printlogo


کد خبر: 205731تاریخ: 1397/11/10 00:00
خرده‌روایت‌هایی درباره تاریخی‌ترین پرواز قرن و بزرگ‌ترین استقبال تاریخ
آغاز عصر خمینی
صفحات 6 و 11

گروه یادآور: در صبحی زمستانی که انگار سردی‌اش فراموش همه شده بود، همان‌طور که از پله‌های هواپیمای 747 ایرفرانس پایین می‌آمد، داشت عصری را آغاز می‌کرد که خبرنگار آمریکایی در گزارشی که برای نشریه متبوعش نوشت، از آن به «عصر خمینی» تعبیر کند؛ عصری که حال و هوایش متفاوت‌تر از همه عصرهای پیشین است! خبرنگار‌ها از سر و کول هم بالا می‌روند تا یکی از تاریخی‌ترین عکس‌های قرن بیستم را ثبت کنند. برخی از آنان در یکی از تاریخی‌ترین پروازهای قرن نیز حضور داشته‌اند؛ پروازی که به «پرواز انقلاب» مشهور شد و البته «پرواز انقلاب» بود، انقلابی که از ماه‌ها و سال‌ها قبل در اندیشه بسیاری از ایرانیان بارور شده بود و داشت به ثمر می‌رسید. سربازان در گهواره، آماده جانفشانی بودند و زمانه‌شان فرا رسیده بود؛ زمانه‌ای که انگار فقط برای آنان تدارک دیده شده بود. برخی که اهل زمانه خویش بودند و به اقتضای زمانه پایبند شده بودند، در مسیری که با عصر خمینی(ره) آغاز می‌شد، گام نهادند و رفتند و رسیدند و این موهبت رسیدن البته سهم همه نشد. آنان که اهل زمانه خویش بودند می‌دانستند در چه مسیری پای نهاده‌اند. عصر خمینی(ره) آغاز شده بود؛ عصری که با متن خوشامدگویی به امام در فرودگاه رنگ تازه‌ای به خود گرفت. «خمینی ‌ای امام» یک یادآوری بود برای پیمانی که پیش‌تر بسته شده بود. فشار جمعیت زیاد بود. برخی مخالف رفتن امام به بهشت زهرا بودند. امام اما می‌گوید: ماشین کجاست؟ قول داده‌ام به بهشت زهرا(س) بروم و می‌روم. در بهشت زهرا پسری 12-11 ساله، قرآن می‌خواند. «برخیزید ‌ای شهیدان راه خدا» توسط یک گروه سرود اجرا می‌شود. قطعه 17 بهشت زهرا(س) محشری است. مادران فرزند از دست داده، زاری می‌کنند. امام تسلیت می‌گوید: «ما در این مدت مصیبت‌ها دیدیم، مصیبت‌های بزرگ». همه جا ازدحام جمعیت است. در فرودگاه ازدحام جمعیت بود. در مسیر، ازدحام جمعیت اجازه حضور امام در دانشگاه تهران را نمی‌دهد. در بهشت زهرا ازدحام جمعیت اجازه فرود هلیکوپتر را نمی‌دهد. ازدحام آنچنان است که تنی چند از بیهوش می‌شوند و به زمین می‌افتند. رهبر 78 ساله اما پشت تریبون جان تازه‌ای به خستگان می‌دهد؛ «من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم. من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد...» مردم تشویق می‌کنند. لحظاتی بعد تکبیر طنین‌انداز می‌شود. سخنرانی که تمام می‌شود. باز ازدحام جمعیت است. امام قرار است از مجروحان انقلاب در بیمارستان عیادت کند اما ازدحام جمعیت اجازه نمی‌دهد... و آن روز تا رفتن امام به مدرسه رفاه در خاطره همه آن چند میلیون نفر ازدحام جمعیت است! یک استقبال بزرگ، بزرگ‌ترین استقبال تاریخ.


Page Generated in 0/0080 sec