printlogo


کد خبر: 203454تاریخ: 1397/9/28 00:00
نگاهی به دادگاه «اکبر گودرزی» سرکرده فرقان و بازشناسی این گروهک تروریستی
تفسیر به میل
محمدرضا کردلو: پیکر دکتر مفتح و 2 تن از پاسداران به نام‌های اصغر نعمتی و جواد بهمنی در ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۵۸ تشییع شد و سیل مشایعت‌کنندگان، پیکر این چهره انقلابی را با این شعارها راهی خانه ابدی کردند: «معلم عزیزم، معلم عزیزم، به پا خیز، کلاس درس آماده است/ مفتح، مفتح، منزل نو مبارک». پس از چند تهدید تلفنی، بالاخره 9 صبح 27 آذر 58، در مقابل دانشکده الهیات دانشگاه تهران، دکتر محمد مفتح به ضرب گلوله‌‌های 4 تن از اعضای گروهک فرقان به شهادت رسید. کمال یاسینی، محمود کشانی، محمد نوری و حسن نوری از گروه تروریستی فرقان در عملیات ترور شهید مفتح شرکت داشتند. ابتدا دکتر مفتح از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و لنگان‌لنگان خود را به داخل راهروی دانشکده رساند اما هیچ‌کدام از دانشجویان و حاضران که تا آن روز با چنین صحنه‌هایی از ترور روبه‌رو نشده بودند، عکس‌العملی نشان ندادند و وحشت‌زده خود را از ترس پنهان کردند. کمال یاسینی مسؤول ترور دکتر، خود را در راهروی دانشکده بالای سر او رساند و با خونسردی گلوله‌ای به سر دکتر زد. پیکر بی‌جان دکتر توسط دانشجویان به بیمارستان امیر‌اعلم منتقل شد. 6 گلوله به بدن ایشان اصابت کرده بود که گلوله‌ای که به مغز ایشان شلیک شد، موجب شهادت‌شان شد. فرقان، ترورهای زنجیره‌ای خود را از سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ با ترور سپهبد قر‌نی، رئیس سابق ستاد ارتش آغاز کرد. ۹ روز بعد آیت‌الله مطهری را به شهادت رساندند. یک ماه پس از آن در چهارم خردادماه هاشمی‌رفسنجانی را هدف قرار دادند که البته در این‌باره ناکام ماندند اما در مرحله بعدی در چهارم شهریور همان سال توانستند حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام را به شهادت برسانند. آیت‌الله قاضی‌طباطبایی امام جمعه تبریز نیز 10 آبان 58 توسط فرقان به شهادت رسید. به بهانه سالگرد شهادت دکتر مفتح، به بازشناسی فرقان و سرکرده این گروه پرداخته‌ایم.

در سکانسی از سریال امام علی داوود میرباقری می‌بینیم که «ابن عباس» برای محاجه با خوارج به نهروان می‌رود. در میانه‌های بحث پیرامون شعار خوارج (ان الحکم الا لله) ابن عباس می‌گوید: بالاخره این حکم خدا را یکی باید در زمین جاری کند یا نه؟ ویژگی لجاجت، آنها را به جایی می‌رساند که این منطقی‌ترین حرف را نمی‌پذیرند و شعار را تکرار می‌کنند. بعد که ابن عباس می‌رود، خوارج داخل خیمه می‌شوند و برای جنگ با امیرالمومنین نقشه می‌کشند. حالا باید فرمانده انتخاب کنند. یعنی یکی این حکم خدا را که از نگاه آنان جنگ با امیرالمومنین است اجرا کند. پاسخ چالش ابن عباس و تناقض خوارج همین جا روشن می‌شود.
متن دادگاه اکبر گودرزی، سرکرده فرقان را که می‌خواندم به جایی رسیدم که آن سکانس از فیلم امام علی برایم تداعی شد. جایی که گودرزی رهبری گروه را قبول نمی‌کند و می‌گوید: در همه جلسات [بازجویی و دادگاه] مساله رهبری [گروه] را نفی کردم.
حال آنکه این امر واضحی است، گروهکی مانند فرقان که بدنه لازم برای ترور و عملیات مسلحانه را دارد، نمی‌تواند بی‌رهبریت عمل کند. دادگاه گودرزی البته بخش‌های قابل تامل دیگری هم دارد. پاسخ گودرزی به هرکدام از سوال‌های دادگاه نشان می‌دهد توجیهات عمل مسلحانه آن هم درباره افرادی مانند شهیدان قرنی، مطهری، مفتح، عراقی و شهدای محراب و البته ترورهای ناکام تا چه اندازه سست و در واقع بی‌بنیاد و عجیب و غریب است. به تعدادی از این پاسخ‌ها دقت کنید:
«مسؤول دادگاه: مراد شهید مطهری از ماتریالیسم منافق چه کسانی بودند؟
گودرزی: ما بودیم دیگر.
مسؤول دادگاه: از کجا معلوم است؟
گودرزی: پس چه کسانی بودند؟
مسؤول دادگاه: عجب! خودتان تفسیر کردید و با خودتان تطبیق دادید!...»
یکی از دلایل ترور شهید مطهری از سوی فرقان اصطلاحی بود که شهید مطهری به کار برده و فرقان به خود گرفته بود- البته بدرستی به خود گرفته بود- اما آیا این استنادی بود برای اینکه یک نفر از میان برداشته و کشته شود؟ همان‌طور که معادی‌خواه، دادستان دادگاه در همان جلسه وقتی گودرزی می‌گوید «ایدئولوژی ما مشخص است؛ به این ایدئولوژی هم بنده معتقدم و هم کسان دیگری که بوده‌اند و معتقدند»، می‌گوید: آیا ایدئولوژی به کشتن افراد ربط پیدا می‌کند یا نه؟ یعنی کشتن افراد از دل این ایدئولوژی بیرون آمده است یا نه؟
گودرزی اینطور توجیه می‌کند: «کشتن افراد از درون خود ایدئولوژی به عنوان یک مبنای اعتقادی صرف در نمی‌آید ولی در رابطه با استراتژی این اندیشه، در رابطه با خط مشی‌ای که این اندیشه در قبال این رژیم یا رژیم قبلی مطرح کرده، مخالفت می‌کند؛ در مخالفت هم جنگ و خونریزی هست».
اما استدلال‌های گروهک فرقان در رابطه با ترورها هم آنقدر سطحی است که انسان از خود این سوال را می‌پرسد، چگونه کشتن و کشتار اینقدر از سوی این گروه آسان است. گودرزی در جایی از دادگاه در رابطه با دلایل ترور شهید مطهری اینطور عنوان می‌کند: «ایشان روابطی با افراد منفوری مثل سید حسن نصر، یعنی کسی که رئیس دفتر فرح بود، داشت. به کمک ایشان به دانشگاه رفت، چون ایشان صلاحیت ریاست دانشگاه و اشغال کرسی دانشگاه را از این نظر که زبان خارجی بلد نبود نداشت.» و وقتی ناطق‌نوری که مسؤول دادگاه است می‌پرسد: این در کدام آیین‌نامه دانشگاهی هست؟ گودرزی می‌گوید: آیین‌نامه در اختیارم نیست ولی چنین چیزی مطرح بوده که یک کسی که می‌خواسته کرسی دانشگاه را اخذ کند باید زبان خارجی بلد باشد!
یعنی یک استدلال بی‌پایه و اساس مبنای توجیه یک قتل می‌شود.
گودرزی درباره ترور سپهبد قرنی نیز از همین جنس توجیهات دارد. درباره ترور شهید حسام عراقی این توجیه قابل تامل است: «من گفتم افرادی که مورد هدف ما بودند، افراد موثر رژیم بودند ولی درباره پاسدار یا ارتشی، این مساله مطرح شده بود که اگر مقاومت کردند، کشته شوند.» یعنی حتی اگر فرض گرفته شود که سوژه‌های ترور با منطق و استدلال انتخاب و عملیات مسلحانه درباره آنها اعمال می‌شد، این گروه که مدعی تفسیر و برداشت ترور از قرآن بودند، کار نداشتند که چند نفر دیگر در مسیر عملیات آنها کشته می‌شوند! «پاسداران از آنها دفاع کرده‌اند و آنها هم ماشین را به رگبار بسته‌اند.» در حالی که وقتی اعضای فرقان رگبار را شروع کرده‌اند، فرصتی برای دفاع نبوده است.
گودرزی درباره محافظان شهید مفتح نیز توجیه مشابهی دارد: «وقتی در جریانی پاسداران یا ارتشی‌ها مقاومت کنند، طبعا ما از خودمان دفاع می‌کنیم و جواب آنها را می‌دهیم.» ناطق نوری اما اشاره‌ای به اعترافات قاتلان محافظان شهید مفتح می‌کند: «قاتلین این دو شهید در دادگاه اعتراف کرده‌اند که اساسا آنهایی که از رژیم آخوندیسم و سردمداران آن پاسداری می‌کنند، مجرم و محکوم به اعدام هستند.» یا درباره ترور حسین مهدیان می‌گوید: هدف این بوده که مهدیان از بین برود. در مسیر از بین رفتن مهدیان، اگر کسانی از وی دفاع می‌کردند باید از بین می‌رفتند. یا درباره ترور باغبان خانه سپهبد قرنی به جای خود شهید قرنی می‌گوید: «هدف باغبان نبوده... فردی بوده که شناسایی و بر اساس شناسایی‌های قبلی اقدام به عمل شده. کسانی که اقدام کردند، باغبان یا کارگری را که آنجا بوده، زدند. ما در تحقیقاتی که کردیم دیدیم جان سالم به در برده.» فرقان حتی دست به ترور یک فرد آلمانی به نام هانس می‌زند. توجیه گودرزی در ترور «هانس یوآخیم لایب» هم در نوع خود عجیب و غریب و قابل تامل است: «همین که تشکیلات و رفت و آمدی دارد و او را اسکورت می‌کنند؛ اینها قرائنی بود که او می‌تواند نقش حساسی داشته باشد... می‌خواستیم ببینیم اگر نقش حساسی دارد او را هم از بین ببریم.»
این همه عملیات با ادعای به نام خلق بودن، از سوی فرقان انجام می‌شد؛ ادعایی که ریاکارانه و همراه با دروغ بود. این ادعا در جایی از دادگاه فرقان به چالش کشیده می‌شود. آنجا که ادعا می‌کنند برای مردم احساس مسؤولیت می‌کنند و پاسخ می‌شنوند: شما آنقدر احترام قائلید که 98 درصد ملتی به جمهوری اسلامی رای می‌دهند و به دنبال امام حرکت می‌کنند اما شما این رژیم را رژیم فاسد و رهبرانش را رهبران کفر می‌دانید! این اندازه برای افکار عمومی و برای ملت احترام قائلید؟
در جایی دیگر از دادگاه مهم فرقان اسدالله لاجوردی با قرائت بخشی از بیانیه این گروهک، نظر فرقان درباره مردم را می‌خواند تا ادعای آنان درباره مردم در محک ترازو گذاشته شود. بیانیه فرقان درباره مردم به صراحت از عبارات توده‌های ناآگاه و احمق استفاده می‌کند.  کفار و منافق خواندن حاکمیت و توده‌های احمق خواندن مردم و تکفیر همه و همه از سوی فرقان، در حالی است که خود حتی از ابتدایی‌ترین سواد عربی هم بی‌بهره بوده‌اند و اتفاقا این موضوع، «تفسیر به میل»‌های آنان از قرآن را شدت می‌بخشید. معادی‌خواه در دادگاه محاکمه فرقان به بخشی از این بی‌سوادی اشاره می‌کند و می‌گوید: «آقایانی که برای خودشان آگاهی پیامبرانه قائل هستند، من نمی‌توانم بگویم که به اسم تفسیر قرآن چه چرت و پرت‌هایی به هم بافته‌اند. فقط نکاتی را مطرح می‌کنم که هرکسی که فقط یک سال ادبیات عرب خوانده باشد، غلط بودن آن را درک می‌کند. آقا «ان الانسان لربه لکنود» را کندرو معنی کرده! کند یک لغت فارسی است، کنود عربی است. در صفحه 32 اصول تفکر قرآنی آمده: «پیداست  که انسان در مرحله بودن، موجودی است رسوبی یا به تعبیر قرآن کندرو. آیه 6 سوره عادیات بیانگر این معناست که ان الانسان لربه لکنود، یعنی قطعا آدمی برای پروردگار خویش کند است.»
اسدالله لاجوردی نیز که به عنوان نماینده دادستان کل انقلاب در جلسه دادگاه حضور دارد، بخشی از «تفسیر به میل»‌های قرآن توسط گروهک فرقان و انحرافات ایشان را با اشاره به تفسیر سوره نور بیان می‌کند. [بسیار قابل تامل است. دقت کنید]: تفسیری است به نام تفسیر سوره نور، در صفحه 43 آن ایشان درباره تکامل حروف، کلمات و جملات سخن می‌گوید. بعد معتقد است قرآن نه به گونه‌ای که در ۱4۰۰ سال پیش، از آن برداشت می‌کردیم و به گونه‌ای که کعب‌الاحبارها برداشت می‌کردند، بلکه در حال تکامل است و به دینامیسم قرآن اعتقاد دارد، جملات و حروف و کلمات تکامل پیدا می‌کنند، معنایی پیدا می‌کنند که در رابطه با شرایط انقلابی زمان ماست. من نمی‌دانم از خواهران و برادرانی که در اینجا حضور دارند، با چه زبانی عذرخواهی کنم از اینکه به خودم این جسارت را می‌دهم که این عبارات را می‌خوانم. خواهش می‌کنم اگر احساسات‌تان جریحه‌دار می‌شود، واکنشی نشان ندهید. «قل للمومنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک از کی لهم ان‌الله خبیر بما یصنعون». اکثر خواهرها و برادرها و شاید اکثریت جامعه ما با این آیات برخورد دارند و می‌دانند که چه معنایی دارد اما ببینید تکامل جملات و کلمات کار را به آنجا می‌رساند که مساله «فروج» در ذهن آقای گودرزی به این شکل در می‌آید یا مساله «یغضوا من أبصارهم» اینگونه ترجمه می‌شود. «بگو به مومنان که از بینش‌های خویش دیده فروبندند و افکار و اندیشه‌های انقلابی خود را ظاهر نساخته و نگه دارند که این کار برای آنان پاکیزه‌تر و رشدآورنده‌تر است.» باز درباره زنان مومن هم به همین شکل مساله را مطرح کرده. لاجوردی ادامه می‌دهد: دنباله آیات «یبدین زینتهن إلا ما ظهر منها..» و ... الی آخر. الا برای استثناست و «او» برای عطف و اباحه. قل للمومنین و لایبدین زینتهن الا لبعولهن او ابائهن و... ببینید متهم این را چه ترجمه کرده. می‌گوید: «او» برای اباحه است، هر آنچه که برای شوهر، مباح بود، برای کسان دیگری که در آیه مطرح هستند، مباح است. بعد درباره اینکه خواهر، کیست؟ برادر کیست؟ مشخص می‌شود که همه اینها خواهران و برادران انقلابی هستند. دقت کنید: «بیان گذشته ما درباره زینت و چگونگی آن و علت ظاهر نساختن آن از توجه بدین قسمت از آیه، روشن و تایید می‌شود که این را در سوره مؤمنون مطرح کرده، متاسفانه کتاب مؤمنون در اختیار من نبود که در آنجا بررسی‌اش کنم. ترجمه آیه را دقت کنید: و زینت خود را، داخل پرانتز نظرش را می‌نویسد (بدن خویش را) منظور از ولایبدین زینتهن، طبق نظر آقای گودرزی یعنی بدن خود را، حالا با توجه با در نظر گرفتن معنای زینت، به این جملات دقت کنید: «بیان گذشته ما درباره زینت و چگونگی آن و علت ظاهر نساختن آن از توجه بدین قسمت از آیه، روشن و تایید می‌شود. توجه کنید عناصری که در آیه به آنان اشاره شده و به اصطلاح انتخاب شده‌اند، در یک بینش عمیق انقلابی و قرآنی، همه در جهت اراده خداوند و مبارزه با عناصر ضدتکاملی تلاش می‌کنند یا از مسائل روز آگاهی ندارند و تماس با آنان، ضرری را پدیدار نمی‌سازد. بر خلاف بینش آنان که حدود فکر و میدان پرواز اندیشه‌شان به وسعت بین ناف و دامن است و حتی جهاد اسلامی را با آن میدان بسیط و مدار باز، تا آن حد... کرده‌اند.» آیاتی را  که در رابطه با پوشش زن است، آیاتی است که آقا [گودرزی] در رابطه با جهاد می‌بیند [...] آیه .... یک اصل انقلابی و یک واقعیت همیشگی است که انجام آن راهگشای به سوی مقصود است. بیشترین بخش از اینجا به بعد است. دقت کنید نتیجه می‌گیرد:«پس زنان انقلابی مؤمن باید با آگاهی و شناخت مخصوص به خود، در جریان مبارزه، زینت خود را تنها به عناصر همراه و همگام خود بنمایانند و حتی از نمایش زینت خویش به عناصر انقلابی نوپا که‌ شناختی عمیق از مسائل ندارند، احتراز و دوری کنند.» سمپات‌ها حق ندارند، فقط آنهایی که در خانه‌های تیمی زندگی می‌کنند، حق دارند زینت خواهران را ببینند! تاکتیک انقلابی دیگر: «اینکه در برخوردها و پیکارها، اگر بخواهند از پاهای خود برای ضربه آوردن به دشمن استفاده کنند، انجام این تاکتیک، از نظر رهبری حزب توحیدی، رواست که منجر به آگاه شدن دشمن از زینت و محمولات زن مبارز نباشد، در غیر این صورت، زن پیکارگر، در دادگاه انقلابی متهم به اجرا نکردن اصول آموزشی حزب شده و محکوم می‌شود.» اگر زنی بدن خودش را به همرزمانش نشان نداد، در دادگاه انقلاب آقایان محاکمه خواهد شد.
این تفسیرهای واقعا عجیب و غریب، اگرچه شاید برای برخی قابل باور نباشد اما از تفسیرهای فرقانی قرآن است. تفسیرهایی که منشا فسادهای فراوانی شد. آیت‌الله مصباح یزدی در گفت‌وگو با مجله یادآور درباره نتایج این تفسیرهای غلط فرقان می‌گوید: ما شاهد بودیم با همه ضعفی که اینها داشتند، چه زمینه‌هایی را فراهم کردند و منشا چه فسادهای عجیبی شدند. گودرزی در تهران و آشوری در مشهد چه فسادهایی که به بار نیاوردند. خانه‌های تیمی کذایی، ازدواج‌های دسته‌جمعی، آن هم به استناد قرآن! آشوری رفته بود به شاهرود و عده‌ای پسر و دختر را دسته‌جمعی عقد کرده بود. آنها گفته بودند ما چنین چیزی را ندیده و نشنیده‌ایم، گفته بود قرآن گفته «نسائکم!» یعنی این زنان برای مجموع شما هستند! هر مرد و زنی در این تیم می‌توانستند با هم زندگی کنند و آشوری اینها را بر اساس‌‌ همان تفاسیر سمبلیک می‌گفت. او حتی در کتاب «توحید» نوشت: «ماتریالیسم فلسفی اشکالی ندارد، مخصوصاً آنجا که زایا باشد! آن چیزی که ما با آن مخالفیم، ماتریالیسم اخلاقی است، یعنی اینکه عده‌ای دنبال پول باشند، و الا ماتریالیسم فلسفی که می‌گوید خدایی نیست، اشکالی ندارد!» و همین‌ها را بر اساس قرآن تفسیر می‌کرد که می‌توانید حساب کنید چه چیزی از کار در می‌آید.
محمدمهدی جعفری از اعضای اولیه نهضت آزادی نیز در یک گفت‌وگو با اشاره به نگاه آیت‌الله طالقانی به فرقان می‌گوید: جریان صحبت با گودرزی درباره تفسیرش را به ایشان [آیت‌الله طالقانی] گفته بودم. یادم هست که ایشان تعبیر «خوارج نهروان» را درباره آنها به کار بردند.
پدیده فرقان که در تاریخ مشابه و مثل‌های فراوان دیگری نیز داشته که مهم‌ترین آنها خوارج بودند، یکی از پدیده‌های مهم در بازشناسی مخالفان جمهوری اسلامی است. البته اینجا جمهوری اسلامی صرفا از منظر یک نظام حاکمیتی منظور نیست، بلکه حتی در مقام نظر و تئوری می‌توان فهمید که جمهوری اسلامی در سال‌های آغازین با چه مخالفان عجیب و غریبی مواجه بوده و امام و مجموعه حاکمیت با چه ظرافتی توانسته‌اند انقلاب نوپا را از آن سال‌ها عبور دهند.


Page Generated in 0/0090 sec