محمدرضا کردلو: در جلسات هفتگی هیات در دوران دانشگاه، از استادی بهره میبردیم که معلم اخلاق بود. در آن چند سالی که پای درسش بودیم شرح نامه 31 (نامه امیرالمومنین به امام حسن علیهالسلام) و نامه 53 نهجالبلاغه (نامه امیرالمومنین به مالک اشتر برای حکمرانی مصر) را میگفت؛ استاد فراهانی که پای تابلوی معرفیاش میزدند از شاگردان آیتالله بهجت. خودش البته از روی فروتنی دل خوشی از این عنوان نداشت. در مستند «العبد» که از مجموعه مستندهای حدیث سرو بود و به زندگی آیتالله بهجت میپرداخت هم ایشان یکی گفتوگوشوندگان و کسانی بود که درباره آن مجتهد عارف سخن میگفت. خلاصه در اینکه در معرفی از عنوان آقای بهجت برای او استفادهای شود (به سبک و سلوک علما) رضایت نداشت. جملهای داشت که (نقل به مضمون) هنوز در گوشم است: در آفریقا اگر کسی به آنچه از اسلام میداند عمل کند، شاگرد آقای بهجت است و اینجا اگر کسی چسبیده به آقای بهجت هم باشد عامل به آنچه میداند نباشد، شاگردش نیست. این جمله در راستای همان تذکر همیشگی آیتالله بهجت بود. وقتی همه میخواستند ذکری و راهی برای رسیدن به مقامات و طی طریق توصیه کنند، میفرمودند: انجام واجبات و ترک محرمات؛ تعبد. به تعبیر آقای فاطمینیا که در مراسم ترحیم آقای بهجت گفتند: «راهش تعبد است و مگر تعبد چیز کمی است؟» برای نسل ما، شخصیتی چون آیتالله بهجت، نمونه همه آن کراماتی بود که در کتابهای عرفانی و شرح احوال اولیا به دستمان میرسید و میخواندیم و البته خیلیهایش را نمیفهمیدیم. اما این باعث نمیشد جستوجوگری نکنیم و کشف را کنار بگذاریم. نگاههای عامیانه به شخصیتهایی چون ایشان نیز واقعیتش راضیمان نمیکرد که کرامات را بشنویم و کمی متحیر شویم و کمی بعد فراموش کنیم. تا اینکه در یکی از همین جلسات اخلاق، استاد ما حرف تازهای زد: «کرامت، خود وجود آقای بهجت است». و «کرامت این است که صاحب کرامت به آن بیتوجهی کند». هضم این حرفها کمی سنگین بود اما استاد روانتر و راحتترش میکرد با شرحی که از علما داشت. منجمله این ماجرا که یک روز کسی به شیخ انصاری گفته بود: والله من از تو اعلم هستم. شیخ انصاری شاید به این مضمون گفته بود که: «خب! باش». به این معنی که این مرتبهها اهمیتی در چشم ما ندارد. و اینگونه بودند اولیای خدا. شیخ انصاری اما بعدش نکتهای را متذکر آن شخص عالم شده بود که خود نشان میداد اعلم کیست؛ گفت: «تو اعلم باش اما بدان مدعی قسم نمیخورد.» و همین جا با یک قاعده فقهی مشخص شد اعلم کیست! فرزند آیتالله بهجت هم نقلی دارد که توصیف همین نادیده گرفتن کرامات از سوی خود آقای بهجت بود: «یک موضوعی که بشدت ایشان را عصبانی میکرد این بود که بگویید من فلان کرامت را از شما دیدهام. این حرف باعث ناراحتی و عصبانیت ایشان میشد طوری که با ناراحتی میگفتند من چه کارهام؟ من کارهای نیستم، من گدا هستم. در صورتی که فرد میدانست این از کرامات آقا بوده است». درباره آقای بهجت هم آنچه نزدیکان و شاگردان بر آن تاکید دارند همین است که ایشان هیچگاه مدعی کرامت نشد، حال آنکه کرامت داشت. از همان سالهای طولانی که جز برای علما و اولیا شناخته شده نبود و در میان مردم شخصیتش معرفی نشده بود. و از همان سالهای نوجوانی که توانست به محضر علما و عرفایی چون آقای قاضی برسد. آنچنان که علامه طباطبایی درباره خودشان نقل کرده است که «ما بعد از 6-5 سال ماندن در نجف یاد میگرفتیم به محضر آقای قاضی برسیم.» اما آیتالله بهجت از همان ابتدا به محضر آقای قاضی رسیدند. و چه رسیدنی! اینکه آقای قاضی به فضل ایشان شهادت بدهد و بگوید: «أشهد أنّک فاضل» و از همین جا او را با لقب «فاضل گیلانی» خطاب کند. عارفی که وقتی رحلت کرد هرکس توانست در تشییع ایشان شرکت کرد تا از بدرقه یکی از اهالی بهشت جا نماند و بوی خوش دیار باقی به مشامش برسد.
زیارت
از همان سال اول حضور در قم تا آخرین سالهای زندگی مبارکش، اگر کسی اوایل طلوع آفتاب به حرم میرفت، آقا را در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام میدید. حدود یک ساعت روی پا میایستاد و زیارت میکرد، وقتی اطرافیان حسابی خسته میشدند و این پا و آن پا میکردند، تازه میآمد و گوشهای پیدا میکرد و مینشست و باز هم مشغول بقیه اعمال و زیارات میشد. آنجا فقط حضرت معصومه علیهاالسلام را زیارت نمیکرد، بلکه آنجا را حرم تمام اهلبیت علیهمالسلام میدانست و همه را زیارت میکرد. امینالله میخواند، جامعه کبیره میخواند... . تابستانها که درسهای حوزه تعطیل میشد، فرصت خوبی بود. آقا هم فرصت را غنیمت میدانست. در 40 سال آخر عمر هر سال راهی دیار امام رئوف علیهالسلام میشد. آنجا هم زیارتش مفصلتر بود و هم نشاطش بیشتر. در حرم اهلبیت علیهمالسلام حال عجیبی داشت. خاکسار بود. اطرافیان میدیدند که حتی در اواخر عمر، وقتی جلوی در رواق میرسد، با زحمت قامت رنجورش را خم میکند و زانو میزند و عتبه را میبوسد؛ با آنکه مرجع شیعیان بود و آوازهاش در همه جا پیچیده بود. اظهار تضرع در مقابل اهلبیت را دوست داشت و اگر این صفت را در دیگران هم میدید، تعریف میکرد. میفرمود: «مرحوم دربندى به ایشان [شیخ انصاری] گفت: آقا! کار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مىروى، ضریح حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عَتبه درب را مىبوسم که گرد و خاک پاى زوار است».
مدرسه
علمای قم وقتی شنیدند شاگرد آیتالله غرویاصفهانی (کمپانی) به قم آمده و محفل درسی برپا کرده، راهی آن محفل شدند که گاهی در همان خانه قدیمی و فرسوده و گاهی در حجرههای مدرسه علمیه برگزار میشد. حالا که دست علما و فضلای نسبتاً جوان، از دامان آیتالله غرویاصفهانی کوتاه شده بود، میخواستند از شاگرد، مطالب استاد را بشنوند، آخر همهشان میدانستند که آیتالله غروی، در علم اصول صاحب سبک است اما دیدند که شاگرد، خودش هم استاد است و صاحب سبک. کمکم شهرت آیتالله بهجت بیشتر میشد ولی محفل درسش خیلی شلوغ نمیشد. آقا بسیار مجمل و مختصر تدریس میکرد و با رمز و اشاره سخن میگفت و مباحثش هم بسیار سنگین بود. شاگردها میگویند: «درس ایشان به درد هر کسی نمیخورد. آنهایی استفاده میکردند که کاملاً به مباحث فقهی و اصولی احاطه داشتند و حداقل یک دوره درسی نزد دیگران دیده بودند». اما این جلسات فقط به بیان «فقه» و «اصول» نمیگذشت. توجه به نیازهای مخاطبان، بحث را به سخنان متفرقه میکشانید. مانند طبیبی حاذق، مطالبی را میگفت که علاج درد مستمعین باشد. آن جملههای کوتاه و ساده، راههای طولانی و سخت را برای خیلیها هموار کرده بود. سخنانش، وسعت علمیاش را نشان میداد. پندهای آقا خیلی کوتاه بود اما عجیب انسان را تکان میداد. گاهی بعضی از غیرطلبهها هم میآمدند و برای همینگونه سخنان، پای درس ایشان مینشستند؛ مدتها مینشستند تا آن نکتههای نغز را از لابهلای کلمات بشنوند.
گفتوگو با تهیهکننده مستند «العبد» پیرامون شخصیت آیتالله بهجت
سفر به ابتدا
«تولد آغاز است؛ پای نهادن در جاده حیات مادی؛ سفری که در 1295 شمسی و از فومن برای آیتالله بهجت آغاز شد». این جمله آغازین قسمت از مجموعه مستند «العبد» از سری مستندهای «حدیث سرو» است که پیرامون آیتالله بهجت تولید شده؛ مستندی که با استقبال مخاطبان بسیاری همراه شد و توانست بخشهایی ناگفته یا کمتر شنیده شده از زندگی این عالم ربانی را مطرح کند. با «محمد داوودی» تهیهکننده مستند «العبد» گفتوگوی کوتاهی درباره مراحل تولید این مستند داشتهایم.
آقای داوودی در ابتدا با بیان خاطراتی از دوران جوانی گفت: در دوران جوانی ما آیتالله بهجت در مسجد کوچکی زیر گذر خان نماز میخواندند. نمازهای ایشان آن وقتها شلوغ نبود. یکبار کفشهای نویی که در جوانی خریده بودم، آنجا گم کردم. بعد یک وقتی آمدیم پیش آقای دولابی، ایشان این مسأله را باز کرد برای ما. ایشان گفتند جایی که کفش آدم را ببرند معنیاش این است که از آنجا نباید بیرون بیاید. بعد که میرفتیم قم، همیشه میدیدم بیش از کفش، دلمان است که در آنجا جا مانده. تا اینکه در سالهای 73-72 طرحی را به شبکه یک بردم مبنی بر اینکه ما وظیفه داریم زندگی علما را ثبت و ضبط کنیم ولو نخواهیم برنامهسازی کنیم. تاکیدمان هم روی زندگی بزرگانی بود که خیلی هم خودشان اهل دیده شدن و تبلیغ و رسانه نیستند.
این تهیهکننده سیما درباره اولین اقداماتی که درباره برنامهسازی پیرامون علما در تلویزیون اتفاق افتاد، گفت: تحت عنوان برنامهسازی برای گروه علما اقدام کردیم. اولین گزینه ما هم آقای بهجت بود. درباره علمای دیگر مانند آیتالله بهاءالدینی، علامه حسنزاده و علامه جوادیآملی هم این تصمیم را داشتیم. آن وقت من در سیما مدیر تولید بودم. یک گروهی را تشکیل دادیم از دوستانی که متخصص بودند و علاقهمند بودند در این زمینه، بیشتر به قصد ثبت و آرشیو و بعدها اگر شد برای برنامهسازی. هدف اولیهمان نیز این بود که چیزی از دست نرود. مثلا آقای بهاءالدینی بیمار بودند و ما تقریبا درباره ایشان نتوانستیم کار خاصی انجام دهیم. چند ماه بعد به رحمت خدا رفتند.
وی با اشاره به چگونگی تصویربرداری از آیتالله بهجت گفت: فکر میکردیم سختترین بخش کار این باشد که بتوانیم تصاویری از آقای بهجت ضبط کنیم. شاید بیش از 50-40 بار دوستان به قم به منزل و دفتر ایشان رفتند. بعد از این همه سفر تازه اجازه گرفتند. البته همواره هم با وسایل میرفتند، میسر نمیشد تا اینکه مسیری برای تصویربرداری از ایشان فراهم شد؛ از نمازهای ایشان در مسجد، حضورشان در حرم حضرت معصومه، حضورشان در حرم امام رضا. در آن یکی دو سالی که من آنجا بودم دوستان توانستند تصاویری از آقای بهجت ضبط کنند.
این تهیهکننده سیما ادامه داد: اتفاق خوبی که در آن سالها افتاد این بود که تعدادی از دوستان طلبه در دفتر ایشان در این حوزه فعال شدند. جمعآوری عکس را انجام دادند و دوربینی تهیه کردند و شروع کردند به ثبت و ضبط کردن تصاویر. گروهی که تشکیل شده بود البته بعد از رفتن من منحل شد و به کارشان ادامه ندادند. تا بعدتر در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 یک طرحی مبنی بر ساخت مستند زندگی علما مطرح شد که اول عنوان «حدیث سرو» نداشت. بعد که مستند علامه جعفری، علامه طباطبایی و مستند آقای قاضی ساخته شد عنوان «حدیث سرو» به عنوان تابلوی کار مورد موافقت قرار گرفت. تهیهکننده مستندهای «حدیث سرو» افزود: در همین ایام بود که دوستان طلبه که همراه آیتالله بهجت بودند، پیغام دادند میشود درباره ایشان هم اقدام کرد. گفتوگویی با حاج علی آقا که مسؤولیت دفتر را داشتند، ترتیب دادیم که البته خیلی موفق نبودیم. یعنی اجازه ورود به خلوت ایشان در زمان حیات ایشان داده نشد. بنابراین بنا شد دوستان طلبه هر چقدر برای ثبت و ضبط تصویر توانستند تلاش کنند. تا اینکه ما تصمیم به ساخت مستند گرفتیم و آقای کریمیراد - یکی از دوستانی که با ما همکاری میکرد - کارگردانی بخش گفتوگوها را عهدهدار شد و به این سمت رفتیم که درباره ایشان گفتوگو بگیریم. یک بخشی در قید حیات و بخش دیگر بعد از فوت ایشان ادامه پیدا کرد. بعد از انجام گفتوگوها و جمعآوری تصاویری که دوستان دفتر در اختیار ما گذاشتند، رفتیم به سمت طراحی بخش بازسازی. قرار گذاشتیم بازسازی را تا نوجوانی ایشان صرفا ادامه بدهیم. دورهای که مردم درباره فضایی که ایشان درک کرده بودند اطلاعات کمتری داشتند تا رسیدن به کربلا و ملحق شدنشان به حلقه آقای قاضی. نمیخواستیم تصویر عینی که مردم از ایشان داشتند مخدوش شود.
داوودی درباره نحوه بازسازی دوران طفولیت و کودکی و نوجوانی آیتالله بهجت گفتند: بازسازی دوران نوجوانی هم بر اساس یکی دو تا عکسی که از ایشان موجود بود، انجام شد. بخش بازسازی را آقای جمشید بهمنی انجام دادند که کار سختی بود. پیش از مستند «العبد» در حوزه مستند کمتر هم اینجوری کار شده بود. مردم فومن هم علاقهمند بودند. مسؤولان آنجا هم کمک کردند که این کار ساخته شد.
داوودی با بیان خاطراتی از فرآیند ساخت مستند «العبد» گفت: از همان ابتدا و دهه 70 که تلاش کردیم نمازهای ایشان را ثبت و ضبط کنیم کسی تصور نمیکرد موفق شویم و وقتی این اتفاق افتاد مشعوف شدیم. نکته دیگر هم این است که در دوران ساخت مستند اطلاعات بسیار زیادی از ایشان در اختیار ما قرار میگرفت اما تلاش داشتیم از ورود به فضاهایی که ممکن بود شائبه غیرواقعی بودن داشته باشد پرهیز کنیم، چرا که آنقدر وجود ایشان روحانی بود و تاثیرات معنوی بر افراد داشت که نیازی نبود چیزی فراتر از آنچه هست دامن زده شود. یکی دو مورد بود که شاید 30-20 بار برای قراردادنش در مستند مشورت کردیم و بعد طبق اصلی که داشتیم دیدیم بر اساس آموزههای خود آقای بهجت بهتر است اینها در مستند نباشد. وی در بخش دیگری از گفتوگو پیرامون مستند «العبد» گفت: یا مثلا 2 جور نریشن گذاشتیم. مسؤولان بعد از دیدن کار با اشاره به اینکه کار خیلی خوب از آب در آمده اصرار داشتند ما از دوبلور معروفی استفاده کنیم، چون ما یک صدای معمولی را انتخاب کرده بودیم و معتقد بودیم صدا به چیزی بیش از آنچه در فیلم هست دعوت کند. خود مستند داشتههایی داشت که نیازی نداشت با صدا برای آن ارزش افزوده ایجاد شود. از جمله اینها تصاویر آقای بهجت و سکوتهایی که داشتند. من خودم ورژنی را که با صدای معمولی یکی از دوستان روایت میشود بیشتر دوست دارم. بعد البته از صدای شناخته شدهتری استفاده شد. این تهیهکننده سیما درباره استقبال مخاطبان از این مستند گفت: مسؤولان سازمان این مستند را با ناباوری دنبال میکردند و سوال میکردند آیا مردم ممکن است ببینند یا خیر. تا اینکه بعدها گفتند بالغ بر 70 بار از شبکههای مختلف نمایش داده شده است. جالب توجه اینکه حتی در خارج از کشور هم دیده شد. من یک مجموعه مستندی در عراق کار میکردم که خیلی از مسؤولان از ادبا و تاریخدانان و اینها حضور داشتند. آنجا ما را به عنوان سازندگان مستند «العبد» میشناختند. دوبله عربی این کار در عراق و لبنان و کشورهای عربزبان پخش شده است. این مستند بضاعت ما بود و بعد از این باید کارهای زیادی درباره ایشان شود.