گروه یادآور: «سیدضیاءالدین طباطبایی: این یک کودتای انگلیسی نبود
دکتر مصدق: پس چه بود؟
سیدضیاءالدین طباطبایی: فداکاری سید ضیاءالدین بود، حالا این اظهارات من شما را قانع نکرد حقایق دیگری هست که من نگفتم و نمیگویم».
نامی که سیدضیاءالدین طباطبایی بر «کودتای سوم اسفند 1299» میگذارد هم عنوان قابل تاملی دارد؛ فداکاری سید ضیاءالدین!
سیدضیاءالدین طباطبایی عامل اصلی کودتای سوم اسفند، یکی از چهرههای مرموز و مبهم تاریخ سیاسی ایران است که با مهیا کردن مقدمات روی کار آمدن «رضاخان»، موجب شد رژیم پهلوی نزدیک به 60 سال روی زندگی ایرانیان سایه بیفکند. سید ضیاء که با اتکا به اسناد متواتر تاریخی میتوان او را به عنوان عامل انگلستان در اجرای سیاست کودتا معرفی کرد، در مناظره تاریخی اسفند 1322 با مصدق، در عین اینکه به دنبال نفی ارتباط کودتا با انگلیس است، میگوید: «تمام اسرار کودتا را نمیتوانم به شماها بگویم».
ایران پیش از کودتا اما چه شرایطی دارد. کالدول، کاردار وقت آمریکا در ایران در 21 ژانویه 1921 (زمستان 1299) چنین مینویسد: «اوضاع سیاسی آرام آرام رو به وخامت میرود. شاه که بشدت ترسیده، در پی رها کردن مملکت و فرار کردن است اما به او اجازه چنین کاری داده نمیشود. دولت استعفا کرده است اما هستند کسانی که درصدد بر عهده گرفتن مسؤولیت [تشکیل دولت] باشند. همانطور که در گزارش شماره 3 به تاریخ 6 ژانویه 10 صبح گزارش شد، وزیرمختار انگلیس به من خبر داد هیچ امید و علاقهای به تصویب قرارداد ایران و انگلیس ندارد و بزودی تمام نیروهای انگلیس از ایران خارج میشوند که در این صورت ناآرامی و شورش بر این کشور حکمفرما خواهد شد. مقدمات خروج فوری زنان، کودکان و تمام کسانی که حضورشان ضروری نیست، آماده شده است».
با این همه اما انگلیسیها سخت مشغول متقاعد کردن 2 نفر برای کودتا هستند؛ رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی. رضا خان را برای نخستین بار «کلنل کاظمخان سیاح» به سید ضیاء معرفی میکند. کلنل میگوید یک افسر قزاق پیدا کردهام که به درد کار ما میخورد. هم قد بلند است، هم بد اخم، هم پر هیبت، افسرهایش هم دوستش دارند، فقط باید رویش فکر کرد. سیدضیاءالدین همین افسر را که به او هشدار داده بودند سوادی هم ندارد، انتخاب میکند. در کتاب گفتوگوی صدرالدین الهی با سیدضیاءالدین طباطبایی آمده است: «افسرهای باسواد آن روز ما از او ترسوتر بودند و افسرهای شجاع ما از او بیسوادتر. رضاخان معدل افسر معمولی و مقبول آن روز بود».
البته درباره تقدم انتخاب رضاخان و سیدضیاءالدین نیز بحث فراوان است؛ اینکه گفته شده اساسا سید ضیا برای پرکردن خلأ سیاسی کودتا پس از رضاخان انتخاب شده است. آیرون ساید زمانی که به ایران آمد به دنبال «مردی مقتدر و مستبد» میگشت که توانایی اداره نیروهای نظامی را دارا باشد. در این میان وی به واسطه کلنل اسمایس با افسر ایرانی گمنامی به نام رضاخان آشنا میشود. رضاخان در دهکده آلاشت از توابع سوادکوه به دنیا آمده بود. پدرش عباسعلیخان معروف به داداش بیک از افسران فوج سوادکوه بود که اندکی پس از تولد رضاخان درگذشت. پس از فوت پدر، او نزد داییاش بزرگ شد و سرانجام به عنوان نیروی پیاده به فوج قزاق پیوست و پس از جنگ اول جهانی زمانی که در آتریاد همدان خدمت میکرد در کودتا علیه سرهنگ گلرژ شرکت کرد و پس از موفقیت به درجه میرپنجی رسید. آیرون ساید بزودی دریافت که شاید در توانایی رضاخان اغراق کرده باشد. نامزدی که آیرون انتخاب کرده بود سرباز و سرکرده خوبی میتوانست باشد اما فاقد پایگاه و پیشینه سیاسی بود و در نظر اولیای سفارت انگلستان هم نسبتا ناشناخته بود. بنابراین آیرون ساید متوجه این مهم شد که ممکن است رضاخان توانایی احراز مقام نخستوزیری و تشکیل و اداره دولت را نداشته باشد. پس باید همتای غیرنظامی شناختهشدهتر و با شم سیاسی برای وی پیدا میشد. در این مرحله نورمن، سفیر انگلستان در ایران سیدضیاءالدین طباطبایی را گزینهای مناسب تشخیص میدهد.
در روایتی از نحوه آغاز کودتا آمده است: ساعت یک بامداد، 2 هزار و 500 قزاق به فرماندهی رضاخان که از قزوین حرکت کرده بودند، از دروازههای قزوین و حضرت عبدالعظیم، وارد تهران شدند و بدون هیچ درگیری تهران را تصرف و دولت فتحالله خان اکبر (معروف به سردار منصور و سپهدار اعظم) را سرنگون کردند. قزاقها پس از تصرف مراکز مهم و استراتژیک شهر، کنترل سازمانهای دولتی را بهدست گرفتند و با احمدشاه - آخرین شاه قاجار - وارد مذاکره شدند. کودتاچیان صبح دوشنبه را مشغول توقیف شخصیتها و تعطیل کردن احزاب بودند. آنها 2 دسته از مردم را دستگیر و به قزاقخانه بردند. دستهای از آنان خانوادههای شخصیتهای مهم مثل نخستوزیران پیشین، وزیران سابق، شخصیتهای عالیرتبه یا ثروتمندان بودند و دسته دیگر، سران گروههای مخالف قرارداد ایران و انگلیس. افکار عمومی، سفارت انگلیس را مسبب کودتا میداند. روز سوم اسفند و هنگام کودتا هیچکس مقاومت نکرد، جز کلانتریها که آنها هم کوتاه آمدند. ماژور بیرلینگ سوئدی، معاون رئیس پلیس، تنها افسر وفادار به قانون بود که در مقر کلانتری مرکز حضور داشت و حاضر نشد مقابل گلولههای مسلسل و توپهای سنگین 500 قزاق که کلانتری را محاصره کرده بودند، تسلیم شود. در همه خیابانهای تهران، قزاقها مشغول گشتزنی و پاسداری بودند. جلوی عمارت قزاقخانه یک توپ صحرایی گذاشتند و مسلسلها هم در برجهای اطراف میدان مشق دیده میشد. احمد شاه 23 فوریه 1921 سیدضیاءالدین را به ریاست وزرا منصوب کرد: «نظر به اعتمادی که به حسن کفایت و خدمتگزاری جناب میرزا سیدضیاءالدین داریم، معزیالیه را به مقام ریاست وزرا برقرار و منصوب فرموده و اختیارات تامه برای انجام وظایف ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم».
کالدول، وزیر مختار آمریکا در ایران، در تحلیلی از تصمیم شاه مینویسد: «شاه، سیدضیاءالدین را با اختیارات تام به ریاست وزرا منصوب کرد و او در حال تشکیل کابینه است. حکومت نظامی شدیدی بر شهر حکمفرما گردیده و هیچکدام از روزنامهها اجازه انتشار ندارند. ارتباط تلگرافی در سراسر ایران ممنوع است و از هرگونه اجتماع عمومی حتی در خانهها، جلوگیری به عمل میآید. درخواست بسیاری از مردم که خواهان بست نشستن در سفارت آمریکا بودند، رد شد؛ روی هم رفته 100 نفر دستگیر شدهاند. در میان آنان 4 تن از رئیسالوزراهای پیشین، شماری دیگر از مقامات دولتی و ثروتمندان شهر نیز به چشم میخورند. توده مردم از این اوضاع به خشم آمده و مدعی هستند تمام این قضایا، یک کودتای انگلیسی است. سفارت بریتانیا تمام این اتهامات را رد میکند اما شکی نیست که نیروی نظامی انگلیس در قزوین از این حرکت حمایت کرده است. رهبران و پیروان این جریان، همگی تحتالحمایه بریتانیا هستند و اگر نبود حمایت همهجانبه ارتش این کشور، این حرکت به شکست میانجامید... زندگی شاه در معرض خطر قرار دارد و به نظر بنده وی مترصد است در نخستین فرصت ممکن، کنارهگیری کند. رئیسالوزرا اعلام کرد در نظر دارد شماری از بازداشتشدگان را اعدام کند». کالدول درباره کودتا چنین مینویسد: «بعدازظهر یکشنبه بیستم فوریه، خبر رسید که 1500 نیروی قزاق از قزوین به سمت تهران حرکت کرده و به چند مایلی شهر رسیدهاند. این خبر موجب نگرانی مردم شد. شواهد حاکی از آن بود که آنها درصدد تصرف پایتخت هستند اما کسی از غرض اصلی ایشان خبر نداشت. بعدازظهر همان روز، وزیرمختار بریتانیا به خارج از شهر رفت و ساعت 5 بعدازظهر بازگشت. چند ساعت پیش از خروج وزیرمختار، سرکنسول سفارت بریتانیا، سرهنگ دوم هیگ، به همراه سیدضیاءالدین، رئیسالوزرای فعلی، برای گفتوگو با قزاقها از شهر خارج شدند. بر اساس شواهد موجود، این دو نفر به منظور مطمئن شدن از مقصود قزاقها شهر را ترک کردند اما خود نیروهای قزاق اعتراف کردند دقیقاً پیش از ورود آنها به پایتخت، نفری 5 تومان (تقریباً 5 دلار) از [مقامات] بریتانیا دریافت کردهاند. لازم به ذکر است این قزاقها تحت فرمان کلنل اسمیت هستند. این فرمانده انگلیسی مدتی است در استخدام دولت ایران است و چند ماه پیش تصدی اداره اطلاعات در قزوین را بر عهده گرفت و البته پیش از آن نیز فرمانده نیروهای قزاق در آن منطقه بود. وی مکرراً به تهران سفر میکرد و بر کسی پوشیده نیست که در این سفرها بخش عمده وقت خود را در حضور سیدضیاءالدین به سر میبرد. همچنین مشخص شده است اندکی پیش از حرکت قزاقها به سمت تهران، پولی که قرار بود میان این نیروها پخش شود به دست کلنل اسمیت رسید. اما به نظر میرسد کلنل ترجیح داد تا رسیدن به تهران صبر کند و بلافاصله پس از رسیدن به پایتخت، مبلغ مذکور در میان آنها پخش شد. این وجه به امضای کلنل اسمیت از بانک برداشت شده بود اما نکته جالب توجه این است که به نظر میرسد نه دولت ایران و نه سفارت بریتانیا تا زمانی که قزاقها به چند مایلی شهر نرسیده بودند، هیچ کدام خبر نداشتند که قزاقها به منظور تصرف پایتخت حرکت کردهاند و این در حالی است که نیروهای مستقر در قزوین (قرارگاه نیروهای بریتانیا در شمال ایران) تحت فرماندهی افسران بریتانیایی هستند و شهر را به همراه تجهیزات نظامی این کشور ترک کردند و پس از گذشت 4 روز و پشتسر گذاشتن 100 مایل به دروازههای تهران رسیدند. این 2 شهر با خطوط تلفن و تلگراف با هم در ارتباط هستند و همچنین در هر دو شهر، ایستگاههای رادیویی بیسیم در اختیار انگلیسیهاست. همه این اتفاقات کاملاً حساب شده و از پیش تعیین شده پیش رفت و کاملاً مشخص است که بدون تبانی و سازش، هرگز چنین امری محقق نمیشد... اندکی پس از نیمهشب بیستم فوریه، قزاقها وارد تهران شدند. نیروهای ژاندارمری که موظف به حفاظت از پایتخت و مناطق داخلی کشور هستند نیز به قزاقها پیوستند. شاه یکی از افسران سوئدی را به منظور متوقف ساختن قزاقها در خارج از پایتخت، متصدی هنگ مرکزی سربازها کرد اما این افسر متوجه شد سربازها نیز به قزاقها پیوستهاند. 3 گلوله توپ و چند گلوله هوایی نیز شلیک شد. تنها نیروهای پلیس در مقابل این عده مقاومت کردند. در اداره مرکزی پلیس پیش از دستگیری تمام نیروهای پلیس، 2 نفر کشته شدند. به هر حال، به نظر میرسد کودتا بدون خونریزی به پایان رسیده است. بزودی روشن شد که تمام چهرههای برجسته این جنبش، ارتباط تنگاتنگی با [سفارت] بریتانیا دارند. سرگرد «مسعودخان» که پیش از این بر مسند وزارت جنگ نیز تکیه زده، از چند ماه پیش تاکنون به عنوان معاون شخصی کلنل اسمیت در قزوین، مشغول به خدمت است. سرهنگ «رضاخان» که به فرماندهی نیروهای قزاق منصوب شده است، در هنگ نظامی انگلیس- ایران خدمت و در عمل برای فرمانده این هنگ جاسوسی میکرد. وی در چند ماه گذشته همکاری بسیار نزدیکی با انگلیسیها در قزوین داشته است».
کالدول درباره سیدضیاءالدین نیز مینویسد: «سیدضیاءالدین، رئیسالوزرا، مالک روزنامه نیمهرسمی رعد است؛ بریتانیا حامی مالی این روزنامه است. همانطور که پیش از این به اطلاع وزارتخانه رسید، روزنامه رعد همان روزنامهای است که پاییز 1919 شدیداً به آمریکا، ملت و آداب و رسوم این کشور حمله کرد. سیدضیاءالدین مردی است که 35 سال از عمر وی میگذرد... همه مردم میدانند انگلیسیها روزنامه او را تأمین مالی کردهاند و شخصاً نیز از بریتانیا وجوهی را دریافت میکند».
ناصر تکمیل همایون، مدرس و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی، در گفتوگویی با تاریخ ایرانی پیرامون سیدضیاءالدین طباطبایی میگوید: نمیتوان او را در زمره روشنفکران ایرانی اعم از جناح اصیل یا انحرافی قرار داد و البته میتوان او را عامل سرکوبی روشنفکری اصیل و ملی دانست که راه را برای نظام دیکتاتوری و نوع خاص تجدد و شبه مدرنیسم رضاشاهی آماده کرد. این وظیفه به احتمال زیاد برای وی شناخته شده و دانسته نبود، به دلایلی وارد معرکه شد و به همان دلیل از معرکه خارجش کردند... اسناد نشان میدهد وزیر خارجه انگلستان (لرد کرزن) در طراحی کودتا شرکت نداشت، زیرا او طرفدار تحتالحمایه کردن کامل ایران بود (قرارداد ۱۹۱۹) ولی در ایران نورمن (سفیر انگلستان)، آرمیتاژ اسمیت، کلنل اسمایس، سرپرسی کاکس (در بغداد)، آیرونساید و چند تن دیگر از کمیسیون نظامی و کمیسیونهای مالی قرارداد، با آنکه نظر متفاوت در زمانهای خاص داشتند (دولت و جامعه در ایران، تالیف کاتوزیان) اما در کودتا و حرکت دادن قزاقها از قزوین به تهران کارساز بودند و قزاقخانه را پس از کنار گذاشتن استاروسلسکی در خدمت خود آوردند. اسناد و مدارک این فعالیتها در دسترس پژوهشگران قرار دارد، به همین دلیل ایرانیان کودتای سوم اسفند را یک کودتای انگلیسی میدانند. محمدرضا پهلوی هم اعتقاد داشت «انگلیسیها، قاجار را برانداختند و پدر مرا بر سر کار آوردند و بعد هم او را برداشتند».