جز بختیار که همچون رهبری خودخوانده در میانه مخالفان دم و دستگاهی برهم زده بود، دیگرانی هم بودند که سودای بازگشت داشتند. از جمله غلامعلی اویسی، آخرین فرماندار نظامی تهران مشهور به «قصاب تهران» که «شروع کرد به همکاری با سرتیپ جواد معینزاده، از نیروهای نظامی تبعیدی ایران و شبکهای کوچک راه انداختند. آنان در اسفند ۱۳۵۸ به عراق رفتند و رهبران عراقی را دیدند که قبول کردند به آنها پول، جا، سلاح و تاسیسات مخابراتی برای شبکه رادیویی «صدای آزاد ایران» بدهند».
این دو نفر بعدها شبکهای از افسران و نیروهای نظامی ناراضی را سازماندهی کردند تا منطقهای نزدیک مرز ایران و عراق را به تصرف درآورده و از آنجا به سازماندهی نیروهای مخالف نظام اسلامی بپردازند. «آنها در اردیبهشت ۱۳۵۹ ادعا کردند مجموعهای از ۷ هزار افسر نظامی بازنشسته و ۹۰ هزار داوطلب دیگر دارند که آمادهاند نبردی مسلحانه را آغاز کنند. اگرچه شک هست که شبکهشان بیش از چند صد نفر عضو داشته است».
جز این دو نفر، شهریار شفیق، فرزند اشرف پهلوی هم در سودای برانداختن نظام انقلابی بود. او که از جمله افسران نیروی دریایی ایران به شمار میآمد با وقوع انقلاب و انسداد مسیر بازگشت به کشور، دست به توطئهچینی زد و نقشهای برای حمله هوایی به ایران طرحریزی کرد اما پیش از آنکه به هدفش دست یابد در آذرماه ۱۳۵۸ توسط گروهی که خود را فداییان اسلام میخواندند، کشته شد. جز او سیدمصطفی پالیزبان هم «روابطی با اویسی برقرار کرد و گروه کوچکی از چریکهای کُرد تشکیل داد. ارتشبد بهرام آریانا هم تشکیلاتی به اسم «آزادگان» درست کرد و در ترکیه نزدیک مرز ایران، پایگاهی راه انداخت برای اینکه از آنجا به ایران حمله کند».
نظامیانی که محوریت کودتای نوژه را برعهده گرفتند اما هیچکدام از اینها نبودند؛ نه اویسی، نه معینزاده، نه پالیزبان و نه آریانا. این سرهنگ محمدباقر بنیعامری، از بازنشستگان ژاندارمری بود که به همراه دوست دیرینش سرهنگ عطاءالله احمدی، از افسران اطلاعات ارتش، برنامهای نظامی برای سرنگونی نظام طرحریزی کردند. آنها ابتدا به این فکر افتادند که برای پیشبرد اهدافشان حمایت شاه را جلب کنند. این مهم اما به خاطر آوارگی آخرین شاه ایران در کشورهای مختلف هیچگاه محقق نشد و احمدی که برای دیدار با شاه به خارج از کشور رفته بود، «چند ماهی را در اروپا گذراند و کوشید با شاه ارتباط بگیرد اما موفق نبود. شاه از ایران، اول به مصر و بعد به مراکش و باهاما و مکزیک رفت». اینجا بود که احمدی از طریق فضلالله امیرفضلی از فعالیتهای شاپور بختیار آگاهی یافت و به دیدار او رفت: «احمدی با بختیار دیدار کرد و از فعالیتهای بنیعامری برای او گفت. بختیار خواستار دیدار با بنیعامری شد و این بود که در شهریور ۱۳۵۸، بنیعامری با هواپیما به پاریس رفت. بنیعامری و بختیار توافق کردند همکاری کنند. قرار شد بنیعامری طراحی و سازماندهی عملیات را انجام دهد و بختیار تامین مالی آن را به عهده بگیرد و اسمش را پای عملیات بگذارد و ارتباطات لازم را با دولتهای خارجی حفظ کند». (بخشی از مقاله مارک گازیوروسکی، شماره نوامبر ۲۰۰۲ مجله میدلایست ژورنال)
بختیار گزینه که بود؟
شاه با بنبست روبهرو شده بود. فرح پهلوی و اطرافیان او، از جمله رضا قطبی رئیس تلویزیون، گردهماییهایی داشتند و بدون اطلاع شاه، تجزیه و تحلیل میکردند و تصمیماتی میگرفتند که یکی از تصمیمات آنها گزینش بختیار برای نخستوزیری بود. یادآور شوم که بختیار، پسرخاله رضا قطبی بود. باید به این مطلب نیز اشاره داشته باشم آن زمان که فروهر و سنجابی در کنفرانس مطبوعاتیای شرکت کردند که متعاقب آن بازداشت شد، بنده به عضویت هیات اجرایی جبهه ملی درآمدم و هر روز در دفتر فروهر در میدان فردوسی جلسه داشتیم. بختیار در یکی از این روزها که من را با ماشینش به منزل میرساند، همانطور که کنار راننده نشسته بود برگشت و به من گفت: «آقای سیف! اگر دوستان بگذارند، فهرست کابینه در جیب من است». در همین فاصله بود که بختیار این جمله را به من گفت. من خیلی توجهی نکردم اما بعد که نخستوزیر شد به دوستان گفتم، دعوت از سنجابی، فروهر و صدیقی سناریو بوده و اطرافیان شاه تصمیمشان را گرفته و بختیار را انتخاب کرده بودند. بر اساس همین انتخاب بود که بختیار به من گفت فهرست کابینه در جیب من است. به هر حال به این دلیل بود. پیشنهاد فرح به شاه این بود که بختیار نخستوزیر شود و شاه هم پذیرفت. به طوری که میگویند، سخنرانی شاه که به «پیام انقلاب شما را شنیدم» معروف شده است توسط سیدحسین نصر و با نظر رضا قطبی و فرح نوشته شده بود. آنها متن آن سخنرانی را- بدون اینکه شاه قبلا خوانده باشد- به او میدهند و میخواند. شاه بعد از خواندن پشیمان میشود. قطبی به او میگوید بعد از این پیام شما وسط جمعیت تظاهراتکنندگان هستید. به هر حال شاه به مرحلهای رسید که ناگزیر شد به اطرافیان مصدق دست دراز کند. او تا آخرین روزها با اطرافیان دکتر مصدق مخالف بود. نخستین نفر از طیف همکاران دکتر مصدق که شاه او را به نخستوزیری دعوت کرده بود، الهیار صالح بود. من آنجا بودم که از طرف شاه آمدند و صالح را دعوت کردند اما صالح گفت به شاه بگویید زمانش گذشته است و گفت: شاه هر وقت گیر میکند سراغ ما میآید و وقتی تمام شد برمیگردد به حالت اول، نمیشود به حرفهای او اعتماد کرد. به این ترتیب ملاحظه میکنید در این تنگنایی که شاه در آن گیر کرده، فکر میکند با رجوع به آقایان جبهه ملی میتواند نجات پیدا کند. (بخشی از گفتوگوی خسرو سیف با روزنامه شرق)
10 میلیون دلار از کیسه خلیفه سعودی
عربستان سعودی برای اجرای عملیات کودتای نوژه، یک چک 10 میلیون دلاری اعطا کرده بود، سازمان جاسوسی اسرائیل «موساد» نیز نقش مهمی در شناسایی افراد مخالف انقلاب در داخل کشور و معرفی آنها به بختیار داشت و در پی هماهنگیهای ایجاد شده میان نیروهای کودتا در تهران و پاریس، حملات زمینی و هوایی عراق علیه ایران با نزدیکشدن زمان کودتا گسترش یافت. در مقایسه با 139 حملهای که عراق در فاصله 13 فروردین 1358 تا 31 فروردین 1359 انجام داد، از یک خرداد 1359 تا 19 تیر 1359، 115 حمله هوایی و زمینی به ایران صورت گرفت و در روز 18 تیر 1359 منطقه باویسی، تپه رش، پاسگاه شورشیرین و پاسگاه انجیره مورد حمله زمینی و سومار و نخجیر مورد حمله هوایی رژیم عراق واقع شد. همچنین روز 19 تیر 1359 حوالی سنندج آماج حمله هوایی و ارتفاعات غرب پاوه هدف حمله زمینی قرار گرفت. با این حال در همان ایام بختیار در گفتوگو با بیبیسی گفته بود: ایران به طور مرتب به عراق حمله میکند.