محسن شهمیرزادی: سریالهای تلویزیونی جزو ماندگارترین مجموعههای نمایشی برای مردم هستند. مخاطب فیلم را میبیند اما با سریال زندگی میکند و کاراکترها و قصهها برای او مفهومی بیشتر از یک نقش و داستان دارند. با این حال هر قصه و کاراکتری یک عمری دارد؛ عمری که دیر یا زود به سرانجام میرسد. اما عمر قصهها و کاراکترها هم کمتر از تیتراژهای ماندگاری است که از این مجموعهها در خاطر مانده است. به سختی میتوان سریال ماندگاری را یافت که موسیقی تیتراژش از خاطر رفته باشد؛ حتی میتوانیم پا را از این هم فراتر بگذاریم و ماندگاری بسیاری از سریالها را مدیون موسیقی تیتراژ آنها بدانیم که البته قضاوتی چندان گزاف هم نیست. با این حال، وقتی از آثاری مثل سریالهای «امام علی(ع)»، «مختارنامه»، «شب دهم»، «معصومیت از دست رفته»، «دلنوازان»، «هزاردستان»، «خط قرمز» و... صحبت میکنیم، امکان ندارد در وهله اول موسیقی تیتراژ آنها از ذهنمان گذر نکند. تیتراژها یا همان «کارت دعوتهای فیلم» خودشان جدا از فیلمهایی که به آن تعلق دارند، ماجرایی مخصوص به خود دارند. تحولات تیتراژ آثار تلویزیونی نشان میدهد این محصولات در تمام این سالها روندی یکسان نداشتهاند. بویژه در یک دهه اخیر که شعرهایی از شاعرانی معدود با صدای خوانندگانی «عمدتا تکراری» پخش میشود و همین مساله موجب شده است مدتها تیتراژها در رکود به سر ببرند و از آنها کمتر یادی در ذهن بماند. این رکود با پشت پردههای اقتصادی و فروش تیتراژ به خوانندگان جویای نام نیز همراه شد که حتی برخی مخاطبان را هم نسبت به تیتراژها بدبین کرد. اما به نظر میرسد در دوران جدید تلویزیون، رویهای متفاوت از قبل شکل گرفته است تا اسامی جدیدی به شاعران تیتراژها اضافه شود و خوانندگان برجسته دیگری نیز صدایشان را در تیتراژ سریالها ماندگار کنند.
حصار نامرئی شعر و ملودی
تیتراژهای تلویزیونی در یک دهه اخیر با اغماض در معدود آثاری که در خاطرهها ماندگار شدهاند، در قبضه حلقه بستهای است که گویی انحصاری نامرئی در سرودن شعر و اجرای این تیتراژها دارند. این انحصار خیلی وقتها به چشم نیامده است و بسیاری، صداهای تکراری در انتهای هر سریال را اتفاقی بدیهی تلقی میکنند. اما برخی نیز نظر متفاوتی دارند. نیما مسیحا از جمله خوانندگانی است که معتقد است این انحصار نامرئی یا همان مافیا در میان برخی تهیهکنندگان وجود دارد و در این باره بیان میکند: «چه کسی میگوید مافیا وجود ندارد؟ مافیا در رگهای موسیقی ایران در جریان است. جالب است که برای رسیدن به اهداف خود از انجام هیچ کاری ابایی ندارند و دست به هر کاری میزنند. من به وجود مافیا در موسیقی ایمان دارم و معتقدم مافیا در موسیقی بویژه در تلویزیون و تیتراژخوانی وجود دارد. من شاهد بودهام دوستانی که خود درگیر مافیا هستند گفتهاند که مردم با صدای آنها ارتباط برقرار کردهاند. میخواهم بدانم آیا من و امثال من مثل حمید حامی که مدام در این تیتراژها نیستیم و نمیخوانیم آیا صدای بدی داریم یا بد میخوانیم یا مردم با صدایمان ارتباط برقرار نکردهاند؟ دیدهام که گفتهاند چون تهیهکننده با آنها کار کرده و کارشان را میشناسد از این موهبت برخوردارند که بار دیگر تهیهکننده با آنها کار کند. گفتهاند که تهیهکننده به کارشان ایمان دارد و با هم راحتند و... در حالی که به نظر من هیچ یک از این حرفها صحت ندارد».
تیتراژفروشی!
اما چالش دیگر تیتراژها در سالهای اخیر به کاستیهای بودجه تلویزیون بازمیگشت. سالهایی که بحران بودجه در ابعاد گستردهای خود را نشان میداد و یکی از تبعات آن نیز به تیتراژهای تلویزیونی بازمیگشت. این گمان که تیتراژ در آخر سریال پخش میشود و یک تیتراژ متوسط برای اثری متوسط تفاوتی با تیتراژ ضعیف برای این اثر ندارد و در یک کلام کسی تیتراژ را نمیبیند، باعث شد بسیاری از تهیهکنندگان به تیتراژفروشی روی آورند. خوانندگانی که سعی داشتند در بازار موسیقی صاحبنام شوند، به جای هزینه تبلیغات و بازاریابی، آن را صرف همکاری با یک تهیهکننده تلویزیونی میکردند و با حضور در تیتراژهای سریالها- در کنار حضور در برنامههای گفتوگومحور- از آنتن 80 میلیونی صداوسیما بهرهبرداری بیشتری میکردند. علیرضا بدیع که یکی از شعرهای ماندگارش به نام «ماه و ماهی» با صدای حجت اشرفزاده در ذهنها مانده است، درباره روند تیتراژهای تلویزیونی در یک دهه اخیر اظهار داشت: «طی سالهای اخیر به دلیل روابط برخی تهیهکنندههای سریالها و مجموعههای تلویزیونی با جامعه موسیقی شاهد فروش تیتراژها هستیم، یعنی تهیهکننده برای تامین بخشی از هزینههای خود اقدام به فروش تیتراژ میکند که خریداران نیز در اغلب موارد برخی خوانندهها هستند. خوانندهای که دست به چنین اقدامی میزند وقتی میبیند با خریداری یک تیتراژ به اندازه پخش چندین تک آهنگ در فضای مجازی مشهور میشود از موضوع استقبال میکند. اما وقتی به تیتراژهای اوایل دهه ۸۰ نگاه میکنیم میبینیم که اغلب آنها توسط بهترین خوانندگان و ترانهسرایان تهیه میشدند و شاخص اصلی انتخاب آثار مسائل فنی بود که همین امر باعث ماندگاری آنها شد».
گرگ و میش تیتراژخوانی
اما تحولات تلویزیون در چند سال اخیر، از روند تازهای خبر میدهد که انحصار و تیتراژفروشی را به گوشهای نهاده و در برخی آثار شاهد حضور شاعران و خوانندگان شایسته و جدیدی هستیم که پیش از این تنها در میان مردم زبانزد بودند و خبری از آنها در مجموعههای تلویزیونی نبود. تیتراژ مجموعههایی چون «حوالی پاییز» با شعر قاسم صرافان و صدای سینا سرلک یا سریال «مینو» با صدای مازیار فلاحی را میتوان از جمله تیتراژهایی دانست که در مدت اخیر و بهواسطه حضور چهرههای جدید چه در حوزه ترانهسرایی و چه در حوزه خوانندگی تولید شدهاند. سریال «لحظه گرگ و میش» هم از جمله همین آثار است؛ سریالی خوشساخت که روایتگر فراز و فرود یک خانواده اصیل ایرانی در طول 3 دهه است. شعر «حالا که میروی...» سروده محمدمهدی سیار با صدای محمدمعتمدی در هم آمیخته شده است تا تیتراژ «لحظه گرگ و میش» خلق شود؛ تیتراژی که نوید جهان نوی تیتراژها در تلویزیون را میدهد؛ فارغ از تیتراژفروشی و دور از حلقه انحصار نامرئی تیتراژخوانی! اقبال به سریال و تیتراژ آن خیلی زود در میان گستره وسیعی از مخاطبان رشد یافت و بر اساس تجربههای دیگر این اتفاق مبارک، ثابت کرد که انتقادات به فضای انحصاری موسیقی چندان بیراه نبوده است. هر چند در این زمینه انتقاداتی هم به 2 قطعه خوانده شده توسط محمد معتمدی برای این سریال وارد شد از جمله آنکه موسیقی «حالا که میروی...» در واقع یکی از قطعات آلبوم محمد معتمدی به همین نام است و با توجه به اینکه تیتراژها به نوعی جزئی از هویت یک سریال هستند، بهتر بود برای این سریال قطعهای اختصاصی آماده میشد؛ هر چند به نظر میرسد این اتفاق رویکردی اقتصادی داشته و احتمالا به جهت صرفهجویی در هزینهها صورت پذیرفته است. یکی دیگر از انتقادات وارد بر تیتراژهای این سریال مربوط به تیتراژ پایانی آن یعنی قطعه «سنگ قبر آرزو» است که بازخوانی اثری از دهه 40 است و طبیعتا بهتر بود برای سریالی در حال و هوای دهه 60، از اثری در همان حال و هوا استفاده میشد. با این همه آنچه بیش از این ایرادات جزئی حرفهای به چشم مخاطب میآید، دیدن نامهایی جدید در عرصه ترانهسرایی و خوانندگی تیتراژهای سریالهای تلویزیونی است. چهرههایی که بدون شک حضورشان در این عرصه میتواند زمینهساز پویایی مضاعف این حوزه و عاملی برای شکستن حلقه بسته عرصهای شود که سالهاست در قرق چهرههایی تکراری است.