محمد صدری: حضور هفته گذشته وزیر امور خارجه آقای ظریف در آمریکا و مصاحبه با رسانههای آمریکایی 2 محور اساسی و پراهمیت داشت که نمیتوان بسادگی از کنار آنها گذشت. آقای ظریف در مصاحبه با فاکسنیوز از گروهی تحت عنوان تیم «B» متشکل از بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی، جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا، محمد بنسلمان ولیعهد عربستان و محمد بنزاید ولیعهد امارات یاد میکند که همواره برای ایجاد تنش و درگیری نظامی در منطقه تلاش میکنند و دونالد ترامپ را برخلاف خواستهاش به سوی جنگ با ایران راهبری میکنند. ظریف علاوه بر این تمایل خود را برای مذاکره جهت تبادل زندانیان طرفین ایرانی و آمریکایی ابراز کرد. بنابراین حضور ایشان در آمریکا، زمان حضورشان، محور مصاحبهها و نیز رسانهای که برای مصاحبه انتخاب کردهاند، قابل بررسی و تحلیل است.
یکم- «ریچارد نفیو» نویسنده کتاب هنر تحریمها که به عنوان معمار دور قبلی تحریمها از او یاد میشود، در توصیف 2 مفهوم «درد» و «استقامت» در مکانیزم اعمال تحریمها، در کتاب خود توضیح میدهد که هنر تحریمها علاوه بر تسلط بر زمان، حوزهها و چگونگی اعمال تحریمها برای اعمال درد بیشتر به کشور هدف، کشف و استفاده از شاخصهایی برای سنجش اثربخشی این درد نیز هست تا بتوان با بهرهگیری از آن، میزان و نوسان استقامت کشور تحت تحریم را ارزیابی کرد و متناسب با استقامت دشمن و تغییرات آن، میزان و نقاط درد را برای اثربخشی بیشتر بازتنظیم کرد تا در نهایت با شکست استقامت دشمن، او را به پای میز مذاکره و پذیرش خواستهها کشاند. اگر این بخش از نوشته نفیو را در کنار رفتار و گفتار هفته گذشته ظریف گذاشته و ارزیابی کنیم به چه نتیجهای میرسیم؟ چه سنجه و شاخصی بهتر از حضور بالاترین مقام دستگاه دیپلماسی ایران در آمریکا و ابراز تمایل به «مذاکره» برای تبادل زندانیان 2 کشور که میتواند پالسی برای مذاکرات مهمتر به طرف خارجی مخابره کند، میتواند آمریکا را از اثرگذاری تحریمها و «احساس درد» ایران از این تحریمها مطمئن کند، بویژه اینکه دور قبلی مذاکرات نیز بدواً مخفیانه و با موضوعات فرعی آغاز شده بود.
دوم- با فرض بند اول که اصلا هم دور از ذهن نیست، در این صورت با توجه به اصول بنیادین مذاکره میتوان اثبات کرد راهبرد آقای وزیر غیرقابل توجیه است؛ اولا که هنوز چندماهی از بیان دیالوگ مشهور آقای روحانی نمیگذرد که با اشاره به مذاکرات کرهشمالی و آمریکا و با توجه به بدعهدی آمریکا در برجام، مذاکره با این کشور را صراحتا «حماقت» خوانده بود. ثانیا با توجه به شرایط اقتصادی کشور و در وضعیتی که به لحاظ اقتصادی ایران در موقعیت ضعف قرار دارد، بدیهی است قبول مذاکره در چنین شرایطی، قدرت چانهزنی و اعمال فشار طرف مقابل را افزایش میدهد. در شرایطی که نارضایتی عموم از وضعیت اقتصادی کشور بالاست، نشستن بر سر میز مذاکره، تیغ برش طرف مقابل را برندهتر و این گزاره را به طرف مقابل مخابره میکند که گزینه دیگری غیر از قبول شرایط او نداریم. در این فضا کارکرد میز مذاکره صرفا به محلی برای پذیرش خواسته طرف مقابل تقلیل مییابد نه بیشتر.
سوم- روایت مشهور و قابل تاملی وجود دارد که وقتی مسافران هواپیمای در حال پرواز با تکانهها و لرزههایی مواجه میشوند که احتمالا نشانههایی از حادثه است، پیش از همه به چهره میهمانداران و سرمیهماندار هواپیما نگاه میکنند. اگر آنها را در حال آرامش و خونسردی یافتند، آرامش خود را نیز حفظ میکنند اما اگر دریافتند خود میهمانداران نیز مضطرب و نگرانند، قطعا دچار تشویش و اضطراب خواهند شد و بعید نیست پیش از بروز حادثه و حتی در شرایطی که اصلا حادثهای در کار نیست، به دلیل بروز شوک، دچار حمله عصبی و عواقب بعدی شوند. در شرایطی که انبوهی از مطالعات بینالمللی از جمله پژوهشهای انجام شده در مراکز راهبردی تصمیمسازی آمریکایی، گزینه نظامی علیه ایران را برای آمریکا و جامعه بینالملل به لحاظ نسبتسنجی هزینه - فایده به هیچ عنوان به صرفه نمیداند و مدتهاست این گزینه به عنوان یک آلترناتیو سودمند از روی میز مقامات آمریکا برداشته شده و حتی پمپئو، وزیر خارجه آمریکا نیز اخیرا به این موضوع اذعان کرده، آیا سخن از جنگ و حمله نظامی به میان آوردن توسط وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، آرامش روانی جامعه داخلی و به تبع آن آرامش سیاسی و اقتصادی کشور را مخدوش نمیکند؟ ثانیا آیا محاسبات دشمن را برای فعال کردن گزینه نظامی یا لااقل القای فعالسازی این گزینه برای تاثیرگذاری روانی بر جامعه هدف، تغییر نمیدهد؟ آن هم در شرایطی که دشمن «فشار روانی» جامعه را راهبردی اثرگذارتر از سایر راهبردهای خود و به عبارت بهتر مکمل آنها میداند. پاسخ 2 سوال بالا به احتمال قریب به یقین مثبت است.
چهارم- بد نیست دستگاه محاسباتی دشمن راجع به حمله نظامی به ایران را مختصرا بررسی کنیم. «فاس» یا فدراسیون دانشمندان آمریکایی (Federation of American Scientists)، در گزارش سال ۲۰۱۲ قبل از مذاکرات هستهای با عنوان «تحریمها، ضربات نظامی و دیگر اقدامات بالقوه در برابر ایران»، ۶ سناریوی مختلف را برمیشمرد و هزینههای نظامی و غیرنظامی آن اقدامات را بر اقتصاد جهانی و اقتصاد آمریکا بررسی میکند. طبق این بررسی، تشدید فشارها علیه ایران ۶۴ میلیارد دلار، محاصره دریایی ایران و بستن تنگه هرمز ۳۲۵ میلیارد دلار، عملیات محدود نظامی علیه تاسیسات هستهای و برخی تاسیسات نظامی ۷۱۳ میلیارد دلار و بمباران همهجانبه ایران ۱۲۰۰ میلیارد دلار هزینه در بر دارد. با این حساب آمریکایی که 21 هزار میلیارد دلار بدهی خارجی دارد و چند ماه قبل دولت فدرال جهت فشار برای افزایش سقف این بدهی و تامین بودجه دیوار مکزیک، بیشترین دوره
Shut Down تاریخ آمریکا را تجربه کرد، آیا حاضر به صرف هزینه مالی چند هزار میلیاردی برای جنگی که هیچ اطمینانی به نتایج آن ندارد، خواهد شد؟ گزارش اندیشکده Rand با عنوان «قدرت تسلیم» (The Power Of Coerce) شامل تحلیلی از نحوه مواجهه بدون جنگ با مخالفان آمریکا، اذعان میکند تجهیز کشورهای روسیه، چین و ایران به فناوریهای پیشرفته نظامی و استفاده از آنها در سامانههای موشکی، دفاع هوایی و زیردریاییها که میتواند برای هدف قرار دادن کشتیها، هواپیماها و سایر سیستمهای نظامی آمریکا مورد استفاده قرار گیرد، استفاده از راهبرد جنگ در قبال این سه کشور را غیرقابل توجیه میکند. بر همین اساس هزینه هدف قرار دادن این کشورها دائما در حال افزایش است. طبق این گزارش، قابلیتهای دفاعی این کشورها میتواند متحدان آمریکا را در مرزهای آنان تهدید کند که در واقع تهدید منافع خود آمریکاست. علاوه بر این نشریه «نشنال اینترست» در گزارشی با عنوان «چرا نباید به ایران حمله کرد»، نشریه «آتلانتیک» در گزارشی با عنوان «به ترامپ اجازه ندهید با ایران جنگ کند»، نشریه «گاردین» در گزارشی با عنوان «آمریکا باید از حمله نظامی به ایران منصرف شود»، رویترز در گزارشی تحلیلی با عنوان «20 دلیلی که آمریکا نباید به ایران حمله کند» و چندین و چند گزارش پژوهشی دیگر که توسط نهادهای مهم پژوهشی تهیه شده، در مجموع حمله نظامی به ایران را یک حماقت محض برای آمریکا و متحدانش
میدانند.
ضمن اینکه پژوهش
Brown University نشان میدهد آمریکا بابت حضور نظامی در منطقه پس از 11 سپتامبر متحمل 6/5 هزار میلیارد دلار هزینه شده است. این البته غیر از هزینههای غیرمستقیم از جمله کاهش اعتبار دولت این کشور در افکار عمومی جهان است.
پنجم- آقای ظریف با معرفی گروه B سعی دارد از تاکتیک فاصلهاندازی بین بولتون، نتانیاهو، بن سلمان و بن زاید از یکسو و ترامپ از سوی دیگر استفاده کند. در این باره باید گفت ترامپ در طول 3 سال ریاستجمهوریاش بسیاری از افراد نزدیک به خود را اخراج کرده است که در میان آنها برخی نامها که حتی قبل از ریاستجمهوری و از زمان کمپین انتخاباتی هم همراه او بودند دیده میشود؛ کسانی که در دورههای مختلف در این 3 سال از آنها به عنوان تاثیرگذارترین افراد بر رئیسجمهور آمریکا یاد میشد. بنابراین آنچه باید بدانیم و آنچه در واقع مهم است، رفت و آمد آدمها به کاخ سفید نیست، بلکه این سیاستهاست که اهمیت دارد. بولتون هم یکی از این افراد است که در مقطعی به تیم ترامپ پیوسته است. او هم ممکن است به سرنوشت گذشتگان دچار و به فهرست اخراجیهای ترامپ افزوده شود اما آیا تحریمهای آمریکا علیه ایران برداشته میشود؟ پاسخ روشن است. ممکن است برخی خوشخیالان بگویند بولتون و ترامپ در زمینه راه انداختن جنگ با هم اختلاف دارند، ولی در همین صفحات روزنامه بارها تاکید کردهایم که ترامپ بهخاطر کمپین انتخاباتی خود به شعار پرهیز از ورود آمریکا به جنگ جدید پایبند است اما برعکس در داخل کسانی بودند
ـ و هستندـ که تلاش دارند مردم را از حمله آمریکا به ایران توسط ترامپ بترسانند، در حالی که گزینه حمله به ایران سالهاست از روی میز نهادهای تصمیمگیر در آمریکا حذف شده است.
نکته دیگر درباره ترامپ، این است که فارغ از اسامیای که در بازههای مختلف در اطرافش پررنگ میشوند، او یک سیاست ثابت در حمایت از رژیم صهیونیستی و علیه ایران داشته است که بیش از هر فردی از درون خانوادهاش و ارتباطات خانوادگی او نشأت میگیرد.
ترامپ با معرفی قدس به عنوان پایتخت اسرائیل و نیز الحاق بلندیهای جولان به عنوان بخشی از خاک سوریه به سرزمینهای اشغالی و زمینهچینی برای «معامله قرن» در فلسطین اشغالی، التزام عملی خود را به ساحت صهیونیسم نشان داده و به اذعان رسانههای غربی، تبدیل به متعهدترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا به صهیونیسم و اسرائیل شده است. نمیتوان تاثیر لابی صهیونیستی آیپک را نیز در تصمیمات و سیاستهای مقامات آمریکایی اعم از نمایندگان کنگره، سنا و کاخ سفید نادیده گرفت و ترامپ را صرفا تحت تاثیر بولتون دانست. همه اینها را هم کنار بگذاریم، آیا وزیر امور خارجه کشور که خود رشدکرده در نیویورک است هنوز نمیداند سیاست خارجه را بند خیالات خام و موهومات نمیتوان کرد! اگر نمیداند، سادهاندیشی در این حد را چگونه میتوانیم در مقام رئیس دستگاه دیپلماسی کشور ببینیم؟!