یونس مولایی: هرچند شکلگیری امواج اجتماعی برای تضادآفرینی میان ایرانیگری و اسلامگرایی را میتوان میراثی از سیاستگذاریهای ناسیونالیسم ضددینی پهلوی دانست اما تلاشها برای احیاگری آن را نمیتوان نادیده انگاشت. استفاده از ظرفیت شبکههای اجتماعی برای سیاه و سفید جلوه دادن اسلام منهای ایران و ایران منهای اسلام، تلاش برای رسمیت و تعمیم بخشیدن به سنن غیردینی و غیربومی برای به حاشیه راندن آیینها و سنن دینی و... را میتوان بخشی از کلیت اقدامات برای احیای این تضاد دانست. در این میان فضای شبکههای اجتماعی را هرچند بابت انتشار انبوه پیامها در مباحثی همچون عید قربان، ماه محرم و... نمیتوان به شکلی واحد مورد تحلیل قرار داد اما مباحثی همچون تلاش برای احیای آیینها و جشنهای غیربومی را در بستر اجتماعی و تاریخی ایران میتوان مورد بررسی قرار داد.
شاید نخستین و پررنگترین مواجهه و به تبع آن ادغام فرهنگی را باید در رویارویی میان اسلام و سنن بازمانده ایرانی جستوجو کرد. پیوند زدن میراثی همچون «عید نوروز» با فرهنگ دینی و پایبندی ایرانیان در سدههای پیاپی به تقویم شمسی (میراث ایرانی) بر مبنای سال هجرت (واقعه اسلامی) از یکسو و حفظ سخت زبان فارسی در رسمالخط عربی از سوی دیگر جلوههای معنابخشی در اینباره محسوب میشود. سرازیر کردن ارزشهای دینی به سمت رسوم ایرانی هرچند در نوروز بیش از هر چیز دیگر جلوهگر شد اما نمیتوان از همپوشانی ارزشهای دینی در میدان نهضتهای ملی نیز چشمپوشی کرد. الگوی عمده شعارهای دینی در جریان مبارزات سیاسی داخلی و مقاومتهای دفاعی خارجی بخوبی گویای این مهم است که هرچند دیانت و ملیت نه به شکلی مطلق و صددرصدی، بلکه به شکلی حداکثری، در فضای اجتماعی و تاریخی ایران به وحدت رسید. شاید بهترین شاهد بر این امر را تا حد زیادی بتوان در تلاشها برای احیای تعارضهای فارس و عرب با نیت تقابل نهایی ملیت و دیانت پیدا کرد. الگوی شاهنامه بهعنوان ملیگرایانهترین سند ادبی تاریخ ایران و آغاز مبتنی بر دیانت آن جلوهای عیان از صحت گزاره نزدیکی این دو عنصر به حساب میآید.
نحوه مواجهه ایران با غرب را باید به شکلی جدی از اواخر سلسله صفویان بهعنوان سلسلهای که بر مبنای شیعیگری و صوفیگری به قدرت رسیده بود، جستوجو کرد. هرچند این مواجهه هیچگاه بر مداری واحد نگردیده است اما شواهد تاریخی از جمله سفرنامههای باقیمانده تا حد زیادی میتواند راهگشای این امر باشد. مواجهه مقلدانه اشراف قاجار از یکسو و زاویه داشتن عمومی جامعه نسبت به مناسبات ارزشی و فرهنگی غربیان از سوی دیگر را میتوان از مهمترین مواجهات در فضای وقت جامعه ایرانی دانست. در بخشی از سفرنامه مشهور «چارلز جیمز ویلس» پیرامون نحوه مواجهه زنان اشراف با غربیان آمده است:
«زنان ایرانی به محض آشنایی و همصحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی سعی در آموختن طرز لباس پوشیدن، رفتار و آداب و اصول آنان کردند و همه لحاظ در پی تقلید از آنان برآمدند و این کار را نوعی رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به حساب آوردند».
«ادوارد پولاک» بهعنوان دیگر سفرنامهنویس ایران از زمان قاجار با اشاره به روش مقلدانه اشراف قاجاری نسبت به مسافران اروپایی آنان را در این نمونه مورد سرزنش قرار میدهد. با همه اینها چه چیز را میتوان بهعنوان الگویی در چارچوب مواجهه ایرانیان در برخورد با ارزشهای وارداتی بهعنوان شاهد مثال آورد؟ شاید راحتترین راه برای چنین قضاوتی بررسی نحوه برخوردها با آیینهای وارداتی ناشی از رویارویی با اسلام و اروپاییان باشد. طبیعتا صدور هرگونه حکم مطلق در این باب نشانهای از خطا بودن نوع مواجهه است اما آنچه میتواند ما را در رسیدن به نتیجهای صحیحتر راهنمایی کند، مساله نحوه برخورد و فراگیری این آیینهاست. تلاشهای چند دههای حکومت پهلوی در فراگیر کردن آیینهای وارداتی که برچسبی غیردینی داشتهاست حتی تحت لوای ایرانیگری نیز با استقبال درخوری مواجه نشد و عموما با شکست مواجه شد.
در این میان تلاشهایی که این روزها برای احیای پاسداشت آیینهای غیربومی شکل میگیرد، هرچند که غیرقابل کتمان است و تا حدی باید آن را نیز به رسمیت شناخت اما جلوهای از عدم موفقیت بر مبنای الگوهای مشابه تاریخی را داراست.