printlogo


کد خبر: 203669تاریخ: 1397/10/2 00:00
بسته تحلیلی «وطن‌امروز» برای فتح آخرین سنگر تکفیر در سوریه
پرونده ادلب

پویان شریعت: آخرین روزهای ژانویه 2011 برابر با 6 بهمن ماه 1389 خبرهایی مبنی بر بالا گرفتن اعتراض‌ها در سوریه توجه رسانه‌های جهان را به خود جلب کرد. شاید آن روزها کمتر کسی فکر می‌کرد آتش روشن شده در سوریه باعث بروز یک مخاصمه بین‌المللی تمام‌عیار و ظهور تروریسم تکفیری در شام، عراق، قسمت‌هایی از لبنان و منطقه آسیای مرکزی شود؛ بحرانی که نه‌تنها به خاورمیانه محدود نشد، بلکه بخش‌هایی از قاره سبز و شرق آسیا را درگیر خود کرد. با گذشت چندین ماه از این بحران و سقوط استان‌های مختلفی در سوریه و عراق، هیچ خبر یا تحلیلی درباره چگونگی پایان این جنگ و اینکه در روزهایی نه چندان دور، ادلب آخرین ایستگاه جنایتکارانی از جنس داعش و القاعده می‌شود، وجود نداشت اما اکنون با گذشت 7 سال جنگ خونین در سوریه، ادلب آخرین ایستگاه تروریست‌های تکفیری شده است. استانی که علاوه بر تروریست‌ها، از اهمیت قابل توجهی برای برخی دولت‌های خارجی از جمله آنکارا، واشنگتن، اتحادیه اروپایی و متحدان مرتجع عربی آمریکا برخوردار است.  حالا در روزهایی که نشست سه‌جانبه میان تهران، مسکو و آنکارا برای تعیین تکلیف ادلب برگزار شده، بر آن شدیم با نگاهی گذرا بر موقعیت و مسائل پیدا و پنهان آخرین استان اشغالی سوریه که در دست تکفیری‌های القاعده است، به بررسی این پرونده بپردازیم. گزارش پیش رو به بررسی وضعیت سیاسی و میدانی ادلب از اشغال تا نشست‌های دیپلماتیک سه‌جانبه می‌پردازد.
ادلب؛ ژئوپلیتیک بحران
استان ادلب سوریه که امروز به عنوان آخرین سنگر تروریست‌های تکفیری در سوریه مطرح است، در شمال این کشور و در همسایگی کشور ترکیه قرار دارد. این استان به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و همجواری با مناطق جنوبی و کردنشین ترکیه در همسایگی استان لاذقیه و پایگاه‌های حمیمیم و طرطوس روسیه از اهمیت بالایی برخوردار است. این جغرافیا از نخستین‌ مناطقی در سوریه به شمار می‌رود که با بروز بحران و جنگ در این کشور در روزهایی ابتدایی از سوی عناصر مسلح منتسب به القاعده اشغال شد. سقوط ادلب در شرایطی رخ داد که بسیاری از مناطق و دیگر استان‌ها در سوریه یکی پس از دیگری به اشغال سایر گروه‌های تروریستی درآمده و این امر باعث شد آمایش سرزمینی در شام به کلی دگرگون شود. در واقع 9 فروردین ماه 1390 این شهر به طور کامل از کنترل دولت دمشق و نیروهای ارتش سوریه خارج و ادامه درگیری باعث شد نیروهای ارتش عربی سوریه به سمت پادگان مسطومه، جسر الشغور و اریحا عقب‌نشینی کنند.  ادلب امروز در کنترل نیروهای القاعده سوریه یا همان هیات تحریرالشام قرار دارد اما موضوع قابل توجه وجود سایر گروه‌های تروریستی دیگر در این شهر به دلیل عملیات تبادل و انتقال در سوریه است. بعد از بروز بحران تروریسم تکفیری در سوریه، خبرها و تحلیل‌های مختلفی درباره ساختار عناصر مسلح تروریست منتشر شد. در این میان می‌توان به گزارش مرکز بررسی‌های استراتژیک سرویس اطلاعاتی روسیه و همچنین گزارش‌های نهادهای حقوق بشری غربی اشاره داشت.  این در حالی است که همه گزارش‌ها حاکی از وجود 3 گروه تروریستی قدرتمند به نام‌های «ارتش آزاد»، القاعده (جبهه النصره و سپس تغییر نام و پرچم آن به هیات تحریر الشام) و داعش بود، البته ادلب به عنوان بستر استقرار و مهم‌ترین پایگاه القاعده در سوریه مطرح شد. پس از گذشت چند ماه از این بحران و با افزایش شدت درگیری‌ها در سوریه، مثلثی از دولت‌های مرتجع عرب، تل‌آویو و واشنگتن خودنمایی کرد. در واقع انتشار اخبار درباره اعزام برخی زخمی‌های تکفیری به سرزمین‌های اشغالی در کنار کمک‌های ریاض و برخی متحدان عربستان به جبهه به اصطلاح اسلامی سوریه (که متشکل از گروه‌های تروریستی احرارالشام، جیش‌الاسلام و ارتش آزاد بود) به علاوه خدمات نیروهای آمریکایی به داعش، نام دولت‌های خارجی دیگری را در کنار تروریست‌ها پررنگ می‌کرد؛ موضوعی که بیانگر ماهیت بین‌المللی این جنگ و نقش کشورهای خارجی در بحران سوریه بود.
از خانه انحصاری تا جغرافیای جولان
با افزایش تحرک تکفیری‌ها در سوریه و اشغال مساحت قابل توجهی در این کشور، ادلب بیش از پیش به خانه انحصاری القاعده در سوریه مبدل شد؛ موضوعی که تا عملیات آزادسازی حلب و سلسله عملیات‌های مقاومت در شام ادامه داشت. در این میان اقدامات عملیاتی ارتش سوریه در کنار نیروهای مقاومت باعث شد حلب به عنوان یک هدف عملیاتی مهم مورد توجه قرار گیرد. با آزادسازی حلب نه‌تنها مهم‌ترین پایگاه شمالی تروریست‌ها (بویژه داعش) از دست رفت، بلکه 2 معبر لجستیکی باب‌السلام و باب الهوی برای تکفیری‌ها مسدود شد. علاوه بر عملیات‌های مختلف ارتش و مقاومت در سوریه که مناطق اشغالی این کشور را زیر ضربه مشت آهنین خود قرار داد، طرحی به عنوان تبادل و آشتی ملی در سوریه در دستور کار دمشق قرار گرفت. اجرای این طرح یکی از مهم‌ترین دلایلی است که منطقه ادلب را از حالت انحصاری برای القاعده خارج کرد و باعث شد سایر گروه‌های تروریستی به آنجا نقل مکان کنند.  در واقع بعد از تسلط ارتش سوریه و نیروهای مقاومت بر منطقه مورد نظر اگر عناصر مسلح حاضر به تحویل سلاح و تسلیم شدن بودند، در اختیار ارتش قرار می‌گرفتند و در غیر این صورت به وسیله اتوبوس‌های سبز رنگ به یک مقصد مشخص منتقل می‌شدند؛ مقصدی به نام ادلب.  این طرح بعد از بررسی‌های گسترده میدانی در سوریه به اجرا درآمد. به عبارت ساده‌تر با بررسی آمایش سرزمینی گروه‌های مسلح در سوریه و عراق، نیروهای مقاومت به همراه ارتش سوریه و عراق بر آن شدند تا ابتدا نیمه غربی سوریه و نیمه شرقی عراق را پاکسازی کرده و در نهایت با فشار از شرق و غرب حلقه محاصره تروریست‌ها را تنگ‌تر کنند. برای اجرای این طرح یک منطقه به عنوان مقصد تبادل همه گروه‌های مسلح انتخاب شد که در این میان استان ادلب به عنوان مقصد نهایی مصوب شد.  این امر همان دلیلی است که انحصار ادلب را از دست القاعده خارج کرد و باعث اعزام گروه‌های مختلف تروریستی به این استان شد. تجمیع تروریست‌ها در یک مختصات جغرافیایی در شرایطی در ادامه سلسله عملیات‌های ارتش و مقاومت در سوریه محقق شد که دست‌های خارجی دیگر امکان ادامه هدایت پروژه سوریه را به شکل پنهان نداشته و بر همین اساس شاهد نقض تمامیت ارضی سوریه از سوی ارتش‌های خارجی از جمله ترکیه، آمریکا و رژیم صهیونیستی بودیم. این مساله نه‌تنها بیانگر نقش و ماهیت دولت‌های یادشده در بحران تروریستی خاورمیانه است، بلکه اهداف پنهان آنها را تا حد قابل توجهی بازگو می‌کند.
ادلب و دولت‌های خارجی
پرونده ادلب در شرایطی باعث نشست‌های سه‌جانبه آستانه شده است که علاوه بر 3 کشور ناظر (ایران، روسیه و ترکیه) دولت‌های دیگر به این پرونده ورود کرده‌اند. آنچه از مواضع تهران و مسکو بر می‌آید، آزادسازی کامل ادلب و پاکسازی کامل این استان اشغالی در سوریه است. با نگاهی به ترکیب این مذاکرات به روشنی می‌توان به نقش آنکارا پی برد. موضع ایران و روسیه که با دعوت رسمی دمشق در این کشور برای مقابله با تروریسم وارد شدند کاملا معین است اما سوال این است که ترک‌ها به نمایندگی از کدام طرف در این نشست حاضر می‌شوند؟  استان ادلب کماکان در اشغال تروریست‌های القاعده (تحریرالشام) قرار دارد و این در حالی است که به دلیل ماهیت تروریستی القاعده، این گروه در لیست معارضان سوری قرار نمی‌گیرد. به عبارت ساده‌تر، ترک‌ها نماینده گروه‌های مسلح سوری جز داعش و القاعده هستند و بر همین اساس تهران و مسکو، اشغالگرِ حاضر در ادلب را معارض نمی‌دانند، بلکه القاعده را تروریست دانسته و بر همین اساس درخواست عملیات ارتش در ادلب را دنبال می‌کنند.
 

آنکارا
 ترکیه با گذشت قریب به 6 سال از آغاز جنگ در سوریه، سناریوی جدیدی را در دستور کار قرار داد. در واقع پس از بررسی وضعیت میدانی و آمایش سرزمینی گروه‌های مسلح در سوریه که از سوی سران سیاسی- نظامی ترکیه انجام شد، آنکارا به این نتیجه رسید که تنها حمایت از گروه‌های یادشده کافی نیست، بلکه برای پررنگ شدن نقش حزب عدالت و توسعه و همچنین سهم‌خواهی بیشتر از بحران موجود در شام نیاز به حضور نظامی مستقیم در میدان بحران و مدیریت برخی گروه‌ها به شکل مستقیم و آشکار است. در همین راستا عملیاتی با نام «شاخه زیتون» از منطقه طرابلس در شمال سوریه آغاز و در نهایت به مناطق تحت اشغال آنکارا در شمال منتهی شد. ترک‌ها دلیل این اقدام و نقض تمامیت ارضی سوریه را چند مورد عنوان کردند که در این میان حضور نیروهای کرد مسلح در حاشیه مرزهای جنوبی و احتمال بروز اقدامات تروریستی از طرف آنها از مهم‌ترین این دلایل است. این در حالی است که اگر نگاهی به کمک‌های لجستیکی، اطلاعاتی و دیپلماتیک آنکارا به گروه‌های مسلح اعم از معارض و تروریست داشته باشیم بخوبی می‌توان منافع ترک‌ها درباره این گروه‌ها بویژه گروه‌های مسلح اخوانی و سلفی را مشاهده کرد.  به عبارت دقیق‌تر آنکارا به نمایندگی از تروریست‌های مورد حمایت خود در مذاکرات حاضر شد و به دنبال تامین منافع و خواسته‌های خود در زمین گل‌آلود سوریه است. از سوی دیگر ترکیه بخوبی به این مساله آگاهی دارد که در صورت ورود ارتش سوریه و متحدان دمشق به ادلب نه‌تنها موج گسترده‌ای از مهاجران روانه خاک این کشور می‌شوند، بلکه عناصر مسلح که توسط سرویس اطلاعاتی ترکیه (میت) برای انواع و اقسام جنایات در سوریه آموزش دیده‌اند، به عنوان یک تهدید بالقوه میهمان کشور اردوغان می‌شوند. بر همین اساس عدم اتخاذ هرگونه تصمیمی که منجر به این موارد شود، مطلوب آنکارا بوده و نباید انتظار بیشتری از آنها داشت.
 

واشنگتن
 مواضع واشنگتن و سیاست‌های دونالد ترامپ در سوریه در چند هدف و محور خلاصه می‌شود. مهم‌ترین مؤلفه در سیاست‌های اعمالی واشنگتن و جامعه اطلاعاتی غرب ضربه به محور مقاومت به عنوان مهم‌ترین هدف جاری در خاورمیانه است. آمریکا به همراه متحدان مرتجع عربی خود بویژه عربستان که نقش منبع مالی این پروژه را برعهده دارد، در سناریوی تل‌آویو به ایفای نقش پرداخته و در این میان تامین امنیت مرزهای سرزمین‌های اشغالی و افزایش امنیت پیرامونی صهیونیست‌ها را همواره به عنوان مهم‌ترین هدف در دستور کار داشته است.  بر اساس گزارشی که سال 2004 از سوی اندیشکده FDD وابسته به آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده منتشر شد، برای تقابل با نظام حاکم بر ایران و هرگونه اقدام سخت ابتدا باید بازوهای خارجی جمهوری اسلامی که با نام مقاومت شناخته می‌شوند زیر ضربه قرار گیرند. بر همین اساس می‌توان انقطاع ارتباط تهران با مرزهای رژیم صهیونیستی و مدیترانه را یکی از مهم‌ترین دلایل پروژه تروریستی سوریه و عراق دانست. این در حالی است که با رشد پیروزی‌های ارتش عربی و مقاومت در سوریه، بخش‌های زیادی از مناطق اشغالی در این کشور آزاد شد. منحنی صعودی این نمودار نه‌تنها باعث شد سناریوی غرب برای ضربه به ایران محقق نشود، بلکه تغییر سیاست در امور میدانی سوریه به شکل اجباری و تلقینی دامن واشنگتن را گرفت. افول نقش آنها تا جایی ادامه پیدا کرد که اقدامات ائتلاف غربی به اصطلاح ضدتروریسم به حداقل رسید و امروز می‌بینیم در میدان نبرد دست برتر با مقاومت و ارتش سوریه است.  اما انفعال غربی‌ها در سوریه در شرایطی به وضعیت امروز رسیده که پس از اعمال فشار از سوی تل‌آویو و ریاض، آمریکایی‌ها در موارد متعددی به شکل آشکار کمک به داعش و القاعده را در دستور کار قرار دادند. رسوایی مقامات واشنگتن زمانی به نقطه اوج خود رسید که علاوه بر انتشار تصاویر کمک‌های ارتش آمریکا به داعش، منطقه التنف با هدف ایجاد محیطی امن برای جلوگیری از ضربه به تروریست‌ها توسط آنها ایجاد شد. این مسائل نه‌تنها نقش آمریکایی‌ها در جنایات ثبت شده خاورمیانه را پنهان نمی‌کند، بلکه آنها همواره به دلیل اشغالگری در افغانستان و عراق به عنوان اصلی‌ترین متهم ایجاد بحران تروریستی از نوع بنیادگراهای رادیکال مورد خطاب قرار می‌گیرند. از سوی دیگر علاوه بر داعش و القاعده می‌توان به مهندسی سازمان سیا و کمک‌های لجستیکی ریاض در شکل‌گیری گروه‌های تروریستی دیگری از جمله ارتش آزاد و پرچم‌های سفید در عراق اشاره داشت؛ گروه‌هایی که بر اساس ملزومات میدانی و زمانی از سوی آنها ایجاد و با هدایت و آموزش پنتاگون به مرحله عملیاتی رسیدند. جامعه اطلاعاتی غرب در نهایت به دنبال اهدافی چون ضربه به مقاومت، تامین امنیت برای اسرائیل، کشته گرفتن از مسلمانان با ایجاد جنگ‌های داخلی، تحمیل هزینه‌های مالی و جانی به عناصر حاضر در ساختار مقاومت و همچنین چند پاره کردن کشورهای سوریه و عراق با هدف اعمال سناریوی مذکور بر ایران بوده است که نه‌تنها در موضع انفعال قرار گرفته، بلکه به اعتقاد برخی کارشناسان، مسائل امنیتی اقدامات واشنگتن درباره ادلب نمی‌تواند بیشتر از واکنش آنها نسبت به آزادسازی غوطه باشد.
 

اتحادیه اروپا
اروپایی‌ها همواره به دلیل عضویت در ناتو و همچنین حضور در ائتلاف بین‌المللی به اصطلاح ضد تروریسم به رهبری واشنگتن مواضع همسو با آمریکا اتخاذ کرده‌اند اما قبل از بررسی جایگاه و نقش آنها در پرونده سوریه و ادلب باید به اقدام نظامی آنها در لیبی که به رهبری فرانسه و انگلیس رخ داد اشاره کرد. موضوعی که بررسی آن می‌تواند درک و ذهنیت نسبتاً درست‌تری از نقش اروپا در پرونده بحران تروریستی سوریه بویژه ادلب برای مخاطب ایجاد کند. حضور نیروهای نظامی قاره سبز به رهبری ارتش فرانسه و انگلیس در لیبی تنها به مرگ قذافی منجر شد، اقدامی که به اعتقاد برخی سیاستمداران اروپایی نه تنها دموکراسی را در این کشور به ارمغان نیاورد، بلکه با ظهور شبکه داعش در لیبی و رشد فعالیت بدنه سنتی القاعده در این کشور، اوضاع داخلی و امنیت ملی لیبی را دچار از هم گسیختگی کرد. لیبی که همواره به عنوان پل ارتباطی آفریقا با اروپا و خاورمیانه مطرح بوده با وجود بحران مذکور به یک تهدید بالقوه و در برخی موارد بالفعل برای قاره کهن تبدیل شد.  به عبارت ساده‌تر پس از این فاجعه چشم‌آبی‌ها در لیبی بود که سوریه شاهد مهاجرت و اعزام هسته‌های متعددی از عناصر آموزش‌دیده تکفیری بود؛ انتقالی که نه‌تنها به خاورمیانه محدود نشد، بلکه باعث شد روی دیگر سکه گریبان اروپایی‌ها را بگیرد و آنها را مجبور کند همچون ایجاد خط بارلو و دژ ماژینو، این دفعه برای نبرد با داعش و القاعده در خانه خود آماده و مهیا شوند. این مساله کنشگری آنها را در سوریه و عراق به حداقل رساند و باعث شد آنها خطوط پدافندی خود را همچون نبردهای گذشته در داخل اتحادیه ترسیم کنند. این مساله در حالی اروپایی‌ها را در یک پدافند اجباری قرار داد که نه‌تنها نمودار اقدام و توان عملیاتی آنها در ائتلاف ضد تروریسم را با روندی نزولی مواجه کرد، بلکه بیشتر توان آنها صرف تامین امنیت و مقابله با تهدید در داخل اروپا شد.  در همین راستا می‌توان به حضور روسیه به عنوان دلیل کمرنگ شدن نقش آنها در سوریه بویژه پرونده ادلب اشاره داشت. فارغ از حملات محدود آوریل 2018 به برخی مقرهای نظامی و تحقیقاتی در دمشق، حمص و اطراف حلب که پس از سناریوی نمایشی کاربرد تسلیحات شیمیایی توسط ارتش سوریه کلید خورد، به اعتقاد برخی ناظران مسائل بین‌الملل، کارنامه عملیاتی سوریه نشان می‌دهد اروپا از ورود مستقیم به میدان نبرد پرهیز دارد. انفعال نظامیان اروپا در حالی در این پرونده مشهود است که امکان سالم و درستی برای ورود آنها به سوریه با وجود هسته‌های خفته تروریستی در این قاره و دست برتر میدانی تهران و مسکو وجود ندارد.


Page Generated in 0/0160 sec