محمد صدقی: اختلال خودایمنی یکی از پیچیدهترین اختلالاتی است که ممکن است در بدن یک فرد رخ دهد. در اختلال خودایمنی (Autoimmune disease) برخی سلولهای درون بدن به عنوان «سلولهای بیگانه» مورد شناسایی قرار گرفته و متعاقبا از سوی دستگاه ایمنی مورد حمله قرار میگیرند. میتوان از اختلال خودایمنی، تحت عنوان «حمله به خود» نیز نام برد. فعل و انفعالاتی که متعاقب این حادثه در بدن ایجاد میشود، میتواند ماحصل تولید نامتناسب پادتنهایی باشد که علیه پروتئینهای سلولهای بدن بهوجود میآیند. حمله اشتباه سیستم دفاعی بدن به سلولها، عواقب و تبعات سختی برای بدن به همراه دارد. در موارد پیشرفته و سخت، این مساله میتواند به مرگ بیمار بینجامد.
سال 1957 میلادی، زمانی که «توافقنامه رم» بین 6 کشور اروپایی شکل گرفت، شالوده «اروپای واحد» بنا نهاده شد. سرانجام سال 1993، توافق ماستریخت چارچوب قانونی فعلی اتحادیه اروپایی را بنا نهاد. عضویت 28 کشور در اتحادیه اروپایی و تعریف واحد پول مشترک یورو (که هماکنون 19 کشور عضو این منطقه اقتصادی هستند) و پیوند آتلانتیکی حاکم میان اکثر اعضای اروپای واحد، آن هم از طریق عضویت در ناتو، جای شک و شبههای را در میان سران اروپایی درباره کارآمدی این ساختار باقی نگذاشته بود؛ از سیاستمدارانی مانند ژاک شیراک در فرانسه گرفته تا افرادی مانند گرهارد شرودر در آلمان، در گذشتهای نهچندان دور، نمادهای پایبندی به «اتحاد درون اروپایی» محسوب میشدند. حتی افرادی مانند تونی بلر، نخستوزیر جنگطلب و اسبق انگلیس که با دولت جرج واکر بوش در جنگ عراق همراه شده و به شرکای اروپایی خود پشت کردند، همچنان مدعی پایبندی به
بنیانهای اروپای واحد بودند! کار به جایی رسیده بود که «سیلویو برلوسکنی» در ایتالیا و «خوزه ماریانا ازنار» در اسپانیا نیز در بوق و کرنای دفاع از موجودیت اروپای واحد میدمیدند و حتی رفتارهای فردگرایانه خود را در چارچوب و قالب «منفعتزایی برای اروپای واحد» توجیه میکردند.
هماکنون، در حالی که اروپا وارد سال 2019 میلادی میشود، شاهد شکلگیری اختلالات تازهای در کالبد اروپای واحد هستیم:
- انگلیس در حال خروج از اروپا (وفق همهپرسی بریگزیت) است.
- احزاب و گروههای وابسته به جریانهای ملیگرا و راست افراطی وارد چرخه قدرت در اروپا شدهاند.
- وقوع همزمان بحرانهای امنیتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اتحادیه اروپایی را آزار میدهد.
- اعتراضات فرانسه اروپای واحد را به لحاظ امنیتی و اجتماعی دفرمه کرده است.
- تروئیکای اروپا نهتنها دیگر قدرت مدیریت بحرانهای جاری در اروپا را ندارد، بلکه قدرت درک اولیه و صورتبندی بحرانهای جاری در غرب را نیز از دست داده است.
همه این موارد نشان میدهد اروپای واحد به نوعی اختلال «خودایمنی» دچار شده است. فرانسه که روزی بهمثابه دستگاه ایمنی اتحادیه اروپایی عمل میکرد، هماکنون در حال حمله به تکتک
بنیانها یا همان سلولهایی است که موجودیت اتحادیه اروپایی و منطقه یورو را تشکیل داده است. آدرسها و پالسهایی که از سوی این سلولها مخابره میشود نیز به اندازهای گمراهکننده است که افرادی مانند مکرون قدرت هضم آن را ندارند! سال 2007 میلادی، زمانی که بحران اقتصادی اروپا از کشور یونان کلید خورد و با سرعتی زیاد، کل منطقه یورو را دربر گرفت، بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که امکان سرایت بحران از «سطح هرم» به «رأس هرم» بسیار اندک خواهد بود. آنها معتقد بودند ماهیت بحران اقتصادی اروپا به گونهای است که بازیگران اصلی قدرت در اروپا را صرفا درگیر ـ و نه مبتلا ـ خواهد کرد. امروز پس از 11 سال شاهد ابطال این نظریه هستیم!
امروز بحران جدید اروپا از دومین اقتصاد منطقه یورو یعنی فرانسه آغاز شده است! به راستی تکلیف بحرانی که از «رأس هرم» آغاز شود و بخواهد به بدنه (بخوانید بدنه آسیبپذیر) سرایت کند چیست؟! باید اذعان کرد این بار اروپای واحد صرفا با «بحران» مواجه نیست، بلکه با اختلالی دست و پنجه نرم میکند که خروجی و ماحصل آن میتواند مرگ اتحادیه اروپایی و متعاقبا منطقه یورو باشد.
مصدر بحرانهای جاری در اروپا، نهتنها خارج از بدنه و کالبد این مجموعه نیست، بلکه در داخل خود این مجموعه مستتر است: از اتخاذ سیاستهای ریاضتی طولانیمدت در حوزه اقتصاد تا اتخاذ سیاستهای امنیتی بازدارنده و مخرب (بر مبنای دخالت در غرب آسیا)، جملگی در تبلور آنچه امروز در غرب میگذرد نقش داشته است. بر همین پایه، ابتلای اتحادیه اروپایی به «اختلال خودایمنی» امری غیرقابل پیشبینی نبوده است. اروپا در حال هضم و انهدام ناخواسته بنیانهایی است که زمانی خود آنها را به عنوان «ارزش» به شهروندان ارائه کرده بود. بیدلیل نیست «بازگشت به ملیگرایی» که زمانی بهمثابه عدول از ارزشهای جمعی اروپا محسوب میشد، امروز به عنوان یک «راهحل» برای مواجهه با انواع بحرانهای جاری در اروپا مورد توجه بخشی از شهروندان قرار گرفته است. یکی از رموز موفقیت احزاب افراطی و ملیگرا در یارگیری سیاسی و اجتماعی در سراسر اتحادیه اروپایی، حمله به بنیانها و ارزشهایی است که در زمانی نهچندان دور به «خط قرمز شهروندان اروپایی» تبدیل شده بود. راهیابی احزاب افراطی به پارلمانها و حتی دولتهای اروپایی نیز محصول همین روند است. بدون شک استمرار آنچه امروز در اروپا میگذرد، منتج به نابودی بنیانهای اروپای واحد خواهد شد! آن زمان، دیگر فرصتی برای امثال مرکل و مکرون برای بازتعریف خودخواسته بنیانهای اروپایی بر مبنای «ادغام در جامعه اروپایی» باقی نخواهد ماند.