صادق فرامرزی: عبور از پرسش «چگونگی» شکل گرفتن گروهکی مانند فرقان و رسیدن به پرسش «چرایی» شکل گرفتن شاید نخستین پیششرط برای ارتقا یافتن مباحث مطرح شده پیرامون این گروهک باشد. ساده و سطحی بودن بنیاد اندیشهای فرقانیها از یکسو و عدم پیچیدگی تشکیلاتی و محدود بودن پیروان آن از سوی دیگر منجر به آن شده است که شناخت این گروهک به شکلی سهل باشد و اکنون کمتر پرسش و پاسخ یافت نشدهای را بتوان پیرامون این پدیده مطرح کرد.
چنانکه بارها تکرار شده است، در باب «چگونگی» شکل گرفتن گروهک فرقان میتوان به بررسی مریدپروریهای طلبه جوانی به نام «اکبر گودرزی» که خود را پیرو مرحوم شریعتی میدانسته و با خوانش چپ تکفیری خود که نشأت گرفته از «روحانیتستیزی» وی بوده، اعضای این گروهک اقدام به چند ترور موفق و ناموفق از جمله شهیدان مطهری، مفتح، سپهد قرنی و... کردهاند، پرداخت. در این میان فرقان را نیز میتوان به عنوان یکی از دهها گروه فعال شده در آستانه انقلاب اسلامی دانست که با کمترین پیچیدگی ممکن سازمانی (در قیاس با سازمان مجاهدین خلق، حزب توده و...) یا نظری (همانند نهضت آزادی، انجمن حجتیه و...) به فعالیتی کوتاهمدت پرداخت و تا قبل از پایان سال 59 به نابودی کامل رسید.
اما فراتر از این «چگونگی» در باب «چرایی» شکل گرفتن فرقان هنوز میتوان به طرح مباحثی جدید از گذشته و نتیجهگیری برای حال حاضر پرداخت. شناخت موقعیت اجتماعی و ایدئولوژیکی که ظرفیت بالفعل شدن گروه کوتاهقامتی مانند فرقان را داده است، چیزی نیست که آن را همانند یادگاری تلخی از تاریخ محدود به دورهای در گذشته بدانیم. یافتن این پرسش که در زمانه شکوفایی اندیشههای دینی- فقاهتی در دهه 50 چگونه گروهی از جوانان با نیتهای انقلابی جذب یک روحانی جوان بینهایت جزماندیش میشوند، سوالی هشداربخش است که دست یافتن به پاسخ آن در هر زمانهای لازم و ضروری خواهد بود. سعی ما نیز در این نوشتار کوتاه یافتن گزارههایی است که تا حد زیادی در یافتن «چرایی» جولان پیدا کردن فرقانیسم (فراتر از گروهک فرقان) میتواند موثر باشد. یقینا میتوان «التقاط فکری» و «مشی تکفیری» را به عنوان مهمترین گزارههای ممکن در عینیت یافتن فرقانیسم مهم شمارد اما آنچه در حال حاضر باید محل پرسش قرار گیرد محملی است که موجب رونق یافتن این التقاط فکری و مشی تکفیری شده است.
1- نسبت دین و تکامل: عمده گروهکهای دینی التقاطی پیشفرض مباحث خود را بر مبنای نسبت دین و تکامل آغاز کردهاند. وجود ادبیات مشترک میان فرقان و مجاهدین خلق که خود را نمایندگان اسلام سیاسی و اجتماعی میدانستند با باقی بازیگران سیاسی غیردینی در «ارتجاعی» دانستن کنشگری دینی نشان و گواهی از نقش این نسبتسنجی در رسیدن به زمین التقاط دارد. غلبه داشتن نظریه «تکامل» در عمده مباحث و تعالیم مدرن همواره جامعه روشنفکری را به این یقین مطلق رسانده است که حتی احیای اسلامگرایی نیز باید توأم با «نفی» کامل گذشته دینی باشد. کشیدن یک دیوار بزرگ میان اسلام ایدهآل با آنچه میراث اسلامی خوانده میشود، باعث شده چنین التقاطی به جای داشتن رویکرد مبتنی بر «نقد» نسبت به گذشته دینی رویکرد مبتنی بر «نفی» را انتخاب کند. فرقانیسم محصول نفی حداکثری برای اثبات حداقلی گروهک فاقد اندیشهای است که جز جنبه سلبی به هیچ جنبه ایجابی در احیای اسلامگرایی نرسیده است. وجود این باور سطحی که تاخر مدرنیته عملی، نسبت به اسلام نشانهای از تکامل هر اندیشه مدرنی است، گروههای به ظاهر دینی را هم بر آن داشت که با سلاح تکفیر به سمت سرابی از آزادیخواهی حرکت کنند. به فراموشی سپردن ظرفیت حداکثری عنصر «اجتهاد» در اسلام فقاهتی باعث میشود حتی رادیکالیسم هم سلاح مبارزه با «ارتجاع» دینی را به دست گیرد. حجم انبوه از مصداقسازیهای رهبران فرقان نسبت عناصر پیشرو انقلابی با برچسبهای مرتجعانه بخوبی موید این سخن است که اگر نیروهای دینی نتوانند ماهیت تکاملبخش دین را تبیین کنند، باید زنگ خطر فرقانیسم و سطحیگرایی پنهان شده زیر لوای خوانشهای متجددانه دینی را به گوش خود بشنوند.
2- تقلیل اندیشهورزی و تقویت عملگرایی: آنچه در میان عمده گروهکهای رادیکال سیاسی نمایان است که موجب میشود جامه ترور نیز بر تن کنند؛ اصالت پیدا کردن عملگرایی و بیاهمیت دانستن مباحث نظری است. یقینا فرقانیسم و عمده خوانشهای التقاطی راست و چپ از اسلام نمیتوانند در فضایی که پویایی فکری وجود داشته باشد برای خود رسمیت چندانی را فراهم آورند چه رسد به آنکه تبدیل به نیرویی تعیینکننده شوند. انتخاب ترور به عنوان بالاترین سطح یک کنش سیاسی و اصالت دادن به عمل سیاسی به جای تطبیق دادن عمل بر ساحت اندیشه باعث میشود با سادهترین انگارهسازیها سوژههای برائت مشخص شوند. در این میان طبیعی است که شنیدن خبر احتمال بازنویسی آثار باقیمانده از مرحوم شریعتی، اعضای فرقان را به این نتیجه در شهادت رساندن آیتالله مطهری رساند. مجموعا شرط اولیه برای شکل یافتن فرقانیسم پیدا شدن جمعیتی با انگیزه فعالیت انقلابی و بیانگیزه و بینیاز نسبت به مباحث نظری است. آنچه در آسیبشناسی عمده گروهکهای چریکی شکل گرفته در فضای دانشگاه نیز به چشم میخورد، غلبه داشتن دانشجویان مهندسی در میان اعضای جذب شده است؛ به عبارت سادهتر هرگاه انگیزه حداکثری برای فعالیت سیاسی شکل بگیرد اما ظرف نظری آن خالی از مباحث اصولی باشد، میتوان به انتظار جرقه زدن گروههایی نشست که عملگرایی سیاسیشان آنها را به سمت تروریسم هدایت کند.
3- نخبگانی شدن فضای اندیشهورزی: هرچند نخبگانی شدن یک فضا را نمیتوان جنبه منفی آن در نظر داشت اما هرگاه شدت غلبه یافتن فضای نخبگانی بر مباحث عقیدتی و مذهبی تبدیل به سدی برای فاصله گرفتن اندیشهورزان از اجتماع شود، میتوان انتظار رشد قارچ گونه تفکرات سطحی و التقاطی در میان متقاضیان عمل مذهبی را داشت. بیشک شهید مرتضی مطهری را میتوان به عنوان جلودار و یکی از نخستین کسانی که پی به اندیشه التقاطی گروهک فرقان برد دانست. ناطق نوری در این مورد نقل مشهوری دارد که «حتی برخی از افراد به وی(شهید مطهری) توصیه میکردند که در شأن او نیست به این نوع آثار قلمی کوچک بدهد و برای پاسخگویی به آن وقت بگذارد اما شهید مطهری میگفت آدمها مهم نیستند، حرفهایشان و تاثیری که روی جوانان میگذارند مهم است. کسی چه میداند نویسنده این تفسیر یک بچه است. این نوشتهها در ذهن جوانان شبهه ایجاد میکند و من باید جواب اینها را بدهم». مشی متفاوت آیتالله مطهری در برخورد با انحرافاتی از این دست که به علت بینیازی فهم آنها به مبانی و اصول، نفوذ کوتاهمدت خوبی نیز در جامعه پیدا میکنند، میتواند خط تمایزی با عمده فضای حوزوی وقت و حتی حال محسوب شود. درگیر شدن نخبگان دینی و سلسله مراتبهای علمی که مانع از ارتباطگیری نخبگان دینی با سطح عمومی جامعه میشود از عمدهترین دلایل نفوذ یافتن گروههایی همانند فرقان در فضای یک جامعه محسوب میشود.
4- نادیده گرفتن ظرفیت بالقوه عدالتخواهی: میل به عدالت چه در سطح کلان و چه در سطح اقتصادی و اجتماعی مهمترین انگیزه اولیه عمده قیامها و مبارزات را شکل داده است. نادیده گرفتن میل دائمی جامعه به سمت عدالت و عدالتخواهی به توقف این میل منجر نشده و تنها گروههای حامل این ارزش را تغییر خواهد داد. نسخه کاریکاتوری فرقانیسم از عدالتخواهی و تقلیل مناسبات اجتماعی به مصداقسازیهای مردود و سلیقهای باعث شد بخش عمدهای از متقاضیان کنش عدالتخواهانه به سمت این موج سلبی جذب شوند. میل عمومی در میان جوانانی که نه بر حسب مطالعه و اندیشه که به صرف دیدن مناسبات ظالمانه جامعه وقت کششی به سمت عدالتخواهی پیدا کرده بودند و سادهسازی مفهوم عدالت به شکلی مادی از یکسو و مصادیق تعریف شده «زر و زور و تزویر» در فضای این گروهک از سوی دیگر، موجب شد برخوردی خوارجگونه از نیروهایی که با مطالبه عدالت جذب شده بودند شکل گیرد. خلق واژگانی همانند «آخوندیسم» در نشریات گروهک فرقان و تعریف آن بر مبنای تشیع صفوی مطرح شده در آثار مرحوم شریعتی باعث شد اعضای جوان و کمسواد این گروهک رسیدن به تشیع علوی را در سایه حذف فیزیکی روحانیت شاغل در حکومت ببینند! یقینا انداختن یک نگاه گذرا به اثر «تشیع علوی و تشیع صفوی» مرحوم شریعتی و افق ترسیم شده توسط روحانیت مبارز بسادگی خطا بودن این نتیجهگیری را عیان میکند اما در سایه تقلیلگرایی مباحث نظری، این ظرفیت عدالتخواهی به هدفی ضد خود تبدیل میشود. یقینا نفی و به رسمیت نشناختن مطالبه عدالتخواهانه در ادوار مختلف تنها منجر به آن میشود تا چنین مطالباتی وارد فضای التقاطی و تقلیلگرایانهای همانند گروهک فرقان شود.
آنچه گفته شد را میتوان به عنوان نشانه و شاخصهایی برای شناختن چگونگی بالقوه شده ظرفیت گروههایی همانند فرقان مدنظر قرار داد. نابودی کامل تشکیلات فرقان بخوبی گواهی از ضعف سازمانی و اندیشهای آن گروهک میدهد، به گونهای که حتی مخالفان تند و تیز جمهوری اسلامی نیز حتی کوچکترین دفاعی از اندیشههای آن گروهک به زبان نمیآورند. خطر «فرقانیسم» چیزی فراتر از فضای ظهور و بروز 3 ساله این تشکیلات است که دچار نشدن به آن تنها در صورت توجه به موارد فراهم آمدن موقعیت اجتماعی خلق این گروهها حاصل میشود.