وارش گیلانی : بیشک شعر انقلاب حاصل یک تلاش جمعی است ولی هسته اصلی آن در آغاز پیروزی انقلاب توسط چند تن از شاعران جوان انقلاب در آن زمان شکل گرفت. حاصل این تلاش نیز سبب پرورش نسلی از شاعران جوان شد که بعضی از آنان اینک نامی و آوازهای یافتهاند. یکی از شاعران این هسته، سیدحسن حسینی بود؛ شاعری که در سالهای اول انقلاب توانست نگاه شعر اسلام انقلابی را از طریق زبان نوینی که از خود انقلاب کسب و با انقلاب تجربه کرده بود، به وسیله احیای قالب رباعی در کتاب «همصدا با حلق اسماعیل» نشان دهد. در واقع حسینی همراه با قیصر امینپور توانست با خلق رباعیاتی نو، موجی در شعر انقلاب ایجاد کند. یعنی توانست رباعیسرایی نوینی را با نگاه و جهانبینی انقلابی که ریشه در مبانی مذهب تشیع داشت، در بین شاعران انقلاب رواج دهد؛ نگاهی سرشار از تصاویر و تخیل ناب که بیشتر تشبیهی و توصیفی بوده و با مفاهیم شیعی، یگانگی و همخوانی دارد.
سیدحسن حسینی در نو شدن دیگر قالبهای کلاسیک نیز بیتاثیر نبود؛ آنجا که با «هلا روز و شب فانی چشم تو...» شعرش را آغاز میکند، در پی خلق یکی از درخشانترین غزلهای معاصر است و نیز آنجا که با «عاشقم بهار را/ رویش ستاره در کویر شام تار را...» شعرش را میآغازد، آفرینش یکی از زیباترین اشعار نیمایی را پیش روی شعر معاصر میگذارد؛ آن هم در زمانی که نسبت به ساحت بلند شعر نیمایی بیاحترامی شده و در حال منسوخ شدن است! با این همه کتاب «گنجشک و جبرییل» حسینی یک اتفاق دیگر در شعر انقلاب بود.
حسینی اینبار شعر سپید را برای بیان شعر شیعی و انقلابی خود انتخاب میکند. نقطه اتکای شعر در کتاب «گنجشک و جبرییل»، استفاده هنرمندانه از ایهام و جوانب گوناگون معنای کلمات است که سبب کمال در موسیقی شعر شده است.
سیدحسن حسینی شاعری بود خلاق، مبتکر و پیشگام که تجربههای تازهاش نهتنها شعر سپید انقلاب را گسترش داد و در احیا و هماهنگسازی رباعی با زبان روز کوشید، بلکه در سرودن شعرهای اعتراضآلود اجتماعی، در قالب ابداعی اشعار کوتاه نیمایی، طنزهای گزنده خود را در کتاب «نوشداروی طرح ژنریک» جمع آورد.
از مناظر گفته شده و ناگفته، تأثیر حسینی بر شاعران جوان پس از خود، رفیع و چشمگیر بود؛ آنقدر رفیع و چشمگیر که اگر اشعاری پس از وفاتش پیدا شود که درخور نام او نباشد، شکی نیست که نباید چاپ شود.
«بالهای بایگانی»، مجموعه شعری است شامل شعرهای چاپ نشده سیدحسن حسینی که توسط انتشارات «افق» منتشر شده؛ کتابی که در ظاهر منظم خود، انگار از یک پراکندگی رنج میبرد، چرا که همه نوع شعر در آن یافت میشود؛ از غزل، قطعه، ترانه، رباعی، دوبیتی، مفردات یا تکبیتها بگیر تا شعرهای نیمایی و سپید. یک مثنوی یک صفحهای هم- لابد برای خالینبودن عریضه!- با نام «پدرانه» در آخر کتاب مندرج است! شاید هم این اشکال بر کتابی اینچنین از کسی که دیگر در میان ما نیست، وارد نباشد، چرا که آنچه از او باقی مانده، همین بوده است. اما یک شرط و تعهد مهم بر گردن زندههاست و آن انتخاب درست و آبرومندانه از اشعار باقیمانده از هر شاعر مرحوم است؛ خاصه شاعری که در زمان حیاتش با چاپ اشعارش نهتنها برای خود، بلکه برای شعر انقلاب آبرو خرید. آیا مجموعه شعر «بالهای بایگانی» سیدحسن حسینی توانسته شأن و مقام او را محفوظ نگه دارد؟!
مجموعه شعر «بالهای بایگانی» شامل شعرهای منتشر نشده دکتر سیدحسن حسینی، شاعر، منتقد و مترجم معاصر است.
نخستین سوالی که به ذهن میرسد این است: چرا شعرهای این مجموعه در 3 مجموعهای که پیشتر توسط قیصر امینپور گزینش شده، قرار نگرفته است؟
سوال دوم اینکه چه کسی کار گزینش و تدوین شعرها را انجام داده است؟ مشخص نیست!
بیرون از سوال، اشکالات ظاهری است که به نام مجموعه و طرح روی جلد بازمیگردد که نه جالب است و نه درخور کتابی که باید به آن اهمیت داد!
غزلهای مجموعهشعر «بالهای بایگانی» حسینی چه خوب و چه خوبتر و چه متمایل به متوسط، نشانههایی دارد که بیانگر آن است که پشت این شعرها شاعری با تجربه و کارکشته و قدرتمند ایستاده است:
«من کیام؟ نقش پنداری از هیچ
بر زمین خدا باری از هیچ
بیش و کم حاصلم شد ز هستی
اندکی پوچ و بسیاری از هیچ»
یا:
«ای نهاده دست گرم مرحمت
بر ضریح سرد استخوانیام»
غزلها محکم و استخواندارند؛ دارای مضامین تازه و حرفهای تازهتر اما در فضای شعر کلاسیکی قرار میگیرند که نسیم شعر امروز نیز کم و بیش از لابهلای آن گذشته میگذرد؛ آنگونه که به نظر میآید انگار تعدادی از غزلها و بالطبع دیگر شعرهای این کتاب، زمانی سروده شده که حسینی چندان تمایل به چاپشان نداشته یا مثل همه شاعران، آنها را گذاشته تا بعدها بیشتر رویشان کار و تامل کند:
«دلم آهنگ خستگی دارد
احتمال شکستگی دارد
سیم ناکوک این دوتار غریب
رو به سوی شکستگی دارد...»
یا:
«چرخ دلم دوباره چرا لنگ میزند
آنجا که عشق نغمه و آهنگ میزند
مرغ غم تو با دل من اُخت و آشناست
مرغی که نُک به این قفس تنگ میزند...»
یا:
«باز بیاختیار میگریم
خسته از انتظار میگریم
تا خلافآمده خزان باشم
مثل ابر بهار میگریم...»
سیدحسن در غزلها بیش از حد معناگرا و دور از تغزل است. یادم هست اخیرا از برادرم یوسفعلی میرشکاک مطلبی خواندم درباره شهریار؛ گفت: «شهریار اگر به جای اشعار عاشقانه، شعر اجتماعی میگفت، به جایی نمیرسید...» (نقل به مضمون). البته از حرفهای ظریف و نکتهبین پیشینش برمیآمد که منظورش در این مایهها باشد که: درک مقام انسانی و پیچیدگیهای انسان و کمال برای شهریار از راهی جز راه عشق میسر نبود. سیدحسن هم که یکی از بهترین غزلهای عاشقانه و عارفانه معاصر را در کارنامه خود دارد (هلا روز و شب فانی چشم تو)؛ شاعری که نشان داده در چنین میدانی سوارکار تیزتک و چابکی است! اینک بار سنگین معانی فلسفی و اجتماعی میخواهد کمر غزلش را بشکند. شاعر حتی باید در شعر بیندیشد و از راه کشف، شهود، احساس و عشق اندیشهاش را سامان دهد!
سیدحسن حسینی همین که در غزلی به نام «نظر» از این دفتر، با شیبی کند متمایل به عشق و احساس و قلندری شده، به شعرهای گذشتهاش بازمیگردد، میبینیم که شعرش نیز زبان عوض کرده، کمال و جمال پیدا میکند:
«وقتی نظر به آنچه که ماهست میکنم
هیهات را به قهقهه پیوست میکنم
چیزی نصیب پنجه شوقم نمیشود
در جیبهای خاطره چون دست میکنم...»
یا اول محرم سال 75 جانانه، شاعرانه و جاندار و جانسوز میسراید:
«محرم چو زد خیمه در حال من
«سیهپوش غم شد سر سال من
عزای تو پرواز را سر برید
نگونسار شد بیرق بال من
ز شلاق غم شاهراهی کبود
دویده است در صورت حال من
من آن باغبانم که دست خزان
رسیده است بر میوه کال من
در این غربت بیکسی جز غمت
کسی نیست جویای احوال من...»
از ترانههای این دفتر میگذریم؛ چون با شعر قابل جمع نیست و شرایط خودش را دارد. رباعیهای این دفتر هم در حد رباعیات «آیینه» سیدحسن نیست و در حد رباعیات درجه دوم دفتر «همصدا با حلق اسماعیل» است و یکی دو تا دوبیتی هم بیشتر ندارد!
«از اینهمه خلق تنگ، دلتنگم من
از شعبدههای رنگ، دلتنگم من
کو منظرهای که چشم را بنوازد
کز منظرههای سنگ دلتنگم من»
شعرهای سپید این دفتر نیز اغلب شور و قدرت چندانی ندارد و بهترینشان در حد نازلترین اشعار دفتر «گنجشک و جبرییل» است:
«بر چکاد تنهایی/ پرچم میکوبم/ و بر آن مینویسم/ آه ای ستاره خوبم/ آه!/ آینهای در باد/ موج میزند/ و اسم زیبایت/ بر جهان/ میتابد/ تا/ ابد!»
به نظر میرسد شعرهای سپید این دفتر قدرت کلام و نفوذ خود را از دست داده، شاید هم چون اغلبشان ذهنی است، کشش ایجاد نمیکند. بعید میدانم بار دیگر اگر با تامل بیشتری سراغشان بروم، نظرم عوض شود. با این همه شعری چون «شکوه»، یادآور شعرهای سپید دیروز سیدحسن میشود. با این وصف، هرچه از بالا به اشعار سپید این دفتر نگاه میکنی، احساس میکنی درک و دریافتت را پاسخ نمیدهند و احساست را دستکم گرفتهاند! حتی با وجود سطرهای نابی همچون: «شعلهورت هستم/ به رغم باد سردی که/ از حنجرهای میوزد....».
شعرهای نیمایی این دفتر هم از 5 شعر بیشتر نیست؛ آنها نیز کموبیش در حد و اندازههای شعر ذیل:
«چراغ نسیمی در آن دشت/ سوسو نمیزد/ و رامشگر باد/ چنگی به تار هیاهو نمیزد/ زنی غرق در حُلّهای ارغوانی/ مرا دید و/ خندید و/ آهسته گم شد/ زنی باستانی/ که گیسوی آشفتهاش/ با دلم مو نمیزد»
بیشک اگر این مجموعه از آن یک شاعر معمولی بود، اینک باید با صدای بلند به او تبریک میگفتیم اما شاعران بزرگ کمتر اشتباه میکنند و اشعار ضعیفشان را چاپ میکنند، اگرچه ایشان نیز اشعار ضعیف بسیار دارند!