به آنها گوش بسپاریم و از آنها بیاموزیم. تضمینی وجود ندارد که هماندیشی درباره مسائل اخلاقی حاد در هر موقعیتی به توافق بینجامد. همیشه این امکان هست که شناخت بیشتر درباره عقاید دیگران ما را بیشتر از آنها دور میکند ولی تا امتحان نکردهایم، نمیدانیم. سیاست درگیری اخلاقی نهتنها آرمان الهامبخشتری از سیاست پرهیز است بلکه زمینه امیدوارکنندهتری هم برای ساخت جامعه عادلانه فراهم میکند.