پویا مشهدی: جواد محقق، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار معاصر در سال 1333 در شهر همدان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و در سال 1358 به عنوان دبیر ادبیات به استخدام اداره آموزشوپرورش درآمد و در شهرها و روستاهای مختلفی به تدریس پرداخت. او در سال 1366 به منظور تدریس در مدارس ایرانی خارج از کشور به کشورهای گوناگونی از جمله پاکستان و ترکیه رفت. بهزعم نگارنده، «جواد محقق» را میتوان «آقای معلم شاعران انقلاب» نامید و حقا این نام، هم برازنده وجنات و وقار شخصیتی ایشان است و هم بیانگر تجربه معلمی ایشان و هم در راستای آثار چاپ شده از ایشان در تکریم مقام معلم. محقق پس از بازگشت به ایران برای ادامه تحصیل، به دلیل داشتن تجربه معلمی در سطوح مختلف و نیز سابقه طولانی فعالیت در امور مطبوعاتی و فرهنگی، به سردبیری ماهنامه رشد معلم انتخاب شد. دامنه فعالیتهای فرهنگی و آموزشی محقق بسیار گسترده است و به همینجا ختم نمیشود. در کارنامه فعالیتهای او، همکاری با نشریات گوناگون، شرکت در جشنوارهها و سمینارهای علمی و فرهنگی مختلف، برگزاری چندین و چند شب شعر، داوری در مسابقات ادبی، عضویت در انجمنهای ادبی و... درج شده است. جواد محقق آثار بسیاری را روانه بازار نشر کرده است که از جمله آنها میتوان به کتابهای «مردی چو آفتاب»، «ایآفریدگار»، «با آخرین رسول»، «تاوان عشق»، «قدر استاد»، «معلمان خوب من»، «گزیده شعرها»، «علی امیر غدیر»، «امین قافله وحی»، «شکفتن در آتش»، «کلمات در خط مقدم»، «بیداری کلمات» و «در کوچههای کرایوا» اشاره کرد. آثار او در ردههای سنی مختلف و با موضوعات گوناگونی نظیر مجموعه شعر، جنگ ادبی، مجموعه مقاله، مجموعه نثر ادبی و... منتشر شده است. در میان مجموعه شعرهای محقق، اثر «در کوچههای کرایوا» دارای شاخصهای است که آن را از سایر تألیفات او جدا کرده است و آن شاخصه «سفر سروده» بودن اشعار این کتاب است. شعر زیبای «سرآغاز سخن» از همین مجموعه، حاصل برانگیخته شدن شور و شعور شاعر در عصر عاشورا واقع در صحن مطهر زینبیه است که آن را مرور خواهیم کرد: «ای سرآغاز سخن خطبه آتشناکت/ آسمان آینه روشنی از ادراکت/ چه غمی ریخت به جان تو که از عاشورا/ شده پیراهن گلهای بهاری، چاکت/ با تو ماندند چو کوه و ننشستند ز پای/ پسران به شب خون و خطر چالاکت/ ایستادی تو و فریاد زدی بر سر ظلم/ که نبود از همه کاخنشینان باکت/ زخم و انگور و عطش آینه باغ تو بود/ آتشی ریخته در جام دل ما تاکت/ کیستی؟ کاین همه کافر ز تو دل چرکین است/ و جهان گمشده در خاطره غمناکت/ با خیال تو به خورشید رسیدند زنان/ مثل گلدسته روییده ز خاک پاکت/ سرمه چشم جهان است غبار غم تو/ توتیایی است به چشمان خلایق، خاکت». در کوچههای کرایوا، مجموعه شعری است با زبانی ساده و روان و به دور از تکلفات زبانی. این مجموعه شامل 109 شعر در قالبهای نیمایی، سپید و غزل است که فراوانی اشعار نیمایی بر غزل و سپید غالب است. اشعار سپید این مجموعه آهنگین و روان است و غزلیات آن پخته و تاثیرگذار. آنچنان که از محقق بر میآید، اشعار این سفر سروده نیز مانند باقی آثار او، آیینی و انقلابی است و روح پرتلاطم و ارزشمدار شاعر در کلمه به کلمه اشعار نهفته است. از ویژگیهای اساسی این مجموعه شعر، تاریخ سروده شدن اشعار آن است که چیزی قریب به 30 سال از زندگی شاعر را دربر میگیرد و اهمیت این موضوع در این است که این ویژگی، مرحله به مرحله و سال به سال، روند تکاملی ادبیات و قدرت شاعری محقق را نمایان و همچنین به شناخت تغییرات افکار و جهانبینی شاعر، کمک شایانتوجهی میکند. آنچه بر زیبایی و اهمیت «در کوچههای کرایوا» میافزاید، مطالعه تاثیر فرهنگ و سنن و آداب و رسوم و همچنین جغرافیای اجتماعی در سرزمینهای مختلف بر تصویرسازیهای شاعر و نوع بیان او است. بهطور مثال بازتاب شیوه مراسم تدفین در هند، برج فلزی ایفل، دیوار چین و تنوع غذایی مردم آن کشور و زیبایی مسحورکننده شهر بیروت، که عروس شهرهای خاورمیانه است، همه و همه در تصویرسازی و بیان شاعر نقش داشتهاند. پای این تاثیرپذیری در برخی اشعار حتی فراتر از تصاویر میرود به طوری که در اشعار زمان اقامت شاعر در کشور ژاپن مشاهده میکنیم که قالب شعرهای او به هایکو- که شعر بومی ادبیات ژاپن است- گرایش پیدا میکند. یکی از شاهد مثالهای مناسب برای این منظور، قطعه شعری است که شاعر در حال و هوای عرفانی شهر قونیه سروده است: «من از قونیه میآیم/ من از دیدار آن تنهاترین مردی/ که در پس کوچههای شهر میگردید/ و انسان آرزو میکرد!/ خدامردی که بار آن همه اندیشه را/ بر شانههای حکمتش میبرد/ و در شبهای تنهایی/ غم بیحاصلیهای مرا میخورد/ من از قونیه میآیم/ و خورجین خیالم را/ پر از پند کسی کردم/ که هر شب از پریساران شعرش/ با دل من گفتوگو میکرد/ و طبعم را به اعجاز کلامی تازه/ جان میداد/ و جانم را/ به جادوی سخن/ در شطی از شعر زلالش شستوشو میکرد/ و مروارید معنا را نشان میداد/ من از قونیه میآیم/ هنوز از غربت این شهر/ صدای او- ملول از دیو و دد- دنبال انسان باز میآید/ دلم آغشته اندوه این تنهایی تلخ است/ مرا یارای گفتن نیست/ تو را گوش شنیدن هست؟» جواد محقق شاعری است که به ندای الهی «قُل سیروا فی الأرضِ فَانظرُوا کیفَ بدأَ الخلقَ ثُمَّالله یُنشیُ النَّشاه الآخِرَهَ إنَّالله عَلَی کُلَّ شئ قدیرٌ» لبیک گفته است و فراوان با خود مرور کرده است: «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی».