سعید فروزش اصل*: به جرات میتوان گفت طی دهه گذشته، هیچ منطقهای در جهان به اندازه خاورمیانه و شمال آفریقا درگیر تحولات سریع سیاسی و دستخوش آشوب، ناآرامی و بیثباتی نبوده است. آغاز دومینوی «اعتراضات مردمی- بیثباتی سیاسی» در پی شکلگیری بهار عربی تنها یکی از آن موارد است. از سال 2010 اعتراضهای گستردهای تحت عنوان بهار عربی (بیداری اسلامی) از تونس آغاز و در پادشاهیهای خاورمیانه متوقف شد. جنس بیشتر این اعتراضات مسائل سیاسی، اقتصادی و معیشتی بود ولی جنس بحران سوریه با سایر کشورهای درگیر در این بحران متفاوت بوده است. در سوریه 3 دسته از بازیگران در 3 سطح حضور دارند: اول، بازیگران بومی و داخلی سوریه مانند دولت دمشق و برخی گروههای معارض سوریه. دوم، بازیگران دولتی منطقه خاورمیانه مانند ترکیه، عربستان، ایران، امارات و اسرائیل. سوم، بازیگران فرامنطقهای که میتوان به روسیه، آمریکا، برخی کشورهای اروپایی و حتی چین اشاره کرد. البته نهادها و سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت را هم میتوان به این دستهبندیها اضافه کرد. در سایه این مساله اگرچه عربستان بعد از شکست داعش در سوریه حمایتهای خود را از این گروه بشدت کاهش داده اما همچنان روابط دیرینه خود را با جامعه اهل سنت سوریه حفظ کرده و تداوم بخشیده است، جامعهای که بیش از 70 درصد سوریه را شامل میشود، لذا باید این دو نقش عربستان را از هم جدا دانست. سوریه همواره به عنوان سدی در برابر زیادهخواهیهای سعودی در جهان عرب ایستاده است. تقابل ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک 2 کشور، حوزههای نفوذ مشترک را به صورت عرصهای برای رقابت فراهم کرده است. از سوی دیگر روابط نزدیک و راهبردی سوریه با ایران و محور مقاومت در مقابله با رژیم نامشروع صهیونیستی، موقعیت ژئوپلیتیکی سوریه و هممرزی با لبنان باعث شد موازنه قدرت در منطقه به نفع ایران در برابر عربستان و اسرائیل تغییر کند. اتفاقی که به هیچوجه مورد قبول کشورهای یاد شده نبود، لذا آنها را بر آن داشت با حمایتهای مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی از گروههای تروریستی همچون داعش و دیگر گروههای تروریستی به اهدافی همچون تضعیف حزبالله لبنان و تضعیف یا از بین بردن روابط ایران با سوریه که ازجمله خواستههای اصلی مقامات عربستان، رژیم صهیونیستی و آمریکاست دست پیدا کنند. بحرانی شدن وضعیت سوریه و تعارض منافع ایران، سوریه و ترکیه با آمریکا باعث همگرایی بیشتر کشورهای یاد شده در سوریه شد، البته این همگرایی در مواقعی مانند عملیات مشترک روسیه، ارتش سوریه و ایران در ادلب به علت مخالفت ترکیه شکننده بوده است. استان ادلب در شمال غرب سوریه واقع بوده و با استان حتای ترکیه 130 کیلومتر مرز مشترک دارد. در شرق این منطقه شهر حلب، در شمال شرق آن شهرستان عفرین، در جنوب استان حما و در شمال غرب آن استان لاذقیه قرار دارد. ادلب آخرین پناهگاه تروریستهاست، اگر تروریستها و حامیان غربی آنها ادلب را از دست بدهند، باید با این گزاره مهم روبهرو شوند که تلاشهای آنها برای سرنگونی بشار اسد و طرح موسوم به آینده سوریه بدون او عملاً شکستخورده است و ناچارند واقعیتی به نام بشار اسد در رأس حکومت سوریه را بپذیرند. در واقع آنچه باعث شد ترکیه در بحران سوریه کنار ایران و روسیه قرار گیرد نگرانی از حضور نیروهای مسلح کرد «پکک» است که از حمایت همهجانبه آمریکا برخوردار است، زیرا آمریکا برای رسیدن به اهداف منطقهای خود درصدد ایجاد یک منطقه حائل کردی از اقلیم کردستان تا سواحل مدیترانه است تا از یکسو به مقابله با کمربند امنیتی که ترکیه در مرز مشترک خود با سوریه ایجاد کرده بپردازد و از سوی دیگر آمریکا با تقویت پکک، درواقع از این گروه تروریستی بهعنوان اهرم فشار به دولتهای منطقه و گرفتن امتیاز لازم بهره میگیرد. به نظر میرسد ترکیه دلایل بیشتری برای نگرانی درباره کردهای استقلالطلب نسبت به داعش داشته باشد؛ در نتیجه ترکیه بهترین راه برای خروج از چنین وضعیتی را همکاری با ایران و روسیه میداند تا به اهداف خود از جمله ایجاد یک منطقه حائل بین ترکیه و سوریه جلوگیری از انجام فعالیتهای اقتصادی اقلیم کردستان با اسرائیل و اروپا بویژه فروش نفت ارزان که نتیجه آن خودکفایی مالی و تجهیز شدن کردها به انواع جنگافزارهاست که میتواند تهدیدی بالقوه برای ترکیه و سایر مناطق کردنشین در همسایگی ترکیه باشد، برسد. از سوی دیگر برای ترکیه و ایران تجزیه سوریه و جداسازی منطقه کردستان این کشور میتواند تهدیدی برای تمامیت ارضیشان محسوب شود.
*کارشناس مسائل بینالملل