نوید مؤمن: تمدید 6 ماهه مذاکرات خروج انگلیس از اتحادیهاروپایی سرپوشی موقت روی منازعات داخلی بازیگران غربی محسوب میشود. صورتبندی معادلات رخ داده در انگلیس چندان دشوار به نظر نمیرسد؛ از یکسو ترزا می، نخستوزیر انگلیس قادر به اقناع نمایندگان مجلس عوام و حتی بخشی از همحزبیهای خود در قبال طرح مدنظر خود مبنی بر خروج از اروپای واحد نشده و از سوی دیگر، پارلمان انگلیس نیز خروج بدون توافق این کشور از اتحادیه اروپایی را رد کرده است! در این میان، ملاقاتهایی نیز میان ترزا می و مقامات ارشد 2 حزب محافظهکار و کارگر برای خروج از این بنبست سیاسی انجام شده است. ماجرا به این نقطه ختم نمیشود! میان صدراعظم آلمان و رئیسجمهور فرانسه در اینباره اختلافاتی در گرفته است. مقامات آلمانی سعی دارند با تساهل بیشتری در قبال دولت ترزا می برخورد کرده و حتی فرصت لازم برای رسیدن به توافق نهایی با اروپا را در اختیار لندن قرار دهند. هرچند در ماورای این فعل و انفعالات، تلاش پشتپرده مقامات انگلیسی برای برگزاری همهپرسی دوباره درباره خروج از اتحادیه اروپایی نیز متوقف نشده است.
نکته قابل توجه، ماهیگیری رئیسجمهور جوان فرانسه از این آب گلآلود است! اخیرا و قبل از اعلام تصمیم نهایی اروپا برای تمدید مذاکرات بریگزیت با لندن، رئیسجمهور فرانسه در سخنانی صریح و تا حدودی غیر قابل انتظار، از دولت انگلیس خواست تکلیف پرونده بریگزیت را مشخص کند. امانوئل مکرون تاکید کرده بود اتحادیه اروپایی نباید برای حل بحران سیاسی در انگلیس به گروگان گرفته شود. مکرون به انگلستان هشدار داد اگر این موضوع را نتواند حلوفصل کند، به صورت «اتوماتیک» از اتحادیهاروپایی خارج خواهد شد! درباره اظهارات اخیر مکرون نکاتی وجود دارد که نمیتوان بسادگی از کنار آنها گذشت:
نخست اینکه امانوئل مکرون متعاقب وقوع بحرانهای داخلی در فرانسه و استمرار تظاهرات جلیقهزردها، مدتهاست وجهه اروپایی خود را مخدوش میبیند. از این رو رئیسجمهور فرانسه در ماورای سخنانش، به دنبال اعاده حیثیت سیاسی از دست رفته خود است. مکرون در برهه فعلی سعی دارد خود را به عنوان یک «رهبر اروپایی» معرفی کند و از این رو تقابل مستقیم با انگلیس را در دستور کار قرار داده است. قبلا نیز رئیسجمهور فرانسه متعاقب رای منفی پارلمان انگلیس به طرح ترزا می، به لندن هشدار داده بود برگزاری مذاکرات مجدد با انگلیس بر سر بریگزیت امکانناپذیر خواهد بود.
دوم اینکه مکرون هماکنون در کنار گزینههای سهگانه مطرحشده در داخل انگلیس، یعنی خروج نرم (خروج با توافق)، خروج سخت (خروج بدون توافق با اتحادیه اروپایی) و برگزاری رفراندوم دوباره، گزینهای به نام «خروج اتوماتیک انگلیس از اروپا» را مطرح کرده است. بدیهی است در این صورت، دیگر دولت ترزا می و مجلس عوام انگلیس نقش تعیینکنندهای در قبال بریگزیت ندارند و در صورت عدم توافق آنها بر سر نحوه خروج از اروپا، این اتحادیه اروپایی خواهد بود که خروج انگلیس از این مجموعه را رسما اعلام خواهد کرد. این طرح (در صورتی که تا 6 ماه بعد عملیاتی شود) وجهه سیاسی و اروپایی انگلیس را بشدت تضعیف خواهد کرد و فراتر از آن، امکان بسیاری از توافقات آتی میان لندن و بروکسل را از بین خواهد برد.
نکته سوم، به نحوه مواجهه دیگر اعضای اتحادیه اروپایی با پیشنهاد مکرون بازمیگردد. اصلیترین سوالی که هماکنون به ذهن خطور میکند، «ضمانت اجرایی» پیشنهاد مکرون مبنی بر خروج اتوماتیک انگلیس از اتحادیه اروپایی است. هر چند این موضوع حداقل تا 6 ماه دیگر در ابهام باقی خواهد ماند! آیا این هشدار، محصول رایزنیهای مکرون و دیگر سران اروپایی بوده است یا رئیسجمهور فرانسه در اینباره به صورت مستقل وارد میدان شده است؟ در صورتی که گزینه نخست درست باشد و دیگر اعضای اتحادیه اروپایی و بویژه 2 کشور آلمان و ایتالیا نیز موافق خروج اتوماتیک انگلیس از اروپای واحد قلمداد شوند، عرصه بر دولت ترزا می و مجلس عوام انگلیس بسیار تنگ خواهد شد. اما اگر گزینه دوم صحیح باشد و مکرون از موضعی مستقل این هشدار را به مقامات انگلیسی مخابره کرده باشد، این مسأله میتواند «قدرت اروپایی» مکرون و فرانسویها را به چالش کشیده و پاریس را به بازیگری احساسی و ناتوان در معادلات اروپای امروز تبدیل کند. در هر حال، نحوه مواجهه کشورهای عضو اتحادیه اروپایی با هشدار مکرون، میتواند این معما را حلوفصل کند.
فارغ از نکات مطرحشده درباره اظهارات امانوئل مکرون، تلاش وی برای اعاده حیثیت سیاسی خود در اروپا از طریق ماجرای بریگزیت بخوبی نشان میدهد مقامات اروپایی حتی در مجادلات و منازعات درونی، به خود نیز رحم نمیکنند! براستی در چنین شرایطی چگونه میتوان سخن از اعتماد به اروپا یا صحت و ثبات تعهدات این مجموعه به میان آورد؟ نوع رفتار دولت فرانسه با موضوع بریگزیت، یکی از بزرگترین و مستندترین درسهایی است که باید در محافل علمی مورد تشریح قرار گیرد. این رفتار بخوبی نشان میدهد مقامات اروپایی در زمانی که موضوع «قدرت» و «منفعت» در میان باشد، چگونه حتی یکدیگر را قربانی مطامع خود میکنند. نمونه بارز این مسأله در جریان جنگهای اول و دوم جهانی نیز قابل مشاهده بود. اگرچه نسل جدید رهبران اروپایی همواره مدعی هستند کشورهای غربی از آن دوران خونین فاصله گرفته و وارد دوران دوستی و تعامل با یکدیگر شدهاند اما نوع مواجهه رفتاری سران اروپایی با یکدیگر نشان میدهد آنها همان بازماندگان نسل هیتلر و موسولینی هستند.