برادر من تویی
داوود امیریان / کتابستان معرفت
کتاب «برادر من تویی» اثری است از داوود امیریان به چاپ انتشارات کتابستان معرفت. امیریان در کتاب خود با روایتی جذاب، داستان دلاوریها و شجاعت حضرت اباالفضلالعباس(ع) را به تصویر میکشد. در بخشی از این کتاب آمده است: «مولا علی(ع) به قدری رنجور شده بود که نمیتوانست حتی در حالت نشسته نمازش را بخواند. عباس بهقدری دلواپس پدر بود که در آن دو روز بدون خوردن حتی تکهای نان، روزه گرفت. حتی میترسید برای لحظهای چشمهایش را ببندد که نکند پدر برود. در لحظات دلهرهآور و طولانی که میگذشت، مولا علی(ع) لحظه به لحظه رنجورتر و بیحالتر میشد. چندین بار بغض عباس ترک برداشت. سر بر سینه پدر گذاشت و هایهای گریه کرد. تنها دلخوشیاش در آن لحظات سخت، شنیدن صدای قلب پدر بود. قلبی که حالا کندتر و کندتر میتپید. در یکی از لحظاتی که مولا علی(ع) به هوش آمد، به عباس اشاره کرد گوشش را نزدیک کند. عباس نجوای آرام پدر را شنید که میگفت: پسرم! برادرانت را تنها مگذار. از حسن و حسین دست برندار. آنها را بییاور و تنها مگذار».
با چشمهایم جنگیدم
زهرا اسپید/ سوره مهر
کتاب «با چشمهایم جنگیدم: خاطرات دیدهبان و دیدهور هرمزگانی جانباز شیمیایی» نوشته زهرا اسپید اواخر سال گذشته از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شده است. «آنچه باید گفت»، «بنویس نان»، «سال 1361 بود»، «روبروسی»، «سلطان»، «علی شیر»، «نباید شهید بشی»، «خدا خوبها را انتخاب میکند» و «نرفتن و ماندن» عنوان فصلهای کتاب است. در بخشی از این کتاب آمده است: «آب اروند به سمت دریا میرفت. قایقهای ما آتش گرفته و بچهها سوخته بودند. باد میوزید و شاخههای شکسته و سوخته نخلها را بشدت تکان میداد. نیروهای ما در حال عقبنشینی بودند و عراقیها شیر شده، در نخلستان آن طرف اروند از بلندگوهایشان ترانه پخش میکردند. صدای هلهله صدام، ماشاءالله صدام، حلوا حلوا صدامشان بلند بود. شهدا را میدیدیم که آب اجسادشان را آورده و در سیمهای خاردار لب اروند گیر کرده بودند». نخستین چاپ کتاب «با چشمهایم جنگیدم: خاطرات دیدهبان و دیدهور هرمزگانی جانباز شیمیایی» در 208 صفحه با شمارگان یکهزار و 250 نسخه راهی بازار نشر شده است.