printlogo


کد خبر: 207868تاریخ: 1397/12/26 00:00
درباره مجموعه ‌شعر «بیانیه» سروده عباس باقری
ناخودآگاه مغلوبی خودآگاه

وارش گیلانی:
 1- عباس باقری 63 ساله، از شاعرانی است که از دهه‌ 50 اشعارش در نشریات چاپ می‌‌شد. او اغلب شعر نیمایی و سپید می‌گفت و هرازگاهی نیز غزل؛ غزل‌گفتنی که بعد از انقلاب کمی بیشتر شد اما همواره مخاطبان او را شاعری نوگرا می‌دانستند.
شعر باقری اغلب گنگ یا بسیار پرابهام و پیچیده است؛ شعرهایی که در عین پرابهام‌ بودن، در بسیاری اوقات روشنای جان مخاطب را نیز نشانه رفته است. این روشنا چنان است که گاه فکر می‌کنی: «نکند دریافت‌های من از شعر باقری گنگ است، نه اینکه شعر او چنین است!»   
2
«بیانیه» در  239 صفحه، 58 شعر سپید و نیمایی دارد؛ مجموعه‌ای که توسط آفرینش‌های ادبی حوزه‌ هنری سیستان‌وبلوچستان، شکیل چاپ شده است.
باقری در یکی، دو دهه‌ اخیر بسیار پرکار شده است و مرتب مجموعه‌شعر چاپ می‌کند. این چاپ‌های بسیار همیشه نشانه‌ پرکاری نیست؛ چون شاعران بالاتر از 50 سال حتما از سال‌های پیشین اشعاری در گوشه و کنار به‌جا گذاشته‌اند که بنا به دلایل عدیده چاپ‌شان به تعویق افتاده و حالا جمع‌آوری‌ آنها خود چندین مجموعه‌شعر می‌شود.
دفتر «بیانیه» یک ویژگی نسبت به اشعار نیمایی و سپید پیشین باقری دارد؛ یک نوع ویژگی که ممکن است مثبت یا منفی باشد و آن استفاده از قافیه در اشعار سپید و نیمایی است. این امر قافیه‌پردازی و قافیه‌اندیشی، پیش از این در اشعار باقری سابقه نداشته است. اکنون نیز اگر باقری ناخودآگاه و به‌طور طبیعی از قافیه استفاده کند، بالطبع به قدرت کلام، رنگارنگی و موسیقی شعر خود کمک خواهد کرد اما اگر غیر از این باشد و آگاهی حاکم بر آن شود، شعر به سمت مصنوعی‌ شدن پیش خواهد رفت. پیش از این شاعران نئوکلاسیکی همچون نادرپور، مشیری، ابتهاج، کسرایی و مصدق در این کار موفق بوده‌اند اما موفق‌تر از ایشان در کارهای نو، خود نیما، اخوان ثالث و شاملو هستند. شاعران انقلاب (نه شاعران بعد از انقلاب) هم در اغلب اشعار سپید و نیمایی خود از این ویژگی بهره برده‌اند؛ بهره‌ای که اغلب صورت افراطی و گاه نادرست به خود گرفته است. چون نیما معتقد بود همیشه استفاده‌ نزدیک و بسیار از قافیه، موجب زیبایی و استحکام شعر نمی‌شود، بلکه گاه ایجاد تنافر هم می‌کند. البته به‌نظر می‌رسد شاعران انقلاب، بیشتر به‌خاطر علاقه‌ وافری که به شعر کلاسیک دارند، از این امکان خود را بهره‌مند ساخته‌اند. درواقع اهمیت و ارزشی که نیما در شعر نیمایی و شاملو در شعر سپید برای قافیه قائل بودند، بی‌شک برخاسته از نزدیکی  و تاثیری است که از شعر کلاسیک دارند اما آنچه روشن است اینکه این 2 شاعر بزرگ بر موسیقی، زیبایی، هارمونی و استحکامی که قافیه در شعر ایجاد می‌کرد اشراف داشتند و مثل نقل و نبات از آن استفاده نمی‌کردند، بلکه بجا و درست از آن بهره می‌بردند. شاید در این میان تنها فروغ و سهراب بودند که آرام آرام از قافیه فاصله گرفتند و شعرشان نیز نسبت به سایر شاعران نوگرا، امروزی‌تر و مدرن‌تر شد. هرچند که این نوتر و امروزی‌تر بودن الزاما به معنای برتر بودن نیست. اگرچه این امر با ایجاد قدرت کلام و زبان برتر و ارتقای موسیقی و ایجاد هارمونی، خودبه‌خود در کیفیت اشعار تاثیر می‌گذارد اما مسأله اینجاست که شعر شاعر باید از جنس شعر قافیه‌پذیر باشد.
در هر حال، عباس باقری نیز برخلاف همیشه چنین کرده است اما مهم این است که شاعر از قافیه به‌صورت طبیعی و ناخودآگاه استفاده کند تا به سمت مصنوعی‌ شدن پیش نرود:
«دیشب کمی شبیه خودم بودم/ وقتی/ خود را، از قاب آینه می‌چیدم:/ آرام/ اما، پراضطراب/ خاموش/ در بستر اتاق، اما آشفته در محاق./ دیشب کسی به من نگفت که من کیستم/ اما/ می‌دیدم آن کسی که تو  با او نشسته‌ای/ من نیستم./ دیشب/ کسی مرا ندید/ من را/ از روی شاخه‌ شعرم کسی نچید».
قافیه‌های «بودم» و «می‌چیدم» که در اصل قافیه نیستند اما «میم» هر دو کلمه چنین نقشی را به ‌صورت کاذب  ایجاد کرده است.  بعد «اتاق» و «محاق» و «کیستم» و «نیستم» و سپس «ندید» و «نچید»، نشان از آن دارد که باقری آگاهانه دست به قافیه‌پردازی زده است؛ کاری که ممکن است هرازگاهی تا حدی برای مخاطب معمولی، جالب به‌نظر بیاید اما مخاطب حرفه‌ای را از شعر شاعر دور می‌کند!
حال ببینیم این قافیه‌اندیشی و قافیه‌پردازی در نمونه‌ ذیل چگونه طبیعی و ناخودآگاه نشسته است؛ یعنی علاوه بر آنکه قافیه ایجاد موسیقی کرده، نوعی قافیه‌سازی‌های درونی نیز به ایجاد هارمونی و افزایش موسیقی کمک کرده است؛ یعنی یک نوع توازن در کلمات و ترکیبات و جملات در شعر باقری سبب قافیه‌سازی و خوش‌آهنگی شعر شده است؛ کلمات و ترکیبات متوازن و هماهنگی نظیر: «درختی»، «پرنده‌ای»، «روزنه‌ای» و نیز «ردپاهایت»، «سنگ‌چین‌ها» یا «شکسته‌بال» و «امیدوار» و.... و در نهایت قافیه‌های کم و بجا استفاده‌ شده نظیر: «بجنباند»  «بازگرداند» و «می‌خواند» در پایان شعر:
«- همیشه/ در انتهای هر کوچه‌ بن‌بست/ درختی/ پرنده‌ای/ روزنه‌ای هست/ که ردپاهایت را/ پیش‌تر از سنگ‌چین‌های مردد به تو بازگرداند/ همیشه شعله‌ شکوفه‌ای پیدا می‌شود/ که از میانه‌ خاکستر، سر بجنباند/ همیشه رونده‌ای پیدا می‌شود/ که چشم‌ها را/ به دیدن فواره‌های گل سرخ/ عادت بدهد/ و گرما را/ به خانه‌های فرودست بازگرداند/ همواره آینه‌ای هست/ که رخساره‌ای را تماشا بکند/ و بدهد به دست مادرانی/ که ترانه‌ امید برمی‌چینند/ از دل رودخانه‌هایی/ که از بیابان‌های بی‌تقویم می‌گذرند.../ سنجاقکی شکسته‌بال/ آوازخوان و امیدوار/ از دره‌های مه‌گرفته می‌گذرد/ و شادمانه می‌خواند».
و مهم‌تر و بهتر و طبیعی‌تر از این شعر، شعری است عاشورایی که قافیه ندارد اما سرشار است از موسیقی که قافیه‌پردازی تنها زیرمجموعه‌ موسیقی در شعر محسوب می‌شود. اگرچه در شعر ذیل نیز کلماتی نظیر: «خیزابه» و «خوابزار»، «خاموش» و «محبوس»، «تپنده» و «تابناک» یا سطرهایی نظیر: «گاهی به هیات دستی رشید/ در علقمه» در توازن با « گاهی به رنگ برگ اناری کبود/ در خرابه‌ شام» و یا ترکیبات و جملاتی که در تقارن هم در شعر نشسته‌اند، نظیر: «رازگونه پیکری‌ ست» یا «خورشیدپاره‌ای‌ است» و نظایر آن در مثال زیر توازن‌شان مو به موی هم نیست. اگرچه این توازن ایجاد موسیقی کرده یا اینکه احساس موسیقی و آهنگ هنگام خواندن به مخاطب دست می‌دهد:
«خیزابه‌ای شگفت/ در خوابزار برکه‌ خاموش/ پنجره‌ای/ بر روشنای محبوس در زمین پرخاشی/ تپنده و تابناک است عاشورا/ رازگونه پیکری‌ست/ سمکوب اسب‌های جهالت/ خورشیدپاره‌ای‌ است/ در خورجین قاصدی نایافته‌راه/ که شبانه برمی‌خیزد.../ اصلا/ خود شهید بن محراب بن بقیع است/ عاشورا/ که در گلوی زینب، کلمه می‌شود/ در زخم‌های سر به مهر سجاد/ قد می‌کشد/ بر منبر خطابه می‌نشیند/ و شام تیره‌روز را/ به تقویم آیینه‌ها بازمی‌گرداند/ رگ‌های بریده‌ بصیرت است/ که تشنگان عدالت را، سیراب می‌کند/ رنگین‌کمان درهم‌تنیده‌ ایمان است/ بعد از نبوت باران/ در کربلا/ گاهی به هیات دستی رشید/ در علقمه/ گاهی به رنگ برگ اناری کبود/ در خرابه‌ شام/ گاهی/ خاری خلیده بر جگر کوفه...».
3
یکی از بزرگ‌ترین مشکلات همیشگی شعر باقری این است که او راحت و انگار بدون رسیدن الهام و حتی شاید زمینه و استعداد مقطعی مناسب برای گفتن از چیزی، شروع به شعر گفتن می‌کند؛ یعنی یک نوع آگاهی و حتی گاه شاید پیش‌آگاهی هنگام شعرگفتن دارد که مخاطب آن در 90درصد اشعارش احساس می‌کند و این احاطه قابل است. از این رو است که مخاطب اغلب با چیز روشنی در اشعار باقری روبه‌رو نمی‌شود و همواره شعرها یا گنگ بوده یا اینکه مثل یک نثر آگاهانه با مخاطب مواجه می‌شود؛ مثال ما همه‌ اشعار دفتر «بیانیه» به استثنای چند شعر آن، از جمله شعر ذیل که بخش اولش را هم که مثال بیاوریم، باز آن روشنی در شعر معلوم است و آن دستی که تقریباً آگاهی شاعر پس می‌زند یا حداقل به آگاه وی نیز اضافه می‌شود. یعنی باز شعر زیر 100درصد تابع شرایط زایش طبیعی یک شعر نیست. اگرچه اغلب اشعار شعرا چنین است:
«چند پله مانده به آسمان/ بر پیشخوان کوه/ اجاق‌مان را روشن کردیم/ و پیامبران عزلت‌گزیده را/ بر سفره‌خانه‌ آفتاب، فراخواندیم/ جنگاوران و ستیهندگان را/ از شیارها و رخنه‌ها/ روشنگران راه را/ از پیچ دره‌ها/ عابدان تن‌آسوده را/ از غارها و مغازه‌های تاریک/ و شاعران مه‌آلود را/ از لابه‌لای تخته‌سنگ‌های چاک‌خورده/ ندا دادیم/ آنک سنگ بر روی سنگ گذاشتیم/ و کلمه‌ها را/ طوری کنار هم چیدیم/ که بتوانند به زبان قدیس‌ها سخن بگویند/ و ما را/ به فهم لاجوردی ملکوت برسانند».


Page Generated in 0/0057 sec