محسن شهمیرزادی: چند سالی میشود روایت داستانی از تاریخ شفاهی قهرمانهای گمنام کشور، موجی جدید در بازار کتاب ایجاد کرده است. خاطرههایی که داستانی میشوند و مدت اندکی پس از انتشار، در صدر پرفروشهای نشر قرار میگیرند. جذابیت روایی این خاطرات و تجربههای متفاوت آنها از زندگی در پاسخ به عطشی که این روزها به معنویت و حماسه احساس میشود، باعث شده خاطرات شفاهی این افراد که پیش از این آشنایی چندانی با ایشان نداشتیم، مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد. از جمله این آثار، «خاطرات سفیر» یا همان تجربهنگاشتهای «نیلوفر شادمهری» است که به عنوان یک دختر مسلمان قصد دارد برای تحصیل در مقطع دکترا به فرانسه برود و چالشهای او به عنوان یک زن مقید مسلمان در کشوری چون فرانسه مسائل جالب و قابل توجهی را ایجاد میکند که باعث شده داستان او بویژه برای زنان خواندنی باشد؛ رهبر انقلاب نیز در دیداری خواندن «خاطرات سفیر» را برای خانمها توصیه کرده بودند. اکنون این خاطرات بناست در قامت یک سریال تلویزیونی این بار در گستره وسیعتری از مخاطبان مطرح شود.
تا خاطرات سفیر شدن...
کتاب خاطرات سفیر برای نخستینبار در سال 96 وارد بازار نشر شد. این کتاب در این مدت به چاپ سیوهشتم رسیده است و همچنان خاطرات نیلوفر شادمهری مورد استقبال خوانندگان قرار دارد. شادمهری پیش از این خاطرات خود را در وبلاگ شخصیاش مینوشت که استقبال از آنها باعث شد شکل تفصیلیتر آن به صورت یک کتاب درآید. او در ابتدا و در بخشی از وبلاگ خود نوشته بود: «چند سال پیش وقتی برای تحصیل وارد فرانسه شدم، فکر میکردم فقط یک دانشجوی دکترای طراحی صنعتی هستم اما دقایق زیادی نگذشت تا بفهمم پیش از اینکه دانشجو باشم در هر مقطع یا هر رشتهای، نماینده ایرانم و رفتار و گفتارم بیش از اینکه معرف «من» باشند، معرف یک مسلمان ایرانی است. برای کسی مهم نبود من چه میکنم و چه میخوانم. چیزی که اطرافیانم میخواستند بدانند پاسخ سوالات و شبهات ذهنشان بود درباره هر چه به ایران مربوط میشد. مسؤولیتم خیلی سنگینتر از آن بود که فکرش را میکردم. و اینچنین بود که سفیر ایران شدم...» شادمهری همچنین درباره علت به تحریر درآوردن کتاب نیز گفته بود: «آن زمانی که من شروع به مکتوب کردن این خاطرات کردم تعدادی از دانشجویان را میدیدم که همان اتفاقاتی که برای من پیش آمده برای بعضی از آنها نیز افتاده بود. آنها در برخورد با این اتفاقات واکنشهای خوبی بروز نداده بودند، زیرا در آنجا با پوشش و حجاب خانمها برخورد خوبی ندارند، از این رو تصمیم گرفتم خاطراتم را که بخشی از آن مربوط به برخورد با اینگونه رفتارها بود مکتوب کنم تا از این طریق آموزشی نیز داده باشم».
از کتاب تا سریال؛ از واقعیت تا تخیل
شاید در وهله اول برای برخی این گمان پیش بیاید که ساختن سریالی از خاطرات پراقبال شادمهری، چندان اتفاق برجستهای در کنداکتور پرحجم تلویزیون محسوب نمیشود اما این اتفاق میتواند نوید آغاز یک اتفاق خجسته در فرآیند سریالسازی باشد. تجربه هالیوود در صنعت سینما و سریال نشان میدهد عمده آثار موفق و پرمخاطب در این عرصه برمبنای کتابها و رمانهای پرفروش ساخته شدهاند؛ در سینما آثاری چون پدرخوانده، باشگاه مشتزنی، فارست گامپ، پارک ژوراسیک، رهایی از شائوشنگ، بر باد رفته، سکوت برهها، کازابلانکا و... و در تلویزیون آثاری چون شرلوکهلمز، سرگذشت یک ندیمه، وست ورلد، بازی تاج و تخت، 13 دلیل برای اینکه... و... که هرکدام آثاری برجسته در ژانرهای خود هستند؛ آثاری اقتباسی که بر مبنای رمان یا قصهای پرمخاطب ساخته شدهاند. در میان آثار ایرانی نیز گاو، گاوخونی، خواهران غریب، قصههای مجید و... هر کدام آثار اقتباسی قابل تحسینی هستند که مورد استقبال روی پرده سینما یا قاب تلویزیون قرار گرفتهاند. اقتباس امری رایج در هالیوود است که به کمک آن فیلمنامهنویس روی دوش نویسنده کتاب ایستاده و نیاز نیست تمام مراحل نوشتن و خلق قصه را از ابتدا انجام دهد. از سوی دیگر اقتباس از آثار پرفروش ضمانت اولیه است برای اقبال به قصه فیلم یا سریال، چرا که مخاطبان با خرید گسترده کتاب و تحسین قصه داستان، خیال فیلمنامهنویس را از جهت جذابیت قصه راحت میکنند و صرفا پرداخت خوب در فیلمنامه و کارگردانی است که میتواند فیلم را در گستره وسیعتری از مخاطبان کتاب منتشر کند اما مساله کارگردانی و فیلمنامه پرقوت خود چالشی است که هالیوود هم آسیبهای فراوانی از آن دیده است. بسیاری از رمانها و قصههای اساطیری پرمخاطب و جذاب مورد اقتباس قرار گرفتهاند اما به واسطه ساخت ضعیف، هم سوژه هدر رفته و هم اثر معکوسی بر مخاطب داشته است.
خطرات خاطرات و ظرفیتهای سینما وتلویزیون
در این روزهای سینما و تلویزیون ایران که فقر سوژه و ناتوانی قصهگویی جذاب برای مخاطب؛ تلویزیون و سینما را به چالشی بزرگ وا داشته است، ایستادن بر سوژههای جذابی چون «خاطرات سفیر» میتواند آغاز فرآیندی مبارک در تولید سریالهای اقتباسی محسوب شود. منتها این فرآیند 2 ضرورت اساسی دارد؛ تعهد به واقعیت و پرداخت دقیق و حرفهای در قصه و کارگردانی. از سویی جذابیت قصههای تاریخ شفاهی به اتفاقاتی است که برای قهرمان واقعی داستان رخ میدهد. اتفاقاتی که مخاطب با آنها همزادپنداری کرده و به جهت مستند بودن آنها خیلی زود مورد توجه قرار میگیرد. تبدیل تاریخ شفاهی به قصه عامهپسند ظرافتهایی را نیاز دارد که ناتوانی در آن باعث تباهی قصه و داستان قهرمان خواهد شد. از سوی دیگر پرداخت ضعیف نهتنها به اثر و هزینه تولید آن و اعتبار رسانه توزیعکننده آسیب خواهد زد، بلکه اصل سوژه پرداختی را تضعیف کرده و مخاطبان بالقوه کتاب را نیز کاهش خواهد داد. اما خاطرات سفیر نه آغاز این فرآیند است نه پایان آن، بلکه میتواند در صورت موفقیت آغازگر جریانی باشد که به واسطه آن کتابهای پراقبال با محوریت تاریخ شفاهی راهی به سینما و تلویزیون بیابند و نمایش و نشر، خدمات متقابلی به یکدیگر داشته باشند. از سویی این اتفاق میتواند پایانبخش آثاری شود که قصه بحران اساسی آنهاست و هیچ تلاشی برای بهره بردن از ادبیات داستانی ایران ندارند. «سرباز کوچک امام»، «بیست سال و سه روز»، «قصه دلبری»، «یادت باشد»، «وقتی مهتاب گم شد»، «دختر شینا»، «فرنگیس»، «گلستان یازدهم» و... از دیگر آثار پرمخاطبی هستند که در سالهای گذشته در میان مخاطبان پراستقبال بودهاند و ظرفیت بالقوهای برای پرداخت سینمایی و سریالی هستند. هرچند فیلم 23 نفر بر اساس کتاب آن 23 نفر جلوی دوربین رفته است اما مادامی که اقتباس تبدیل به الگوی آزمون پسدادهای برای تولید آثار سینمایی و تلویزیونی نشود، این معدود آثار نمیتوانند اثر قابل ملاحظهای بر جریان فیلمسازی داشته باشند.