printlogo


کد خبر: 205956تاریخ: 1397/11/15 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌ شعر «اشک فانوس» سروده همایون علیدوستی
یک هوا تا آسمان

وارش گیلانی: همایون علیدوستی را از دهه‌ 60 می‌شناسم. او پای ثابت چاپ شعر در مجلات جوانان و اطلاعات هفتگی بود. البته اوایل تا نزدیک به اواخر دهه‌ 60 مجله‌ای وجود نداشت که کار ادبی بکند؛ فقط چند نشریه‌ هفتگی و چند روزنامه بودند که صفحات شعر هم داشتند. این بود که حتی شاعرانی چون قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی، فرید، نصرالله مردانی و تقریباً همه‌ شاعران انقلاب، اشعارشان را در همین چند نشریه و روزنامه چاپ می‌کردند، تا اینکه «سوره» آمد و «صبح» و بعد هم ماهنامه‌ «شعر» و چه و چه و صفحات ادبی روزنامه‌ها هم بسیار فعال شد. البته برخلاف 2 دهه‌ اخیر، وضع و اوضاع مجلات ادبی و فرهنگی منسوب به جریان روشنفکری خیلی بهتر از وضع و اوضاع مجلات منسوب به جریان شاعران و نویسندگان انقلاب بود.
در این میان، همیشه اشعار همایون علیدوستی دوست‌داشتنی و خواندنی بود. یعنی شعرهایش به مخاطب نشان می‌داد که با شاعری جدی روبه‌رو است.
همایون علیدوستی را بیشتر با غزل‌هایش می‌شناختیم؛ شاعری که گاه مثنوی و رباعی هم می‌گفت. دفتر شعر «اشک فانوس»اش را از پس سال‌ها بازیافتم و قصه را همان دیدم که بود؛ دفتری 112 صفحه‌ای که لبریز بود از غزل و رباعی و مثنوی و نیز 2 شعر نیمایی. با خود و دوستی قرار گذاشتیم تا بر تنها کتابی که از همایون علیدوستی موجود است یادداشتی بنویسم (البته ممکن است که او پس از 1368 کتاب‌های دیگری هم منتشر کرده باشد!) خاصه به این سبب که سال‌هاست از این شاعر خوب خبری هم نیست؛ شاعری که در دوران خشکسالی مجلات ادبی آن همه جدیت داشت، به یکباره چه شد که در دوران وفور نشریات خوب ادبی قید چاپ ‌کردن اشعارش را زد! امیدواریم قید شعرگفتن را نزده باشد. همایون علیدوستی امروز به گمانم کمتر از 60 سال نباید داشته باشد.
در دهه‌ 60 به‌رغم شرایط و روبه‌رو بودن با مخاطب عام، کمتر شاعرانی بودند که دچار شعارزدگی نمی‌شدند و در عین متعهد بودن، پیام‌رسان شهیدان دوران خود بودند و چون همایون علیدوستی می‌سرودند:
«افروخته عشق تو چراغ سخنم را
بین شعله‌ جانسوز زبان و دهنم را
تصویرگر عشق به میدان شهادت
گلدوزی خون کرده حریر کفنم را
گر سر به تنم نیست چه غم، از سر توفیق
دادم به ره دوست، زکات بدنم را
با خامه‌ خون بر ورق گل بنویسید
خون‌نامه‌ مردان غیور وطنم را»
زبان شعر انقلاب را شاعران انقلاب در فراز و فرودهایی که در دوران انقلاب و دفاع‌مقدس و پس از آن داشتند، پیدا کردند، از این رو شعرهای‌شان نیز شباهت‌هایی با هم دارد (البته اگر از چند استثنا بگذریم. هرچند شباهت‌های پنهانی ایشان را نیز می‌توان پیدا کرد) شاعرانی که تنها شعرشان در خدمت انقلاب نبود، بلکه زبان‌شان نیز زاده‌ خود انقلاب بود و از آن رنگ‌وبو گرفته بود. به ابیات ذیل همایون علیدوستی اگر دقت کنید، متوجه شباهت آن با زبان قیصر امین‌پور می‌شوید. بالطبع بخشی از اشعار همایون علیدوستی اینگونه است؛ نوع زبانی که ممکن است ابداع شاعری دیگر بوده اما پرورنده‌ آن قیصر شده است. البته مثال ذیل چیزی از ارزش‌های شعری و استقلال شعری و زبانی همایون علیدوستی کم نمی‌کند و تنها جهت اطلاع آورده می‌شود:
«دیده زین سوگ بی‌حساب گریست
دل ز آشوب و اضطراب گریست
تا گل زخم بر تنت خندید
بر سر نعشت آفتاب گریست
باد، تا قصه‌ تو گفت به ابر
مویه سر داد و با شتاب گریست...»
یکی از ویژگی‌های اشعار همایون علیدوستی بلیغ و رسابودن آنهاست و این از جمله ویژگی‌هایی است که شعر هر شاعری را قدرتمند و استوار می‌کند، چرا که نه‌تنها ادبیت شعر در آن نهفته است، بلکه این ادبیت کارایی‌هایی دارد که می‌تواند عناصر شعر، اعم از تخیل، عاطفه، اندیشه و بیان را قدرت ظهور و بروز داده و به آنها روشنی و اقتدار ببخشد. بلاغت با خود فصاحت و شیوایی را می‌آورد و در مثال به قدرت بدنی و نفس بالای فوتبالیستی می‌ماند که اگر آن را نداشته باشد، توانایی آن را نیز نخواهد داشت تا به خوبی و با توانایی بدود، دریبل بزند، بپرد و تکنیک خود را پیاده کند. شعر همایون علیدوستی از بلاغت برخوردار است:
«لاله‌ها را زمان میلاد است/ لحظه‌ها، لحظه‌های فریاد است
باز از شور عشق یک شیرین/ خفته در خون هزار فرهاد است
داس کین را بگو هنوز این باغ/ خاستگاه هزار شمشاد است
جز به رسم شفق نمی‌میرد/ آنکه با آفتاب همزاد است»
و چنین است ابیات ذیل که مشتی است نمونه‌ خروار:
«در صبح خون ز مادر خورشید، زاده‌اند
قومی که در غدیر شفق، سر نهاده‌اند
در کوره‌راه دهر به تایید سرنوشت
دست رضا به دست زمانه نداده‌اند
از حق، به جز رهایی دل‌ها نخواستند
گاهی اگر لبی به نیایش گشاده‌اند
فردا ز خاک سرخ‌تر از لاله می‌دمند
امروز اگرچه سرو به‌ خاک اوفتاده‌اند»
مضامین شعر همایون علیدوستی گویای زلالی افکار یک مسلمان و نیز یک مسلمان انقلابی و بیانگر راه و روش یک انسان سالم است؛ گویای شاعری راستین و راستگو که اگر این نباشد، خود شعر، شاعر را به آنچه هست خواهد شناساند و لو خواهد داد. این مضامین عبارتند از:
شهید، شهادت، زندگی، مرگ، محرم، وطن، عشق، عمر، محبت و...
ابیاتی که به عنوان نمونه و مثال آورده‌ایم، همه گویای مضامینی هستند که در دفتر شعر اشک فانوس می‌توان پیدا کرد.
اغلب غزل‌های این دفتر دارای مضامین انقلابی و دفاع‌مقدسی هستند و این طبیعی است، زیرا از یک شاعر عصر انقلاب و در عین حال انقلابی، چگونه می‌توان انتظار داشت که اشعار دهه‌ 60 او خالی از این‌گونه مضامین باشد. با این همه غزل‌های عاطفی و تغزلی صرف هم در این دفتر یافت می‌شود، هرچند در اینگونه اشعار نیز شاعر همچنان از واژه‌های «خون»، «لاله» و «داغ» بهره می‌برد و کل شعرش را- در عین تغزلی‌بودن غیرانقلابی- باز به نوعی می‌توان به شهیدان و رزمندگان مرتبط کرد:
«نشان عشق مجو از کسی که داغ ندارد
چو لاله از دل خونین، به کف ایاغ ندارد
سخن ز خوبی خوبان مگو که در همه عالم
به نازنینی یارم، کسی سراغ ندارد
به ماهتاب نگاهش کسی که مهر بورزد
به کنج خلوت شب‌ها غم چراغ ندارد...»
 زبان شعر همایون علیدوستی اگرچه شباهت‌هایی به 2 شاعر مشهور انقلاب، قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی دارد؛ خاصه که همایون علیدوستی هم همچون آن دو شاعر سفر کرده به غزل‌سرودن و رباعی‌گفتن علاقه‌ وافر دارد اما به لحاظ زبانی، زبان شعرش زنده‌تر و تازه‌تر از ایشان نیست و نیز شعرش همیشه به لحاظ رنگ‌آمیزی و شوریدگی و بلاغت به پای شعر ایشان نمی‌رسد. یعنی همایون علیدوستی در عین حالی که شعرش از امتیاز یکدستی برخوردار است و شعری است بدون فراز و فرود اما در اغلب موارد شعرش یک ‌هوا از شعر این دو شاعر مشهور انقلاب پایین‌تر است. یعنی در واقع بسیاری از شاعران خوب انقلاب در چنین وضعیتی قرار دارند، به استثنای چند تن که می‌توان از ایشان به‌عنوان شاعران درجه ‌یک انقلاب نام برد؛ منظور شاعرانی هستند که شعرشان با انقلاب زاده شد و با آن رشد کرد و انقلاب، شکل و محتوایی از خود را به اشعار ایشان بخشید. یعنی مثلاً قیصر و سید هم از زبان و اصطلاحات عامه‌ مردم در اشعار خود استفاده می‌کردند تا اشعارشان صمیمی‌تر و ملموس‌تر شود اما قدرت کلام و تصویرسازی آن دو کجا و بسیاری از شاعران انقلاب کجا. به رباعی ذیل از همایون علیدوستی بنگرید که در عین زیبایی و خوبی و آوردن اصطلاح مردمی، قدرت و جاذبه‌ شعر آن دو تن را ندارد:
«دلبسته‌ تو بهشت سرمد دارد
هجر تو هزار غم پیامد دارد
دیری‌ست به قصد دیدنت، رهرو دل
در کوچه‌ عشق رفت‌وآمد دارد»
یا این رباعی:
«پیراهن پاره‌پاره‌اش را بنگر
زخم تن چون ستاره‌اش را بنگر
بر روی زمین فتادنش را دیدی
برخاستن دوباره‌اش را بنگر»
استقلال کامل شعری و زبانی همایون علیدوستی را بیشتر باید در اشعاری دید که شباهت‌هایی به اشعار قیصر و سید ندارد، چرا که او در این میدان حریف آنها نیست اما در میدان خود، شاعر مستقلی است، هرچند او کمتر در میدان‌های خود جولان داده است؛ میدان‌هایی نظیر میدان رباعی ذیل:
«لب‌تشنه مباش، آب را پیدا کن
سرچشمه‌ آفتاب را پیدا کن
بن‌بست سوال عشق بی‌پاسخ نیست
جان را بده و جواب را پیدا کن»
یادآور می‌شوم که این متن درباره‌ اشعار اوایل دهه‌ 60 همایون علیدوستی است؛ شعرهایی که (در بخشی از این متن و نه همه‌ آن) در مقام قیاس قرار گرفته شده‌ با اشعار قیصر و سیدی که در دهه‌های 70 و 80 هم مجال شعر گفتن و اوج‌ گرفتن را بروز داده‌اند. شاید شعرهای امروز همایون علیدوستی اوجی دیگر داشته باشد!


Page Generated in 0/0064 sec