محسن شهمیرزادی: تردیدی نیست که اصالت سینما بر سرگرمی است و هر چیزی که میتوان از آن متصور شد در گامهای بعدی قرار میگیرد. با این وجود همواره میتوان سینما را یکی از برجستهترین رسانههایی دانست که فضاهای تجربه نکردهمان را برای ما به تصویر کشد و در خلأ روایتها جایگزین واقعیت میشود. مثلا بعید به نظر میرسد اکثرا بدانیم در کشورهای آمریکای لاتین چه میگذرد؟ اینکه دقیقا ساکنان آنها چه سبک زندگی را پی میگیرند و زندگی خود را از چه راهی میگذرانند؟ فارغ از هرگونه روایت واقعی، برداشت ما به باندهای موادمخدر، مافیا و فرهنگ فولکلوریک آنها محدود میشود که عمدتا این برداشتها از طریق آثار سینمایی مطرح روایت شده است، حال آنکه میتواند شغل بخش زیادی از ساکنان این کشورها جابهجایی مسافر با سهچرخه باشد. (ارجاع به سباستین: سفرنامه و عکسهای کوبا، نوشته منصور ضابطیان) روایت ما از کمی آن طرفتر نیز- یعنی ایالات متحده- بر همین اساس است که نمونه آن را میتوان در فیلم اخیر «ساخت آمریکا» (American Made) دید. سازمانهای جاسوسی پرقدرت آمریکای شمالی و باندهای مافیایی موادمخدر آمریکای لاتین تصویری است که عمدتا از طریق سینمای آمریکا به مخاطبان جهانی مخابره میشود. این تصویر ارائه شده از جانب محصولات سینمایی نسبت به سایر نقاط جهان نیز صدق میکند. تصویری که فیلمهای هالیوودی چون «ایوو جیما» و «ستیغ ارهای» از ژاپن روایت میکنند، تبدیل به تصویر عمده مخاطبان جهانی سینما از این کشور میشود. این قاعده در رابطه با ایران به صورت جدیتری برقرار است. حتی اگر به مثال پیشین «ساخت آمریکا» نگاهی دقیقتر بیندازیم، نقش ایران و ماجرای مکفارلین در سکانسهای پایانی آن مشهود است. از «تبدیلشوندگان 3» یا همان «ترانسفورمرز» تا سریال «هوملند» تنها بخش بسیار کوچکی از آثار برجسته هالیوودی هستند که تلاش دارند تصویری متفاوت از ایران به نمایش بگذارند. تصویری تروریستی، بدوی و عقب مانده از سرزمینی به نام ایران، چیزی است که این محصولات به ظاهر سرگرمکننده ارائه میدهند. کارنامه سینمای آمریکا در معرفی ایرانی بدوی و تروریستی پربار(!) است که از میان آنها میتوان «مامور مخفی» به کارگردانی یوال آدلر در سال 2019، «آدمکش آمریکایی» به کارگردانی مایکل ونتسا در سال 2017، «گلاب» به کارگردانی جان استوارت در سال 2014، «۳۰۰: ظهور یک امپراتور» به کارگردانی نوام مارو در سال ۲۰۱۴، «آرگو» به کارگردانی بن افلک در سال 2012، «شمارش معکوس» به کارگردانی هارولد کرنک در سال ۲۰۱۱، «غیرقابل فکر» به کارگردانی گرگور جوردن در سال۲۰۱۰، «مرد بلهگو» به کارگردانی پیتون رید در سال۲۰۰۸، «کشتیگیر» به کارگردانی دارن آرونوفسکی در سال 2008، «شبی با پادشاه» به کارگردانی مایکل سجبل در سال ۲۰۰۶، «۳۰۰» به کارگردانی زاک اسنایدر در سال۲۰۰۶ و «اسکندر» به کارگردانی الیور استون در سال2004 را نام برد؛ فیلمهایی که لقب ضد ایرانی شایستهشان است.
اگرچه که آمریکا سرمنشأ اتفاقات متعدد جنایتکارانه در تاریخ سیاسی جهان بوده است اما به نظر میرسد همچنان روایت آمریکا در ذهن مخاطبان جهانی سینما، همان آمریکایی است که در «ستیغ ارهای»، «کاپیتان آمریکا» و «تکتیرانداز» جلوی دوربین رفته است، آن هم در شرایطی که نمیتوان در مقابل، تصویری غیرگزینشی و واقعیتر از آمریکا در سینمای جهان مشاهده کرد. این وضعیت نهتنها در جهان، بلکه در سینمای ایران نیز مصداق پیدا میکند. کارنامه سینمای ایران در برابر آمریکای واقعی «تقریبا هیچ» به حساب میآید. اگر از شعارها و تبیینهای ابتدای انقلاب و سخنانی که این روزها از مراجع فکری و سیاسی کشور پیرامون ساختار آمریکا بر زبان رانده میشود فاصله بگیریم، قطعا آمریکای واقعی در تصویر سینمای ایران با آمریکای هالیوودی تفاوت چندانی نخواهد داشت. نمونه بارز آن را میتوان در موج جدید کمدیهای گیشهای مشاهده کرد که وجه مشترک تمام آنها مهاجرت از ایران به آمریکای هالیوودی است. شاید از همین رو پر بیراه نباشد زمانی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط ایالات متحده در زمره سازمانهای تروریستی قرار بگیرد، اعتراضات زیادی از جانب جامعه آمریکا مشاهده نشود. از سوی دیگر به تصویر نکشیدن آمریکای واقعی در سینمای ایران موجب میشود قرائتهایی مبهم و غیرواقعی از ساختار ایالات متحده در ایران بازنمایی شود که نهتنها با آمریکای واقعی فاصله بسیاری دارد، بلکه با سیاستهای جمهوری اسلامی نیز در تناقض کامل است. این چالش فراتر از تصویر کشورها به بازنمایی نهادهایی چون سپاه پاسداران نیز بازمیگردد. کمتر تصویری را میتوان از سپاه پاسداران در دهه اخیر در سینمای ایران مشاهده کرد و عمده دلالتهای «پاسدار» به زمان جنگ یا دهههای پیشین بازمیگردد، در حالی که چالش اصلی قرائتی است که امروز از سپاه در آثار هالیوودی به چشم میآید که ما به ازای برجستهای از آن در فیلمهای ایرانی به چشم نمیآید. اگرچه که سرگرمی همواره اولویت اول سینمای هالیوود و سایر بخشهای صنعت سینما بوده است اما میتوان سینما را به عنوان یک توپخانه اطلاعاتی معرفی کرد که با خلق روایتهای بدیع از محیط اطراف، شرایط را برای تدوین سیاستهای به جد ظالمانه نیز آماده میکند؛ سیاستهایی از جمله نادیده گرفتن گروهک منافقین و تروریستی خواندن سپاه پاسداران، درحالی که همچنان سینمای ایران از به تصویر کشیدن آمریکای واقعی و تاثیرش بر گوشه گوشه جهان ناکام بوده است.