رهبر انقلاب پیش از هر اهل هنری از دهه 70 تاکنون تمجید قابل تاملی نسبت به مرتضی سرهنگی داشتند. ایشان در دیداری جملهای کمسابقه خطاب به مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی گفتند: «اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کارِ بسیار بزرگ و بااهمیتی است... اخیراً از آقای بهبودی و آقای سرهنگی مصاحبهای میخواندم که واقعاً هم همینطور است. این آقایان معتقدند که قضایای دوره دفاعمقدس را باید مستند کرد، تبیین کرد، مستدل کرد تا براساس اینها آثار هنری بهوجود بیاید که کاملاً درست است». ایشان همچنین در دیدار با اعضای مجمع نویسندگان مسلمان با اشاره به تقریظی که روی کتاب «پابهپای باران» نوشتهاند، بیان داشتند: «همین آقای سرهنگی و آقای بهبودی کتابی [پا به پای باران] نوشتهاند که من دو، سه خطی پشت جلد آن نوشتهام - من معمولا بر هر کتابی تقریظی مینویسم - اینها از روی احساس من است، یعنی آن وقتی که اینها را نوشتم با احساس صادقی نوشتم. پایین صفحه نوشتم: درود بر سرهنگیها و بهبودیها! اعتقاد من این است. چرا من چنین چیزی را بنویسم؟ این چه علتی دارد؟ مگر من با آقای سرهنگی و بهبودی خویشاوندی نزدیکی دارم؟ مگر با هم رفاقت قدیمی داریم؟ نه، من فقط دو، سه مرتبه آقایان را دیدهام. این کتاب، کتاب خوبی است. نوشته موثر و کار بسیار مفیدی است».
همچنین مقام معظم رهبری در دیدار با دستاندرکاران تولید کتاب فرنگیس توصیههایی را خطاب به مرتضی سرهنگی داشتند. ایشان در بخشی از فرمایشاتشان خطاب به مرتضی سرهنگی فرمودند: «...واقعا کتابهایی که این خانمها نوشتهاند- آنهایی که من خواندهام و دیدهام- از لحاظ تصویر و مانند اینها، حقاً جزو برترین نوشتههای خوب داستانی است؛ رمان نیست، خاطره است اما واقعا زیبا است. من واقعا باید از شما تشکر کنم. بالاخره شما [بودید که] همت کردید؛ خدا را شکر. من خواستم بگویم شما و آقای بهبودی، شما 2 نفر، کار بزرگی تا حالا انجام دادهاید و با خودم فکر میکردم که انشاءالله شماها باید همت کنید که تا 20 سال دیگر- یعنی یک مهلت 20 ساله برای خودتان قرار بدهید، یک افقی را در نظر بگیرید- انشاءالله همینطور بتازید و بروید جلو؛ و میتوانید انشاءالله. خدا انشاءالله حفظتان کند...».
هدایتالله بهبودی
گفتم همکار؛ به همه آجرهایی که برای دیوارچینی او انداختم میبالم. گفتم همراه؛ به سفرهای کاری با او که یک سر آن در کنار رود ارس، خرمشهر و سر دیگرش سنپطرزبورگ، هیروشیما و... بود، میبالم. با آن همه سفرهای دلی، سفرهایی که به مکه و سری در کربلا داشت. سفرهای غیرکاری یا رفتن به سونا، استخر و کوه تا بازی گلکوچک و سفرهنشینی نسبتاً حلال تا چشیدن شاهمیگو... همه را زندگی کردیم، تا توانستم از رنگ آسمان دل او وام بگیرم و پسانداز کنم.
غلامعلی حدادعادل
آقای سرهنگی و دوستانشان یک راه را گشودهاند و ساختهاند. برخی رهروانی هستند که با هر قدم برداشتن راه را ایجاد میکنند و بقیه افراد در مسیری که آنها ایجاد کردهاند قدم میزنند. وظیفه ما این است که این راه را حفظ کنیم. این گنجینه براحتی حاصل نشده؛ یک ایمان خدایی و اخلاص پشت سر این مسائل بوده است. در کربلای جبهههای ایران یک عده کار حسینی کردند و آقایان بهبودی و سرهنگیها کار زینبی کردند.
علیرضا قزوه
در ابتدا هماره از خدا بگو/ نه از هوس بگو نه از هوی بگو/ تو کیمیافروشی ای شهیدمرد/ به قلب مردگان ز کیمیا بگو/ دوباره خاک جبهه را سرند کن/ دوباره از صفای بچهها بگو/ از نخستین شب هجوم دشمنان/ از ابتدا بگو، از انتها بگو/ ز تنگه ابوغریب و حاجیان/ میان تنگهها ز تنگنا بگو/ صدای ما گرفته در گلویمان/ تو از زبان ما سخن رسا بگو/ تویی معلم نخست خاطرات/ به وارثان از نخستین هجا بگو
اسماعیل امینی
در روزگاری که همه آدمها در پی شهرت، عکس گرفتن، مصاحبه کردن و حرف زدن هستند، مرتضی سرهنگی به دنبال کار است. او به جای آنکه حرف بزند کار میکند و این مساله گمشده روزگار ما است، آدمهای امروز مدام شکایت میکنند و گلایه دارند و کمتر کار میکنند. اما هر زمان که آقای سرهنگی را ببینید مشغول کار است، او به کارش ایمان دارد، علاقه دارد و عشق میورزد، او با اعتقاد کار میکند.