محسن شهمیرزادی: سینما را میتوان تصویری بریده شده از زندگی بر پرده نقرهای دانست. به همین جهت سینما همان روایت زندگی است، روایتی که خیلیها با آن زندگی میکنند. در زندگی هم غم دیده میشود، هم شادی و خشم و نفرت و ترس. هم چالشهای اجتماعی وجود دارد و هم معضلات فرهنگی. همه اینها هست و سیاست هم هست. سیاست بخشی از زندگی است که نه به اندازه وسعت خودش اما به قدر قابل تاملی در سینما بازنمایی شده است. سیاست مساله پیچیدهای است، هم هست و هم نیست. در یک سکانس فیلمی در ژانر رئال که زندگی روزمره مردم معمولی را به تصویر میکشد، سیاست هم در میان آن روزمرگی به چالش کشیده خواهد شد، از همین رو این مفهوم کلی و فراگیر را میتوان در اکثر فیلمهای سینمایی دید. فیلمهایی که قطعا روایت آنها متاثر از فضا و اندیشه سیاسی کارگردان خواهد بود. با این وجود نمیتوان هر فیلمی را در ژانر سیاسی گنجاند، چرا که برای تعیین ویژگیهای یک ژانر نیاز است حد و مرز مشخصی ترسیم شود و به همین واسطه تنها آثار معینی در این ژانر – مثلا ژانر سیاسی - قرار میگیرند. همین مساله بزرگترین چالش برای مشخص کردن فیلمهایی است که در ژانر سیاسی قرار میگیرند. اما با اغماض میتوان گفت فیلمهایی که به دنبال روایتی از روابط قدرت در سطح کلان هستند یا به حوادث سیاسی مشخصی میپردازند، در ژانر سیاسی قرار خواهند گرفت. با زبان لفافه و غیرمستقیم سینما تشخیص همین میزان سیاسی بودن فیلمها نیز دشوار است اما به طور کلی برای بسیاری از فیلمها اشتراک نظر وجود دارد که مضمون «سیاسی» در میان آنها بر دیگر وجوه فرهنگی و اجتماعی غلبه دارد. بررسی فیلمهای سیاسی سینما برای هر کشوری، حاکی از آن است که تا چه حد هنرمندان و سینماگرانش بر امر سیاسی احاطه دارند و چه دغدغههایی را درباره اداره جامعه در ذهن میپرورانند. سینمایی که متاسفانه در ایران و در اغلب موارد درگیر سطحیترین بخشهای سیاست شده و کارنامه
قابل قبولی از خود بر جای نگذاشته است.
از فیلمفارسی تا فیلمهای سیاسی
در سالهای پیش از انقلاب، در سینمای ایران، فیلمفارسیها بر تمام ژانرهای دیگر سیطره داشتند و تصور تولید یک فیلم دغدغهمند در حوزه سیاست بسیار دور از ذهن بود. با این وجود مسعود کیمیایی را میتوان یکی از کارگردانهای مطرحی دانست که در برخی آثارش به وضوح مضامین سیاسی را وارد فیلمهای خود کرد و مخاطبانی که با ذائقه نازل سینمای پهلوی خو گرفته بودند، با فیلمهایی متفاوت از دیگر آثار کیمیایی رو به رو شدند. سال 1353 کیمیایی با «گوزنها» به سینما آمد. او در این فیلم ضمن روایتی از مبارزات سیاسی، فیلمی قابل تامل در این حوزه ساخت که منجر به توقیف آن توسط ساواک شد. کنایههای کیمیایی و ارجاعات او در جنایات پهلوی باعث شد گوزنها یکی از پرحاشیهترین فیلمهای سینمای پیش از انقلاب باشد. «سفر سنگ» دیگر اثر سیاسی کیمیایی بود که سال 56 روی پرده رفت. این فیلم با مضمون استثمار و درونمایهای سیاسی نوید انقلاب بزرگ مردمی علیه شاه را میداد. نویدی که بیش از یک سال نیاز نداشت به وقوع بپیوندد. با سفرسنگ کارنامه کممایه سینمای سیاسی در پیش از انقلاب بسته میشود و موج جدید فیلمهای سیاسی بعد از انقلاب آغاز میشود.
انقلاب، سوژه محبوب سینمای سیاسی
ساخت فیلم سیاسی پس از انقلاب چالش بزرگی برای فیلمسازان مردمی محسوب میشد، چرا که در این زمان، حکومت پهلوی و ظلمهایش کنار رفتهاند و سینما صرفا نمیتواند هجوِ سیاست و نقد حکومت باشد، چرا که به تمام خواستههای سیاسی در عرصه حکومت و حاکمیت مردم بر خودشان رسیدهاند. از این رو باید ادبیات جدیدی در عرصه سینمای سیاسی خلق میشد. ادبیاتی که در آن باید مفاهیم و ارزشهای تمامنشدنی سیاسی انقلاب چون استعمارستیزی، استقلالطلبی، آزادگی، مبارزه با ظلم و... بر پرده سینما متجلی شود. با این همه، جریان غالب سینمای ایران به دلایل مختلفی ترجیح داد در ادامه مسیر خود بیشتر به موضوعات اجتماعی و آسیبهای مرتبط با آن بپردازد. با این حال، بعد از انقلاب نیز مسعود کیمیایی در ساخت فیلمهای سیاسی پیشقدم شد و «خط قرمز» را در سال 60 تولید کرد. در این سالها فیلم سیاسی همردیف با فیلمهایی با موضوع انقلاب محسوب میشد و ظرفیت دراماتیک انقلاب اسلامی بهترین مایه اولیه فیلمنامهها برای پرداخت سیاسی بود. بعد از آن «نقطه ضعف» محمدرضا اعلامی در سال 62 روی پرده رفت. «بایکوت» محسن مخملباف دیگر اثر سیاسی آن سالها بود که اکران شد. برخلاف فیلمهایی نظیر «تشکیلات»، «مسافران مهتاب»، «دادشاه» و... که نتوانستند به موفقیت چندانی در گیشه دست یابند، «خانه عنکبوت» علیرضا داوودنژاد مورد اقبال سینماگران - و نه مردم - قرار گرفت، چرا که بعد از مدتها فیلمی دور از فضای فیلمفارسی و البته در فضای موج نو روایت شده بود. «خاک و خون» کامران قدکچیان نیز دیگر فیلم مطرحی بود که در این سالها روی پرده رفت و سوژه آن نیز بار دیگر به فضای پیش از انقلاب بازمیگشت. تصویر شعارزده از فضای سیاسی پیش از انقلاب یکی از مهمترین چالشهایی بود که سینمای دهه 60 با آن مواجه شد. در آن روزها سینمای ایران در دوقطبی فیلمفارسی و سینمای روشنفکری قرار داشت که باعث میشد آثاری عمیق و در عین حال مخاطبپسند کمتر به چشم آید. آغاز جنگ تحمیلی باعث شد سینمای ایران متاثر از فضای جنگ قرار گیرد و تحولات آن به نسبت این واقعه بزرگ اثر پذیرد.
سقوط به پله اول در عصر آزادی قبل از بیان!
پس از دوران سفت و سخت سازندگی که عقیده داشت به جای همه معضلات اجتماعی و فرهنگی، «بیایید و از سد و جادههایی که ساختیم فیلم بگیرید!»، روی کار آمدن دولت اصلاحات این تصور را برای بخشی از سینماگران ایجاد کرد که میتوانند با آزادی عمل بیشتری به طرح دغدغههایشان بپردازند اما این تصور در عمل چندان هم به وقوع نپیوست تا دهه 70 تبدیل به عرصه تاخت و تاز فیلمسازان سطحی شود که با نگاه ژورنالیستی و سیاستزده سعی در هجو ارزشهای پیشین دهه 60 داشتند. در واقع سینما به جای گام برداشتن رو به جلو به همان چارچوبهای فکری پیش از انقلاب بازمیگشت. جایی که در آن فیلم سیاسی هم چیزی جز فعالیت علیه حاکمیت و صدور بیانیههای سیاسی محسوب نمیشد. پرداختن به مفاهیم اساسی سیاسی در انقلاب جای خودش را به آثار ضعیفی چون «پارتی» سامان مقدم داد که بعد از آن نیز با «مکس» خود را در آن تکرار کرد و به یک بیانیهنویس در سینما مشهور شد. در کنار آن «اعتراض» مسعود کیمیایی، «نان، عشق و موتور1000» ابوالحسن داوودی، «مومیایی ۳» محمدرضا هنرمند و «متولد ماه مهر» احمدرضا درویش دیگر فیلمهایی با مضمون سیاسی در این دهه محسوب میشدند که به نوعی ادامهدهنده همان مسیر فیلمهای سیاسی پیش از خود بودند. ابوالقاسم طالبی نیز با فیلم «آقای رئیسجمهور» در خلاف جریان سینمایی با مضمون سیاسی قرار گرفت که دولت اصلاحات مانع از اکران آن شد و این فیلم به محاق توقیف رفت. در این دوره شاید یکی از مهمترین فیلمهایی که با وجود انتقادات سیاسی در مضمون خود در فرم و محتوا مورد توجه قرار گرفت «به رنگ ارغوان» اثر ابراهیم حاتمیکیا بود که در ابتدای دهه 80 خلق شد اما تا چندین سال پس از آن نتوانست رنگ اکران را ببیند.
ابتذال سیاست در عصر گیشه
بعد از فتنه 88 بار دیگر فضای سیاست در آثار سینمایی داغ شد به گونهای که به نوعی شاهد انفجاری در سالهای پایانی دهه 80 و سالهای ابتدایی دهه 90 در عرصه فیلم سیاسی بودیم. آرای متفاوت سینماگران و مواضع آنها در فیلمهایی چون «پایاننامه» حامدکلاهداری، «گزارش یک جشن» ابراهیم حاتمیکیا، «خیابانهای آرام» کمال تبریزی، «قلادههای طلا» ابوالقاسم طالبی، «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان، «قصهها»ی رخشان بنیاعتماد، «آشغالهای دوست داشتنی» محسن امیریوسفی و... مطرح شد. فیلمهایی که مواضع گوناگونی را پوشش میدادند؛ از موضع علیه امنیت ملی و نگاه جانبدارانه به فتنهگران تا فیلمهای متوسطی چون «پایاننامه» در موضع خلاف آن و آثار مستند و شایستهای چون «قلادههای طلا» که تلاش داشت نگاهی جامع و مستدل ارائه کند. در این میان آثار دیگری چون فیلم موهن «یک خانواده محترم» و اثر حاشیهدار محمدحسین فرحبخش به نام «خصوصی» نیز در ژانر سیاسی خلق شدند که اساسا رویکردهای مغرضانه یا جانبدارانه داشتند. اما پس از آن دغدغه سیاست با لودگی و هجو برای فیلمسازان همراه شد و بسیاری از فیلمسازان با گزارههای سطحی، قصههای ضعیف، هجو ارزشها و سیاست و به نوعی لودگی در همه مسائل جدی، سینمای سیاسی در دهه 90 را به وضعیت کنونی کشاندند. وضعیتی که در آن دیگر اثری از فیلم سیاسی جدی و روایتی از چالش قدرت به چشم نمیآید و عمده آثار تلاش دارند با خلق طنزهای سطحی به همراه کنایههای سیاسی در گیشه توفیقی را کسب کنند. جریانی که از «گشت ارشاد یک» سعید سهیلی آغاز شد و در ادامه به آثاری سطحی همچون «مارموز» رسید. مارموز که این روزها در حال اکران در سینمای ایران است، نمادی تام و تمام از سطحی شدن فیلمهای سیاسی است. اثری که بیشتر تمرکز خود را بر متلکها و شوخیهای تلگرامی قرار داده و البته با وجود تبلیغات و جنجالهای بسیاری که پیرامون آن ایجاد شد، با استقبال چندانی از سوی مخاطبان هم روبهرو نشد.