رضا دوستی: رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا صراحتا از کودتاگران در کاراکاس حمایت میکند! «دونالد ترامپ» رئیسجمهور و «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا از «خوان گوایدو» به عنوان رئیسجمهور ونزوئلا یاد میکنند و صراحتا از شهروندان ونزوئلایی خواستهاند «نیکلاس مادورو» را سرنگون کنند! شاید هضم بازی ایالاتمتحده در کاراکاس برای کسانی که این بازی را بهمثابه یک «پدیده مستقل» در نظام بینالملل مورد ارزیابی و تحلیل قرار میدهند، صعب و دشوار باشد! با این حال اگر این بازی را مانند قطعهای از پازل رفتاری- راهبردی ترامپ و مقامات آمریکایی در جهان امروز مورد رصد قرار دهیم، صورتبندی ماجرا و متعاقبا تحلیل آن آسان خواهد شد.
با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016، تئوری مرد دیوانه [Madman Theory] به یک «چارچوب رفتاری» در کاخ سفید تبدیل شد. اگرچه این تئوری در دوران جنگ سرد و به صورت مشخص در دوران «ریچارد نیکسون» جنبه اجرایی پیدا کرده بود اما ترامپ ترجیح داد در دوران فعلی آن را احیا کند. در دوران نیکسون، وی در صدد انتقال پیامهایی کاملا «تردیدزا» و «غیرقابل پیشبینی» به مقامات شوروی سابق بود. نیکسون درصدد آن بود تا پیام مشخصی را به کاخ کرملین مخابره کند؛ اینکه رفتارهای آمریکا بشدت غیرمنطقی و متغیر خواهد بود! از این رو کشور شوراها باید قدرت ریسکپذیری خود در مقابل واشنگتن را کاهش داده و دست به تحریک واشنگتن نزند!
حامیان فعلی این تئوری معتقدند در صورت پیادهسازی آن، دیگر بازیگران نظام بینالملل از واهمه مواجهه با آثار و تبعات رفتارهای غیرقابل پیشبینی آمریکا، به سمت کاخ سفید و همراهی مطلق با آن گرایش پیدا خواهند کرد. ترامپ در 2 سال ابتدایی حضور خود در کاخ سفید تابع و مجری همین تئوری بود.
«نیکی هیلی» نماینده مستعفی ایالاتمتحده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد در اینباره میگوید: «من همواره ترامپ را به عنوان فردی تندمزاج، و در مذاکرات غیرقابل پیشبینی به تصویر میکشیدم تا موجب ترس طرف دیگر شوم. این کار من در چارچوب سیاست و تئوری «مرد دیوانه در دیپلماسی» انجام میشد. این تئوری را قبلا «ریچارد نیکسون» تعریف کرده است».
با گذشت 2 سال از حضور ترامپ در کاخ سفید، رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا نسبت به ناکارآمدی این تئوری در قیاس با دوران ریاستجمهوری نیکسون آگاه شده است. روزنامه واشنگتنپست در اینباره مینویسد: «زمانی به نظر میرسید ترامپ میتواند تئوری مرد دیوانه ریچارد نیکسون را حتی موفقتر از خود او در روابط بینالملل اجرا کرده و با هراساندن سایر کشورها باعث شود آنها نرمش نشان دهند اما رویکرد ترامپ با کرهشمالی شکست خورد و هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان تصور کرد درباره ایران کارساز شود».
متعاقب برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره و شکست جمهوریخواهان در انتخابات مجلس نمایندگان (در عین حفظ اکثریت آنها در مجلس سنا)، ترامپ تصمیم گرفت از تئوری مرد دیوانه فاصله بگیرد و در صدد افزایش اقبال مردمی نسبت به خود برآید. ترامپ به صورت مشخص از شکست جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهای سنا در ایالات میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین- که کسب آرای الکترال این 3 ایالت نقش مهمی در پیروزی سال 2016 وی ایفا کرد- احساس واهمه کرد. او تصمیم گرفت با «خلق بحرانهای بینالمللی» در راستای «ایجاد احساس نیاز کاذب امنیتی در داخل آمریکا»، رفتار سیاسی- انتخاباتی شهروندان آمریکایی را در سال 2020 هدایت و مدیریت کند. از این رو بخش مهمی از بحرانسازی ترامپ در ونزوئلا، ریشه در خواستهها و نیازهای داخلی وی و حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری آتی دارد.
اگر چه مطابق دکترین اعلامی «جرج بوش» کوچک، تقسیمبندی کشورها به 2 دسته «بازیگران شر» و «بازیگران خیر» و تکیه بر فاکتورها و مولفههایی مانند «حفظ و تامین برتری نظامی آمریکا در جهان» اصالت و موضوعیت داشت اما در ماورای این دکترین اعلامی، وی به روشی به نام «خلق بحرانهای خارجی با هدف کسب اقبال داخلی» استناد میکرد. هماکنون ترامپ در صدد است ضمن ایجاد تصاویر کاذب درباره آنچه در آمریکای مرکزی و جنوبی میگذرد، وجود مادورو و افراد دیگری مانند او و «اوو مورالس» رئیسجمهور بولیوی را مغایر تامین امنیت داخلی آمریکا جلوه دهد! از این رو ترامپ سعی دارد بحرانسازی در آمریکای لاتین (به عنوان منطقهای که بهخاطر نزدیکی جغرافیایی بیشتر در تیررس رصد شهروندان آمریکایی قرار دارد) را حداقل تا سال 2020 یعنی زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آتی ادامه دهد. از آنجا که مواجهه با چپگرایان آمریکای لاتین و در هم شکستن زنجیره سوسیالیستی تشکیل شده در این منطقه، از اهداف مشترک 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه محسوب میشود، رقبای انتخاباتی ترامپ نیز بهرغم آگاهی نسبت به چرایی رفتار ترامپ در قبال کاراکاس، موضعی در اینباره اتخاذ نمیکنند. این قاعده درباره رسانههای آمریکایی که ادعای استقلال از دولت آمریکا را دارند نیز صدق میکند. در هر حال تحلیل رفتار ترامپ در قبال کاراکاس، در گرو چینش عوامل و رخدادهای داخلی و بینالمللی ایالات متحده در کنار یکدیگر خواهد بود، هر چند ترامپ تلاش میکند ضمن مشغول کردن ذهن شهروندان آمریکایی به تحولات روبنایی جاری در کاراکاس، مانع دستیابی آنها به ریشههای حقیقی رفتار خود در ونزوئلا و آمریکای لاتین شود.